سوالات متداولسوالات متداول شیعیان

آیا یمانی از یمن است؟

هدف از انتشار مقالۀ پیش رو این نیست که اثبات کنیم یمانی از یمن (منتسب به سرزمین یمن) نیست؛ چرا که مصداق یمانی پذیرفته‌شده از جانب ما؛ یعنی سید احمدالحسن نیز اصلیتی در سرزمین یمن دارد. در واقع همانطور که بیان خواهد شد، آل‌محمد(ع) همگی یمانی و یمنی هستند و هرکس از آنان باشد نیز همین گونه است.

  • یمانی اصلیتی در سرزمین یمن دارد؛ اما کدام یمن؟
  • آیا اصالت یمنی در سید یمانی، به معنی سکونت ایشان در آنجاست؟
  • آیا به اعتبار یمنی‌الاصل‌ بودنش، می‌توان نتیجه گرفت که خروج وی نیز از یمن است؟ قرائن که می‌گویند این‌چنین نیست.

باید در نظر داشت که رسیدن به پاسخ این سؤالات اهمیت بالایی دارد. از آنجا که شخصیت یمانی موعود، مهم‌ترین شخصیت پیش از ظهور امام مهدی(ع) است، اشتباه یا کم‌کاری در شناخت این شخصیت، خسارت جبران‌ ناپذیری را به بار می‌آورد.

 این شبهه سه گذاره اصلی را تحت تأثیر قرار می‌دهد:

  1. اصلیت یمانی؛ یمانی اصالتاً یمنی است.
  2. محل سکونت یمانی؛ چون یمانی، یمنی است، پس در آنجا سکونت دارد.
  3. محل خروج یا قیام یمانی؛ چون یمانی یمنی است و در آنجا ساکن است، پس از همان جا خروج می‌کند.

منشأ پیدایش عقیده «انتساب یمانی به یمن فعلی» چیست؟

این عقیده دو سرمنشأ دارد:

  1.  نسبت‌ داشتن کلمۀ «یمانی» به سرزمین یمن؛ روشن است که می‌توان از کلمۀ «یمانی» منتسب‌ بودن این مرد را به سرزمین یمن برداشت کرد.
  2.  وجود برخی از روایات صادر شده؛ وارد‌ شدن روایاتی که برخی پنداشته‌اند بیان‌کنندۀ این نکته است که یمانی از سرزمین یمن خروج می‌کند.

این دو موضوع را با هم بررسی می‌کنیم.

آیا یمانی از یمن است و در آنجا ساکن است؟

شیخ محمد سند می‌گوید: «علامت دیگری هم وجود دارد که این روایت به آن اشاره دارد؛ اینکه او از سرزمین یمن خروج می‌کند و همین عنوان وجه تسمیۀ او به یمانی است.» [فقه علائم ظهور، ص28]

همانطور که گفتیم مقصود از وجه تسمیه، نسبت‌ دادن به سرزمین یمن است. سؤال این است که آیا یمانی از حیث لغوی فقط به معنای «فردی از یمن» است یا می‌تواند معانی دیگری نیز داشته باشد؟

باید بدانیم در خصوص نسبت دادن لفظ «یمانی» که در مواجهۀ اول مؤیدِ نسبت یمانی به یمن است، این کلمه می‌تواند به یُمن (به‌معنی برکت) نیز بازگردد؛ همچنین می‌تواند به یمین (راست) نیز بازگردد؛ گویی او می‌تواند شخصیتی باشد که در دست راستش چیزی است که وی را متمایز می‌کند، یا می‌تواند دست راست امام مهدی(ع) باشد؛ همانطور که علی(ع) دست راست رسول خدا(ص) بود. علاوه بر این، ‌وجه تسمیه می‌تواند چیز دیگری باشد که بر ما پوشیده است. احتمالات بسیاری وجود دارند و قرینه‌ای نیست که یکی را بر دیگری برتری بخشد.

اما حتی با فرض اینکه این نسبت به سرزمین یمن بازگردد، معنایش کسی نخواهد بود که الزاماً در این سرزمین ساکن بوده باشد. این نکته‌ای است شناخته‌ شده و البته انکار ناپذیر که بسیاری از مردم به منطقه‌ای نسبت داده می‌شوند، در حالی که در منطقۀ دیگری ساکن هستند. صهیب رومی و بلال حبشی هر دو در سرزمین عرب زندگی و وفات‌ کردند؛ همچنین سید خویی که به شهر «خوی» نسبت داده می‌شود، در عراق زندگی و سپس در همان جا رحلت کرد؛ و از این دست بسیارند.

از طرفی معروف است «مکه از تهامه است و تهامه از یمن قدیم» ولذا رسول خدا(ص) و اهل‌بیتش(ع) همه یمانی هستند. مؤید این مطلب روایاتی است که نقل شده‌اند: از رسول خدا(ص) روایت شده است: «ایمان، یمانی است و حکمت، یمانی.» و «اگر هجرت نبود من قطعاً مردی یمانی بودم.»[کافی، ج8، ص70]

از پیامبر(ص) روایت شده است: «… به‌راستی که بهترین مردان، اهل یمن هستند و ایمان یمانی است و من یمانی هستم…» [اصول ستة عشر، ص81؛ بحارالانوار، ج57، ص232]

در «مَجازات نبوی» شریف رضی، ص 338–339 آمده است: «… و از این جمله، این سخن ایشان ـ‌سلام و صلوات بر او‌ـ است که «ایمان یمانی است و حکمت یمانی»…؛ منظور این گفتار این است که اهل ایمان و اهل حکمت، یمانیون هستند؛ و نمونه‌هایی از چنین کاربردهایی در گفتار، بسیار شناخته شده است. اهل مکه و مدینه نیز در این توصیف وارد می‌شوند. اما در خصوص مکه، ناحیه‌ای از نواحی یمن محسوب می‌شود و از این نظر که بخشی از آن است یمانی محسوب می‌شود. اما در خصوص مدینه، بیشتر اهل مدینه از انصار و یمنی‌الاصل هستند؛ اگرچه از نظر محل سکونت از اهالی حجاز محسوب می‌شوند.»

در این متن، شریف رضی، این گفتار رسول خدا(ص) را که «ایمان، یمانی است و حکمت، یمانی است» بر معنای مَجاز حمل می‌کند؛ یعنی لفظ «یمان» و «یمانی» را از ظاهر (که ایمان و حکمت را به سرزمین یمن منتسب می‌کند‌) منصرف می‌کند تا این لفظ را بر اهل مکه و مدینه منطبق کند؛ با این قرینه که مکه ناحیه‌ای از نواحی یمن بوده است و بیشتر اهالی مدینه نیز یمنی‌الاصل بوده‌اند.

در مقدمۀ بحارالانوار ج1، ص1، آمده است: «… و زمین‌های قلب‌های مؤمنان را برای بُستان‌های حکمت یمانی آماده کرد و آن‌ها را گستراند.» علامه مجلسی کلام آل‌محمد(ع) را «حکمت یمانی» توصیف می‌کند؛ توصیفی که دلالت می‌کند بر اینکه از لفظ یمانی، نسبت داشتن به سرزمین یمن برداشت نمی‌شود.

در «معجم‌البلدان» حموی، ج2، ص63، آمده است: «… مدائنی می‌گوید تهامه از یمن است ـ‌و منظور مقدار صحرایی است که در بیابان‌ها ادامه دارد‌ـ و مکه از تهامه… و طائف به مکه منتسب است؛ پس جزو تهامه است.» مدائنی تصریح می‌کند که مکه از تهامه است و تهامه از یمن، و به ‌این‌ ترتیب مکه جزو یمن محسوب می‌شود و در نتیجه محمد و آل‌ محمد(ع) همه یمانی هستند و لقب «یمانی» تنها به کسانی‌ که در یمن ساکن بوده باشند، اختصاص نخواهد داشت.

ملا محمد‌صالح مازندارانی عبارت «قبله‌اش یمانی است» را چنین تفسیر می‌کند: «زیرا مکه از تهامه، و تهامه از سرزمین یمن است، و به ‌همین ‌دلیل گفته می‌شود: کعبه، یمانی است.» [شرح اصول کافی، ملا محمدصالح مازندرانی، ج12، ص130]

آنچه بیان شد، روشن می‌کند که با این ادعا که «علت نسبت‌ داشتن یمانی، بازگشت لفظ به سرزمین یمن است»، نمی‌توان به این نتیجه رسید که یمانی در یمن ساکن است و از آنجا خروج خواهد کرد. حتی چه بسا این فرمودۀ پیامبر(ص) که «حکمت، یمانی است و ایمان، یمانی» و «ایمان، یمانی است و حکمت، یمانی» و «اگر هجرت نبود من قطعاً مردی یمانی بودم»، کافی باشد برای باطل‌ کردن نظر کسی‌ که ادعا می‌کند یمانی حتماً باید از ساکنان سرزمینِ یمنِ شناخته شدۀ امروزی باشد و خروجش نیز از همین سرزمین خواهد بود.

در کتاب «الفتن، نعیم‌ بن حماد مروزی»، ص231، آمده است: «مهدی جز از قریش نیست و خلافتی نیست مگر در قریش؛ جز اینکه او اصل‌ و نسبی در یمن دارد.» این خبر، یک شهادت تاریخی است مبنی بر اینکه کسانی که نزدیک‌تر به دوران پیامبر(ص) بوده‌اند، می‌دانستند که نسبت‌دادن قریش به سرزمین یمن پذیرفته شده است؛ زیرا قریش (ساکنان مکه) اصل‌ و نسبی در یمن دارند. چه بسا منظور از این اصل‌ و نسب، اشاره به این نکته باشد که مکه از تهامه است و تهامه از یمن و در نتیجه مکه از یمن است؛ یا شاید منظور دیگری مد‌نظر بوده باشد. منظور از این اصل‌ و نسب هر‌چه باشد ایدۀ معتقدان به اینکه اطلاق لفظ «یمانی» ضرورتاً ساکن‌ بودن در یمن را به‌دنبال خواهد داشت باطل می‌کند.

بنابراین مشخص‌کردن هویت یمانی و انحصار شناخت وی به آن، تنها با اعتماد بر نکته‌ای لغوی (که به نسبت‌دادن یمانی به سرزمین یمن بازمی‌گردد) رویکردی است که نمی‌تواند به حقیقت منجر شود؛ بلکه چنین رویکردی به فتنه‌جویی و تأویل حقایق با پیروی از متشابهات نزدیک‌تر خواهد بود.

آیا خروج یمانی از یمن است؟

این پرسش را بررسی کرده و از دو منظر به آن پاسخ می‌دهیم. برخی از روایاتی که وارد شده‌اند در شکل‌گیری شبهۀ «خروج یمانی از یمن» در بعضی افراد مؤثر بوده است. مهم‌ترین این روایت‌ها، روایتی است که در کتاب کمال‌الدین و تمام‌النعمه شیخ صدوق وارد شده: محمد‌ بن محمد ‌بن عصام‌ از محمد ‌بن یعقوب کلینی از قاسم ‌بن علا از اسماعیل‌ بن علی قزوینی از علی ‌بن اسماعیل از عاصم ‌بن حمید حناط از محمد ‌بن مسلم ثقفی برای ما نقل کرده است: شنیدم ابا‌جعفر محمد ‌بن علی باقر(ع) می‌فرمود: «قائم ما یاری‌شده با ترس، و تأییدشده با پیروزی است. زمین برایش پیچیده و گنج‌ها برایش آشکار می‌شود. سلطنتش به شرق‌ و غرب می‌رسد و خداوند عزوجل به‌واسطۀ او دینش را بر همۀ ادیان چیره می‌کند؛ گرچه مشرکان را خوش نیاید. در زمین ویرانه‏‌اى نماند جز آنکه آباد شود و روح خدا عیسى ‌بن مریم فرود آید و پشت‌ سر او نماز بگزارد.»

راوى گوید: عرض کردم: ای پسر رسول خدا! قائم شما کى خروج خواهد کرد؟ فرمود: «آنگاه که مردان شبیه زنان شوند و زنان شبیه مردان؛ مردان به مردان اکتفا کنند و زنان به زنان؛ زنان بر مرکب‌ها سوار شوند؛ شهادت‌هاى دروغ پذیرفته و شهادت‌هاى عادل مردود شود؛ مردم خون‌ریزى و ارتکاب زنا و رباخوارى را سبک بشمارند و از اشرار به‌خاطر زبانشان پرهیز کنند؛ سفیانى از شام خروج کند و یمانى از یمن؛ در بِیدا زمین فرو برود؛ جوانى از آل‌محمد(ع) بین رکن‌ و مقام کشته شود که نامش محمد بن الحسن، نفس زکیه است…» [کمال‌الدین و تمام‌النعمه، ص330 و 331]

دلیل اول در رد اعتقاد «خروج یمانی از یمن»: بررسی همین روایت در دیگر نسخه‌های چاپ شده

شبیه این روایت در همین کتاب (کمال‌الدین) در صفحۀ 327 و 328 قبل از سلسله‌‌ روایت‌هایی آمده است که روایت بالا را بیان می‌کنند و به ‌نظر می‌رسد که در اصل یک روایت است که در یک مجلس گفته و بیش از یک مرتبه (با اختلافاتی در الفاظ) نقل شده باشد.

روایت دوم به‌ شرح زیر است: محمد ‌بن محمد ‌بن عصام از محمد ‌بن یعقوب (کلینی) از قاسم ‌بن علا از اسماعیل‌ بن علی قزوینی از علی ‌بن اسماعیل از عاصم ‌بن حمید حناط از محمد ‌بن مسلم ثقفی طحان، برای ما نقل کرده است: بر ابا‌جعفر محمد ‌بن علی باقر(ع) وارد شدم و می‏‌خواستم از قائم آل‌ محمد از ایشان(ع) سؤال کنم که امام(ع) پیش از آنکه من بپرسم، فرمود: «اى محمد ‌بن مسلم، در قائم آل‌ محمد، شباهتى از پنج نفر از فرستادگان وجود دارد: یونس‌ بن متى، یوسف ‌بن یعقوب، موسى، عیسى و محمد که صلوات خدا بر همۀ آنان باد؛ اما شباهت او با یونس‌ بن متى(ع) بازگشت پس از غیبت در هیئت یک جوان با وجود بسیار بودن سن‌ و سالش. شباهت او با یوسف ‌بن یعقوب(ع) غیبتش از خاص‌ و عام و پنهان‌ شدنش از برادرانش و پیچیده‌ شدن امرش بر پدرش یعقوب با وجود بُعد مسافتی کم بین او و پدرش و خاندان و شیعیانش؛ اما شباهت او با موسى(ع) دوام ترسش، طول غیبتش، پنهانی‌بودن ولادتش و رنج شیعیانش پس از وى و آزار و اذیت‌هایی که خواهند دید تا آنکه خداى عزوجل اذن ظهورش دهد، یاری‌اش کند و او را بر دشمنش نیرومند سازد؛ اما شباهت او با عیسى(ع) اختلافى است که دربارۀ وى واقع خواهد شد، تا آنجا که گروهى از آن‌ها گویند او متولد نشده است و گروهى گویند مرده است و گروهى دیگر گویند کشته و به صلیب کشیده شده است. اما شباهت او با جدش محمد مصطفى(ص) خروج وی با شمشیر و به‌ قتل‌ رساندن دشمنان خدا و دشمنان رسولش و ستمگران و طاغوتیان خواهد بود؛ و اینکه او با شمشیر و هراس یارى می‌شود و هیچ پرچمى به او داده نشود. از نشانه‌های خروج او: خروج سفیانى از شام، خروج یمانى (از یمن)، صیحۀ آسمانى در ماه رمضان، و منادی که از آسمان به اسم او و به اسم پدرش ندا می‌دهد.» [کمال‌الدین و تمام‌النعمه، ص327 و 328]

در این روایت، عبارت «از یمن» ـ‌طبق چاپ انتشارات اسلامی‌ـ بین دو پرانتز قرار گرفته است؛ نکته‌ای که بیان می‌کند دست‌کم این عبارت در برخی از نسخه‌های این کتاب وجود نداشته و چه بسا افزودن آن در برخی نسخه‌ها توسط نسخه‌برداران انجام شده است یا اینکه برخی از محققان آن را افزوده باشند.

نقل‌شدن این روایت توسط برخی مؤلفان بدون عبارت «از یمن»

ابن ابی‌ الفتح اِربلی در کتاب کشف الغمه، ج3، ص329 و 330، این حدیث را از کتاب کمال‌الدین به‌صورت زیر نقل کرده است: از محمد‌ بن مسلم: بر ابا‌جعفر محمد ‌بن علی باقر(ع) وارد شدم و می‌خواستم از قائم آل‌ محمد از ایشان(ع) سؤال کنم که امام(ع) پیش از آنکه من بپرسم فرمود: «اى محمد ‌بن مسلم، در قائم آل‌ محمد، شباهتى از پنج نفر از فرستادگان وجود دارد: …تا آنجا که فرمود: از نشانه‌های خروج او: خروج سفیانى از شام، خروج یمانى، صیحۀ آسمانى در ماه رمضان و منادی که از آسمان به اسم او و به اسم پدرش ندا می‌دهد.» ملاحظه می‌کنید که اثری از عبارت «از یمن» در این روایت وجود ندارد.

شیخ طبرسی نیز این حدیث را به ‌همین صورت در کتاب اعلام الوری باَعلام الهدی، ج2، ص233، نقل کرده است: محمد ‌بن مسلم ثقفی می‌گوید: بر ابا‌جعفر محمد‌ بن علی باقر(ع) وارد شدم و می‌خواستم از قائم آل‌ محمد از ایشان(ع) سؤال کنم که امام(ع) پیش از آنکه من بپرسم فرمود: «اى محمد ‌بن مسلم، در قائم آل محمد، شباهتى از پنج نفر از فرستادگان وجود دارد:…؛ تا آنجا که فرمود: از نشانه‌های خروج او: خروج سفیانى از شام، خروج یمانى، صیحۀ آسمانى در ماه رمضان و منادی که از آسمان به اسم او و به اسم پدرش ندا می‌دهد.» اینجا نیز اثری از عبارت «از یمن» دیده نمی‌شود.

در بحارالانوار، ج51، ص217 و 218 نیز آمده است: اکمال‌الدین: همدانی از علی ‌بن ابراهیم از محمد ‌بن عیسى از سلیمان ‌بن داوود از ابو‌بصیر و ابن‌عصام از کلینی از قاسم‌ بن علا از اسماعیل‌ بن علی از علی ‌بن اسماعیل از عاصم‌ بن حمید از محمد ‌بن مسلم، که به ما چنین گفت: بر ابا‌جعفر محمد ‌بن علی باقر(ع) وارد شدم و می‌خواستم از قائم آل‌ محمد از ایشان(ع) سؤال کنم که امام(ع) پیش از آنکه من بپرسم فرمود: «اى محمد‌ بن مسلم، در قائم آل‌ محمد، شباهتى از پنج نفر از فرستادگان وجود دارد: …تا آنجا که فرمود: از نشانه‌های خروج او: خروج سفیانى از شام، خروج یمانى، صیحۀ آسمانى در ماه رمضان، و منادی که از آسمان که به اسم او و به اسم پدرش ندا می‌دهد.»

پس نقل‌شدن این روایت توسط برخی مؤلفان بدون عبارت «از یمن» مؤید این مطلب است که این عبارت به روایت بالا اضافه شده و در اصلِ این متن وجود نداشته است.

عبارت «از یمن» پس از تألیف این سه کتاب، به یکی از نسخه‌های کتاب کمال‌الدین اضافه‌ شده. هر سۀ این منابع قدیمی این روایت را از کمال‌الدین نقل کرده‌اند؛ ولی عبارت مدنظر در هیچ‌یک از آن‌ها نیست؛ بنابراین به‌نظر می‌رسد عبارت «از یمن» در زمانی پس از تألیف این سه کتاب، به یکی از نسخه‌های کتاب کمال‌الدین اضافه‌ شده است.

به‌ نظر می‌رسد یکی از نسخه‌بردارها این عبارت را افزوده باشد؛ زیرا چنین پنداشته که یمانی از یمن خروج می‌کند؛ طبق قرینۀ لغوی یا بازگشت انتساب یمانی به یمن‌ که ما پیش‌تر این موضوعات را بررسی کردیم. شاید چیزی که او را بر این کار تحریک کرده است، آمدن سفیانی در این روایت بوده باشد که همراه مشخص‌کردن مکان خروجش (و خروج سفیانی از شام) بوده و به ‌نظرش چنین رسیده که اگر عبارت «از یمن» را به لفظ یمانی اضافه کند، این تعبیر تناسب بیشتری خواهد داشت.

شاید هم وارد‌شدن عبارت «از یمن» در روایت اولی که بیان داشتیم عزم این نسخه‌بردار را جزم کرده باشد؛ اما این احتمال بسیار ضعیف است؛ زیرا ما همین روایت را در کتاب «شرح احقاق حق»، نوشتۀ سید مرعشی به‌نقل از کتاب «فصول‌المهمه» می‌خوانیم؛ در حالی که عبارت «یمانی از یمن» در آن دیده نمی‌شود و حتی هیچ یادی از یمانی هم در آن وجود ندارد.

سید مرعشی می‌گوید: «آنچه قوم روایت کرده‌اند: از جمله علامة ‌بن صباغ مالکی درکتاب «فصول‌المهمه» گفته است: همچنین از ابا‌جعفر روایت کرده است که حضرت می‌فرماید: «مهدی ما یاری‌شده با ترس و تأییدشده با پیروزی است. زمین برایش پیچیده می‌شود؛ …تا آنجا که فرمود: و خروج سفیانى از شام و یمن …» [شرح احقاق حق، ج13، ص342]

در این روایت، سفیانی از شام و یمن خروج می‌کند و شاید کسی ‌که از یمن خروج می‌کند سفیانی دیگری غیر از سفیانی شام باشد؛ ولی او هم مثل سفیانی اول منحرف است. از امام علی(ع) روایت شده است: «از من بپرسید، از من بپرسید در آخرین دهۀ ماه رمضان قبل از اینکه مرا از دست بدهید…» تا آنجا که فرمود: سپس فتنه‌هایی را که پس از آن‌ها رخ خواهد داد ذکر کرده، فرمود: «اولینشان سفیانی و آخرینشان نیز سفیانی خواهد بود.» گفته شد: این سفیانی و سفیانی چه کسانی هستند؟ فرمود: «سفیانی از هجر و سفیانی از شام.» [الملاحم و الفتن، ص271]

و «هجر» آن‌گونه که نگارندۀ «معجم‌البلدان» گفته، سرزمینی است در یمن: «و هجر: شهری است در یمن که میان آن و عثر مسافت یک شبانه‌روز به‌سمت یمن فاصله است…» [معجم البلدان، حموی، ج5، ص393]

دلیل دوم در رد اعتقاد «خروج یمانی از یمن»: کیفیت سپاه امیر غضب یا همان یمانی

بیایید روایت زیر را از جابر جعفی مرور کنیم تا ببینیم آیا یمنی‌ها نصیبی در سپاه قائم خواهند داشت؟

جابر جعفی می‌گوید: امام ابو‌جعفر محمد باقر(ع) فرمود: «با قائم در بین رکن‌ و مقام، سیصد‌ و‌ چند نفر به تعداد اهل‌ بدر بیعت می‌کنند که نجبای مصر، ابدالی از شام و بهترین‌هایی از عراق در میان آن‌ها هستند و تا آن‌ مقدار که خدا بخواهد در دنیا خواهند بود [و حکومت خواهند کرد].» [غیبت طوسی، ص477]

پس این اصحاب، از نجبای مصر، ابدال شام و بهترین‌هایی از عراق هستند و حلقه از مشرق است و نقشی از یمنی‌ها در آن دیده نمی‌شود. این موضوع در مقاله‌ای دیگر به‌طور مفصل بررسی می‌شود.

احادیثی وجود دارد که دلالت می‌‌کنند توسط یمانی دعوتی صورت می‌گیرد (یدعوا الی صاحبکم) که نتیجۀ این دعوت، گردآمدن «313» نفر اصحاب وی، همچنین تشکیل حلقه‌ای بالغ بر ده‌هزار نفر خواهد شد، و یمانی ـ‌طبق متون و روایات‌ـ‌ همان فرماندۀ سپاه غضب یا لشکر اصحاب خواهد بود.

سید ‌بن طاووس در کتاب ملاحم خود ص80، نقل می‌کند: «امیر سپاه غضب، نه از این است و نه از آن؛ اما صدایی می‌شنوند به اسمش ـ‌که نه انسانی گفته است و نه جنّی‌ـ که با فلانی بیعت کنید، که نه از این است و نه از آن؛ لیکن او خلیفه‌ای یمانی است.»

و در کتاب «الفتن، نعیم ‌بن حماد مروزی»، ص66، آمده است: ولید ‌بن مسلم، از جراح، از ارطاة به ما خبر داد و گفت: «امیر غضب، نه از این است و نه از آن؛ اما صدایی می‌شنوند به اسمش ـ‌که نه انسانی گفته است و نه جنّی‌ـ که با فلانی بیعت کنید، که نه از این است و نه از آن؛ لیکن او خلیفه‌ای یمانی است.» 

نسب امیر سپاه غضب به نسب پادشاهان یمن بازنمی‌گردد

این روایت بیان می‌کند که امیر سپاه غضب ـ‌خلیفه‌ای یمانی‌ـ نه از این دسته است و نه از آن دسته؛ یعنی نسب وی به نسب پادشاهان یمن بازنمی‌گردد و از این نکته چنین معلوم می‌شود که یمانی از یمن نیست.

در «لسان عرب، ابن‌منظور» آمده است: «و در صفت مهدی: قرشی یمانی نه از این است و نه از آن؛ یعنی نسب وی به نسب پادشاهان یمنی بازنمی‌گردد که پادشاهانِ حمیر هستند و این فرمودۀ وی: قرشی یمانی است؛ یعنی اصلِ یمانی از نَسَب قرشی است.» [لسان‌العرب، ج15، ص452]؛ پس امیر سپاه غضب همان خلیفه یمانی است و همان کسی است که جبرئیل(ع) به نامش ندا می‌دهد و منظور از صدای جبرئیل، صدایی است که نه انسانی گفته و نه جنی و خلیفه یمانی همان قیام‌کنندۀ با شمشیر (احمد) است؛ که در مقالات دیگری به این مبحث پرداخته‌ایم.

سخن پایانی:

دانستیم استدلالِ عقیدۀ یمانی از یمن بر دو امر استوار است:

  1. بحث لغوی که منظور از یمانی یعنی یا از یمن باشد یا نسبی در یمن داشته باشد.
  2. روایاتی كه می‌فرمایند: «یمانی از یمن» است.

با بررسی برخی روایات و گزاره‌های تاریخی دریافتیم که هرجا لفظ یمانی ذکر شود به معنای فردی منسوب به یمن امروز نیست؛ بلکه یمانی ممکن است از ریشۀ یُمن (برکت) یا یمین (راست) باشد.

از طرفی با توجه به روایاتی که پیامبر(ص) فرموده اند؛ مانند: «حکمت یمانی است»، «من نیز یمانی هستم»، «مهدی قریشی و یمانی است»، «کعبه یمانی است» و… درمی‌یابیم که یمانی می‌تواند معنایی غیر از انتساب یمانی به یمن داشته باشد؛ یا اینکه انتساب یمانی به یمن را به اعتبار یمانی‌ بودن جدش حضرت محمد(ص) در نظر بگیریم و بگوییم: مکه از تهامه بوده و تهامه جزئی از یمن قدیم بوده و با این اوصاف هر شخصی از نسب مبارک پیامبر اسلام، یمانی محسوب می‌شود.

همچنین با بررسی روایات «مِن الیمن» در دیگر نسخ چاپ شده، دانستیم که عبارت «از یمن» از اضافات نویسنده بوده و از معصوم صادر نشده است. از طرفی با بررسی روایات کیفیت سپاه یمانی یا همان امیرالغضب و بی‌نقش‌بودن یمنی‌ها در تشکیل حلقۀ یاران، اندک احتمال خروج یمانی از یمن را هم منتفی دانستیم.

پاسخ‌های مطرح‌شده در این مقاله برگرفته از  کتاب «توقف‌هایی با آنچه معاندان نوشته‌اند»، نوشتۀ دکتر دیراوی است.

نوشته های مشابه

یک دیدگاه

دکمه بازگشت به بالا