سید احمدالحسن با وصیت بازدارنده از گمراهی، یعنی وصیت پیامبر(ص) آمده است
در مقالات پیشین روشن شد که نص یا وصیت قانونی برای شناخت حجج الهی است. همچنین بیان شد که نص انواعی دارد و هرکدام از فرستادههای الهی متناسب با شرایط زمان خود با گونهای از آن، بر امت خود وارد شده و با آن به معرفی خود میپردازند. سعی داریم در این مقاله به بررسی شیوۀ احتجاج سید احمدالحسن، به وصیت پیامبر(ص) بپردازیم و ببینیم، شخصیت ایشان چگونه بر این وصیت منطبق میشود.
پیش از این بررسی کردیم که نص از حجت قبلی به شخص برگزیده به دو شکل قابلیت ظهور و بروز دارد.در واقع با توجه به شیوۀ ظهور حجت جدید الهی و اینکه او بعد از فاصله و فترت زمانی ظهور کند، یا اینکه مستقیماً بعد از زمان حجت پیشین باشد، متفاوت میشود.
ائمۀ دوازدهگانه ما و بسیاری از انبیا که بدون فاصله بعد از پیامبر قبلی میآمدند نص مستقیم داشتند؛ یعنی امام قبلی به امام بعدی وصیت میکرد تا وصی پس از او برای امت باشد. همان گونه که نصوص و روایات بسیاری این مسئله را ثابت میکند؛ مثلاً امامت و ولایت امیرالمؤمنین علی(ع) با وصایای متعدد و نصوص صریح پیامبر(ص) بر ایشان، ثابت شد تا جایی که حوادثی چون غدیرخم، آیۀ تطهیر، آیۀ مباهله و … مخالفان عقیدۀ ما را به شدت متحیر ساخته، بهگونهای که در تکذیب این نصوص یا تأویل آنها درماندهاند.
شرایط ائمه با شرایط امام محمد بن الحسن المهدی(ع) بعد از ظهور کاملاً متفاوت است، ائمه(ع) یکی پس از دیگری به امامت رسیدند و مدعی وصیت و نص شدند. اما غیبت کبری شرایط را دگرگون ساخت، غیبتی که بسیار طولانی شد و مسلمین و شیعیان به دلیل قابلنبودن، از حضور و ظهور علنی امام و رسیدن به معارف ناب الهی، محروم شدند. با اینکه علمایی عامل درصدد حفظ و تثبیت تشیع برآمدند -که خداوند رحمتشان کند- اما این فَترَت، سرگردانی و حیرتی عجیب میان شیعیان پدیدار ساخت.
ظهور دوبارۀ صاحبالزمان(ع) یا ظهور یمانی و حجتی معصوم از سمت ایشان در آخرالزمان در شرایطی جدید است؛ یعنی قرار است امام صاحبالزمان یا مهدی اول -که حجیت او ثابت شد- بعد از فاصله و فترت زمانی ظهور کنند؛ لذا نوع نص و وصیت ایشان کاملاً متفاوت خواهد بود. نوع نص و وصیت ایشان باید همان گونه باشد که پیامبر(ص) آورد؛ چراکه پیامبر نیز بعد از فترت و فاصلهای که حجتی در بین مردم ظاهر نبود، آمدند. بنابراین نوع سوم از نص، یعنی نص غیرمستقیم حجت پیشین به حجت جدید را بههمراه داشتند.
آیا سیداحمدالحسن دارای نص و وصیت است؟
طبق کلمات ائمه(ع)، وصیت مخصوص اهلبیت(ع) است؛ لذا راه شناخت آنها وصیت است. این مسئله لزوم همراهی وصیت با مدعی جایگاه الهی را یادآور میشود. در این صورت سید احمدالحسن الزاماً برای معرفی خود باید وصیتی را به اهل زمین ارائه کند تا مؤید او در صدق گفتارش باشد. امیرالمؤمنین(ع) وصیت را برای اهلبیت(ع) میداند و میفرماید: «لا یُقَاسُ بِآلِ مُحَمَّد (ص) مِنْ هَذِهِ الْأُمَّةِ أَحَدٌ وَلا یُسَوَّى بِهِمْ مَنْ جَرَتْ نِعْمَتُهُمْ عَلَیْهِ أَبَداً هُمْ أَسَاسُ الدِّینِ وَ عِمَادُ الْیَقِینِ إِلَیْهِمْ یَفِیءُ الْغَالِی وَبِهِمْ یُلْحَقُ التَّالِی وَلَهُمْ خَصَائِصُ حَقِّ الْوِلایَةِ وَفِیهِمُ الْوَصِیَّةُ وَالْوِرَاثَةُ» «هيچكس با مرتبه و مقام خاندان پيامبر از اُمّت اسلامى سنجيده نمىشود و هيچگاه كسانى كه خود مشمول نعمتهاى اهلبيت هستند، با خود آنان برابر نمىشوند؛ آنان اساس دین و ستون یقین هستند، هرکه از حدّ در گذرد به آنان بازگردد، و آنکه وامانده، بديشان پيوندد. حقّ ولايت خاص ايشان است و وصيّت و ميراث مخصوص آنان.» [بحارالأنوار، ج۲۳، ص۱۱۷]
و فرزندش صادق از آلمحمد(ص) فرمود: «یَا مَنْ خَصَّنَا بِالْکَرَامَةِ وَخَصَّنَا بِالْوَصِیَّةِ وَوَعَدَنَا الشَّفَاعَةَ وَأَعْطَانَا عِلْمَ مَا مَضَى وَمَا بَقِیَ وَجَعَلَ أَفْئِدَةً مِنَ النَّاسِ تَهْوِي إِلَیْنَا وَجَعَلَنَا وَرَثَةَ الأَنْبِيَاءِ» «اى كسى كه ما را به كرامت و وصايت ممتاز كرد و به ما وعدۀ شفاعت داد و علم گذشته و آينده را به ما عطا نمود و دلهاى برخى از مردم را به ما متمايل ساخت و ما را وارثان انبیا قرار داد.» [بصائرالدرجات، ص۱۴۹]
وصیت راهی برای شناخت مهدی و صاحبالامر
عن أبي عبدالله(ع) في خبر طويل قال: «… يعرف صاحب هذا الأمر بثلاث لا تكون في غيره: هو أولى الناس بالذي هو قبله، وهو وصيّه وعنده سلاح رسولالله ووصيته…» نقل از امام صادق(ع) که فرمود: «صاحب این امر را با سه نشانه میتوان شناخت که در غیر از او نیست: او سزاوارترین فرد به شخص قبل از خود است، وصی اوست، سلاح رسولالله و وصیتش با اوست.» [الكافي، ج۱، ص۴۲۸]
عن عبدالأعلى، قال أبا عبدالله: «يعرف صاحب هذا الأمر بثلاث خصال لا تكون في غيره: هو أولى الناس بالذي قبله وهو وصيه، وعنده سلاح رسول الله و وصيته، وذلك عندي.» «امام صادق(ع) فرمود: صاحب اين امر با سه ويژگی شناخته میشود که در هيچکس جز او وجود ندارد، او اولیترين مردم به قبل از خود و وصی اوست، نزد او سلاح رسولالله(ص) است و وصيتی که نزد من است، نزد او خواهد بود.» [کافی، شيخ کلينی، ج 1، ص 379-378]
عن جابر بن يزيد الجعفي، قال: «قال ابوجعفر محمد بن علي الباقر-فی وصف القائم… فيبايعونه بين الركن والمقام، ومعه عهد من رسولالله(ص) قد توارثته الأبناء عن الآباء…» جابر از امام باقر(ع) نقل میکند: «… پس در ميان ركن و مقام با او بيعت میكنند، و با او خواهد بود وصيّت نامهاى از رسول خدا(ص) كه به فرزندان از پدرانشان دست به دست به ارث رسيده است…» [کتاب الغيبه نعمانی، ص 291- 288]
سید احمدالحسن صاحب وصیت مکتوب شب وفات پیامبر(ص)
پیامبر اکرم(ص) چون دیگرحجج الهی وصیت کردند و این وصیت در شب وفات ایشان بود. همچنین ایشان(ص) آن را بازدانده از گمراهی دانستهاند؛ در نتیجه کسی که با این وصیت احتجاج کند راستگوست و قطعاً مدعی حقیقی است.
سیداحمدالحسن نیز بهعنوان فرستادهای الهی به این وصیت یعنی وصیت پیامبر خدا(ص) احتجاج کرده و نام خود را در آن وصیت بهعنوان شاهدی روشن گرفته است. ایشان مسئلۀ اعتبار وصیت پیامبر(ص) را در شناخت مدعی و بازدارندهبودن از گمراهی، در بخش اول کتاب «وصیت مقدس، نوشتار بازدانده از گمراهی» توضیح دادهاند. بهتر است استدلال را از زبان خود ایشان بخوانیم: «… وصیت، نوشتهای است که رسولالله(ص) آن را در آخرین لحظات زندگیاش به پیروی از سخن خداوند، نوشته است: «كُتِبَ عَلَيْكُمْ إِذَا حَضَرَ أَحَدَكُمُ الْمَوْتُ إِن تَرَكَ خَيْراً الْوَصِيَّةُ لِلْوَالِدَيْنِ وَالأقْرَبِينَ بِالْمَعْرُوفِ حَقّاً عَلَى الْمُتَّقِينَ» (هنگامی که وفاتتان برسد، بر شما واجب است، اگر خیر (و خوبی) به جای گذاشتید، به والدین و نزدیکان، وصیت نیکو کنید، (وصیتکردن) حقی است بر پرهیزگاران) [بقره، 180]، و رسولالله(ص) این وصیت را برای فردی که به آن چنگ زند، بازدارنده از گمراهی تا ابد وصف میکند. تأکید میکنم، در آخرین لحظات زندگیاش؛ از آنجا که ایشان پیامبری است که به او وحی میشود، آنچه در آخرین لحظات زندگیاش میگوید، چکیدۀ رسالتش و وسیلهای برای حفظ دین بعد از اوست.
حال چه فکر میکنید، وقتی که ایشان، با شدت بیماریش و درد سم که کبدش را قطعه قطعه کرده است، بسیار اهتمام داشت تا این نوشتار را بنویسد و آن را به «وصیت بازدارنده از گمراهی» توصیف میکند؟! اهمیت این نوشتار (وصیت پیامبر(ص)) به حدی است که خداوند سبحان و تعالی که به محمد(ص) رحم میکند تا اندازهای که از زیادی عبادتی که بدنش را به سختی میاندازد، به او خطاب میکند: «طه مَا أَنزَلْنَا عَلَيْكَ الْقُرْآنَ لِتَشْقَى» (طه، ما این قرآن را نفرستادیم تا خود را به سختی بیندازی)، با اینکه میبینیم خدای سبحان با این شدت رحمتی که به محمد(ص) دارد و نسبت به ایشان مهربان است، ولی در آخرین لحظات زندگی ایشان، به او دستور میدهد تا نوشتاری بنویسد و آن را جلوی همه اینگونه توصیف نماید: «نوشتار بازدارنده ازگمراهی»؛ با وجود اینکه از سَمّ، دردهای بسیاری متحمل شده است و سم در بدنش جریان دارد و کبد او را قطعهقطعه نموده است.
این بعضی از روایتهایی است که رسول (الله) محمد(ص)، نوشتارِ وصیت را در آخرین لحظات زندگیاش را به بازدارنده از گمراهی توصیف میکند. در روز پنجشنبه میخواست وصیت را برای همۀ امت بنویسد و میخواست همۀ مردم را بر آن شاهد بگیرد، ولی گروهی او را بازداشتند و در قوای عقلانی ایشان طعنه زدند و گفتند: ایشان هذیان میگوید (یعنی هذیان میگوید و نمیفهمد چه میگوید). پیامبر(ص) آنها را طرد نمود. رسولالله(ص) بعد از پنجشنبه تا روز وفاتش که دوشنبه بود، زنده بودند. در شبی که وفاتشان بود، وصیتش را نوشت و برای علی(ع) املا نمود و بعضی از صحابه را که نوشتن آن را در پنجشنبه تأیید کردند، شاهد بر آن گرفت.
این واقعه در کتب شیعه و اهلسنت نیز بیان شده است.
واقعه شب پنجشنبه در کتابهای اهلسنت
ابنعباس میگوید: «روز پنجشنبه و چه روز پنجشنبهای! درد به رسولالله صلی الله علیه و سلم فشار آورد، (و) فرمود: «برای من (قلم و کاغذی) بیاورید تا برای شما نوشتاری بنویسم که بعد از آن هرگز گمراه نشوید.» (آنها) دعوا کردند و نزد پیامبر نزاع جایز نیست. گفتند: «پیامبر را چه میشود، آیا هذیان میگوید؟!» به صورت سؤالی پرسیدند. پیامبر صلی الله علیه و سلم فرمود: «مرا رَها کنید. حالتی که در آن هستم، بهتر است از آنچه شما مرا به آن میخوانید. شما را به سه مطلب وصیت میکنم: مشرکین را از جزیرة العرب (شبهجزیرۀ عربستان) بیرون نمایید، از هیئتهای بیگانگان همان طور که من پذیرایی میکردم، پذیرایی نمایید و…» گفت: «سومی را نگفت، یا من فراموش کردم.» [صحيح بخاري، ج4، ص4168]
ابنعباس میگوید: «روز پنجشنبه و چه پنجشنبهای! بعد از آن، اشکهایش جاری شد بهگونهای که برگونههایش مثل دانههای مروارید میریخت.» (ابنعباس) گفت: «رسول الله صلی الله علیه و سلم فرمود: «کتف و دواتی (یا لوح و دواتی) برای من بیاورید تا برای شما نوشتاری بنویسم که بعد از آن گمراه نشوید» گفتند: «رسولالله هذیان میگوید.» [صحيح مسلم، كتاب الوصيت]
واقعه شب پنجشنبه در کتابهای شیعه
سلیم بن قیس میگوید: «از سلمان شنیدم که میگفت: «از علی(ع) شنیدم، بعد از اینکه آن مرد (عمر) آن جمله را گفت و رسولالله(ص) خشمگین شد و کتف را انداخت: آیا از رسولالله(ص) در خصوص چیزی که میخواست در کتف بنویسد، سؤال نکنیم؟! چیزی که اگر مینوشت هیچ فردی گمراه نمیشد و دو فرد هم اختلاف نمیکردند!…» [كتاب سليم بن قيس، ص398]
سلیم بن قیس هلالی میگوید: امام علی(ع) فرمود: «ای طلحه! آیا شاهد نبودی زمانی که رسولالله(ص) کتف خواست تا در آن چیزی بنویسد که امت، گمراه نشوند و با هم اختلاف نداشته باشند، دوست تو آن مطلب را گفت: پیامبر خدا هَذیان میگوید. رسول الله(ص) خشمگین شدند…» [كتاب سليم بن قيس، ص211]
سلیم بن قیس میگوید: علی(ع) در حدیثی طولانی که در آن ذکر تَفاخُر مهاجرین و انصار نسبت به مناقب و فضایل آنهاست، به طلحه میفرماید: «ای طلحه! آیا شاهد رسولالله(ص) نبودی، هنگامی که از ما کتف خواست تا در آن چیزی بنویسد که باعث میشود امت گمراه نشوند و اختلاف نکنند، ولی دوست تو آن سخن خود را گفت، (گفت:) رسولالله(ص) هذیان میگوید. رسولالله(ص) خشمگین شد و آن (نوشته) را ترک کرد»، (طلحه) گفت: «بله شاهد بودم.» [غیبت نعمانی، ص81]» (سید احمدالحسن، کتاب وصیت مقدس، نوشتار بازدارنده از گمراهی)
وصیت پیامبر(ص) تنها متن موجود با وصف بازدارنده از گمراهی
تنها متنی که با وصف بازدارنده از گمراهی در کتب روایی آمده است، روایتی است موجود درکتاب غیبت طوسی که محتوای نوشتاری را که رسولالله(ص) میخواست بنویسد برایمان روشن میکند. آلمحمد(ص) وصیت را از حضرت محمد رسول (الله)، نقل فرمودند.
از ابی عبدالله جعفر بن محمد(ع) از پدرش باقر(ع) از پدرش زينالعابدين(ع) از پدرش سيدالشهدا(ع) از پدرش اميرمؤمنان(ع) از رسول خدا(ص) روايت شد كه آن حضرت در همان شبى كه شب رحلتش بود به على(ع) فرمود: «اى ابا الحسن كاغذ و دواتى بياور» و حضرت رسول اكرم(ص) وصيت خود را املا فرمود و على(ع) مىنوشت تا به اينجا رسيد كه فرمود:
«ای على! بعد از من دوازده امام هستند و بعد از آنها دوازده مهدى. پس تو ای على اوّلين دوازده امام هستی. خداى تعالى تو را در آسمان، على مرتضى، اميرمؤمنان، صديق اكبر، فاروق اعظم، مأمون و مهدى ناميد و اين نامها براى غير تو شايسته نيست. اى على! تو وصىّ من بر خاندانم هستی چه زنده باشند و چه مرده، و نيز وصى بر زنانم هستى، هريك را كه تو به همسرى من باقى گذارى فرداى قيامت مرا ديدار میكند و هريك را که تو طلاق دهى من از وى بيزارم و مرا نخواهد ديد و من نيز او را در صحراى محشر نخواهم ديد؛ و تو پس از من خليفه و جانشين من بر امتم هستى. هرگاه وفاتت رسيد (خلافت) را به فرزندم حسن واگذار كن، كه او بَرّ وصول است. چون او وفاتش رسيد آن (خلافت) را به فرزندم حسين زكىّ شهيد مقتول بسپارد. چون هنگام وفات حسين رسيد آن (خلافت) را به فرزندش سيد العابدين ذىالثّفنات علىّ بسپارد.
چون هنگام وفات او برسد آن را به فرزندش محمد باقر العلم بسپارد، و چون وفات او رسد آن را به فرزندش جعفر صادق واگذار كند و چون وفات او فرا رسد، آن را به فرزندش موسى بن جعفر كاظم بسپارد، و چون وفات او فرا رسد آن را به فرزندش على رضا بسپارد؛ و چون وفات او فرا رسد آن را به فرزندش محمد تقى واگذارد، و چون هنگام وفات او رسد آن را به فرزندش على ناصح بسپارد؛ و چون وفات او رسد آن را به فرزندش حسن فاضل واگذارد، و چون وفات او برسد آن را به فرزندش محمد كه مستحفظ از آلمحمّد(ع) است، تسليم مىكند. ايشان دوازده امامند. بعد از آنها دوازده مهدى هستند. پس وقتى كه وفات او رسيد آن را به فرزندش كه نخستين مقربین (نخستین مهدیین) است مىسپارد؛ و براى او سه نام است: يك نامش مانند نام من، و نام ديگرش نام پدر من است و آنها عبدالله و احمد هستند، و نام سوّم او مهدى است و او اوّلين مؤمنان است.» [کتاب غیبت طوسی، ص300، ترجمه فارسی، چاپ جمکران]
توضیح سید احمدالحسن
سید احمدالحسن در خصوص وصیت پیامبر(ص) مینویسند: «این که رسولالله(ص) این وصیت را به (وصیت) بازدارنده از گمراهی تا ابد، توصیف نموده است (به معنی این است که) محال است فرد باطلی بتواند ادعای وصیت کند. هر فردی که بگوید: ادعای وصیت از سوی (مدعیان) باطل، امکان دارد، خدای سبحان را به ناتوانی از محافظت از نوشتاری متهم میکند که ایشان آن را برای فردی که به آن چنگ زند، بازدارنده از گمراهی میداند! یا خدا را به دروغگویی متهم میکند، چون خداوند این نوشتار را به نوشتار بازدارنده از گمراهی تا ابد، توصیف کرده است، و اگر فرد (باطلی) بتواند ادعای وصیت کند، این نوشتار [ وصیت پیامبر ص ] بازدارنده از گمراهی نخواهد بود!! یا اینکه خدا را به نادانی متهم کرده است؛ چون خدا وصیت را به صفتی توصیف کرده است که بر آن منطبق نیست و خدا نسبت به آن نادان است! از خدای سبحان، این خصوصیتها به دور است و خداوند، خیلی بلندمرتبهتر است از آنچه این جاهلان میگویند (تعالی الله عما یقولون الجاهلون علواً کبیراً)…
نص خلیفۀ خدا در زمین به فرد بعد از خودش که آن را به بازدارنده از گمراهی برای افرادی که به آن چنگ بزنند، توصیف نموده است که نصی الهی است، باید از سوی خداوند، از ادعاکردن توسط افراد دروغگو و باطل، محافظت شود، تا اینکه صاحب (اصلی)، آن را ادعا کند، وگرنه بهسبب امکان تبعیت از (مدعی) باطل، دروغ و فریب برای مکلّفین محسوب میشود، و این (چنین متنی) از دانای راستگوی توانای حکیم مطلق سبحان صادر نمیشود.
اگر انسانی که دانای به غیب و فرجام امور است، به تو بگوید: اگر میخواهی آب بنوشی، از اینجا بنوش و من تضمین میکنم که هیچوقت در اینجا سم نباشد؛ سپس شما آنجا سم بنوشی، آن ضامن، چگونه فردی است؟ او یا نادان است، یا از پایه و اساس دروغگوست یا از ضمانت کردن ناتوان است، یا خُلفوعده کرده است! آیا کسی که به خدا ایمان دارد میتواند خدا را به نادانی، دروغگویی، ناتوانی یا خُلف وعده توصیف کند؟! خدا از این موارد، خیلی بالاتر است (تعالی الله عن ذلک علواً کبیراً).
خداوند در قرآن و روایاتی که از آنها(ع) وارد شده است، حفاظت از نص الهی را بر عهده گرفته است، تا اینکه اهل باطل نتوانند آن را ادعا کنند. اهل باطل از ادعای نص، به دور هستند؛ این رخدادی غیرممکن است، همان طور که خدای متعال فرموده است: «وَلَوْ تَقَوَّلَ عَلَيْنَا بَعْضَ الْأَقَاوِيلِ لَأَخَذْنَا مِنْهُ بِالْيَمِينِ ثُمَّ لَقَطَعْنَا مِنْهُ الْوَتِينَ» (اگر او بعضی از سخنان (دروغ) را به ما نسبت دهد، با قدرت از او میگیریم، سپس رگ گردنش را میزنیم) (حاقه: 44 – 46)»
آیه بیان میدارد که این نوع «تقوّل» (ادعا)، ممتنع (غیرممکن) است و در نتیجه نص برای صاحبش حفاظت میشود و فردی غیر از او ادعای آن را نمیکند. روایاتی وجود دارد که روشن میکند، این آیه، اختصاصاً مربوط به نص الهی بر خلفای الهی است. این نص الهی است که خداوند باید از آن محافظت کند، تا به صاحب آن برسد، و این نصی الهی است که از هر دخالتی که روی آن تأثیر بگذارد، محفوظ است، چه این دخالت در مرحلۀ انتقال این وصیت به خلیفهای باشد که وصیت به او میرسد، یا در مرحله یا مراحل رسیدن به خلیفهای که آن را ادعا میکند.» (سید احمدالحسن، وصیت مقدس نوشته بازدارنده از گمراهی)
آیا ممکن نیست کسی به دروغ ادعا کند که دارای جایگاه الهی است؟
با توجه به اینکه گفته میشود کسی جز صاحب وصیت نمیتواند به آن دست پیدا کند و به آن استناد کند و جایگاه الهی را ادعا کند، آیا امکان ندارد که کسی به دروغ بگوید من فرستادۀ الهی هستم؟ اگر امکان ندارد، چه توجیهی در قبال مدعیان دروغگویی که در طول تاریخ آمده است وجود دارد؟ مدعیان دروغینی چون مسیلمه کذاب در دوران نبوت رسول اکرم(ص).
سید احمدالحسن این مسئله را در کتاب «وصیت مقدس نوشته بازدارنده از گمراهی» چنین توضیح میدهند: ««تَقَوّل» (دروغبستن) به خدا، همیشه بوده است، ولی خداوند از آن جلوگیری نکرده است، و ضروری نیست که خداوند، بعد از «گفتن»، سریعاً آنها را هلاک کند؛ بلکه خداوند سبحان، به آنها فرصتی میدهد، و این موضوعی است که در افرادی که دعوتهایی که باطل بودنشان روشن است را دنبال میکنند (مانند دعوت مُسیلمه)، مشخص است.
قطعاً منظور در آیه، صرفاً «تقوّل» (گفتن) نیست؛ بلکه منظور از «تقوّل» (و دروغبستن) بر خداوند، موردی از «تقوّل» است که فرد ادعای سخن الهیای بکند که دلیل بر آن آورده شده است؛ اینجاست که قطعاً خداوند، وارد (کار) میشود، تا از سخن الهی که دلیل بر آن آورده شده است، حمایت کند و این نصّی است که خلیفۀ خدا آن را (به مردم) میرساند تا خلیفۀ بعد از خودش شناخته شود و آن را به بازدارنده از گمراهی بودن، توصیف نموده است. عدم دخالت خدای سبحان به جهت حمایت از نصّ، مخالف حکمت است؛ مثال این سخن یا نص، وصیت عیسی(ع) به محمد رسول(الله)(ص) و وصیت محمد رسولالله(ص)، به امامان و مهدیین است.
آیه بیان میدارد که این نوع «تقوّل» (ادعا)، ممتنع (غیر ممکن) است و در نتیجه نص برای صاحبش حفاظت میشود و فردی غیر از او ادعای آن را نمیکند. روایاتی وجود دارد که روشن میکند، این آیه، اختصاصاً مربوط به نص الهی بر خلفای الهی است. این نص الهی است که خداوند باید از آن محافظت کند، تا به صاحب آن برسد، و این نصی الهی است که از هر دخالتی که روی آن تأثیر بگذارد، محفوظ است، چه این دخالت در مرحلۀ انتقال این وصیت به خلیفهای باشد که وصیت به او میرسد، یا در مرحله یا مراحل رسیدن به خلیفهای که آن را ادعا میکند.»
(سید احمدالحسن، وصیت مقدس نوشته بازدارنده از گمراهی)
آنچه واضح است این است که این تمهید در خصوص نص واقع شده است. بدین معنا که هرکسی میتواند ادعا کند که من فرستادۀ الهی هستم، اما هرکسی نمیتواند به دروغ دلیل اصلی نص را که معرِّف فرستاده است، بیاورد و مردم را بهواسطۀ احتجاج با آن به باطل بکشاند؛ چراکه وصیت محفوظ از اجانب و دروغگویانی است که خود را به خدا و رسولش منتسب میکنند.
سید احمدالحسن در ادامۀ کلامشان روایاتی میآورند که مفسر «تقوّل» نزد آلمحمد(ع) است، در این روایات این «دروغگویی» به ادعای فرد نسبت به وصیت بازدارنده از گمراهی توصیف شده است: محمد بن فضیل از ابوالحسن(ع) روایت میکند: «از سخن خداوند عزوجل پرسیدم: «میخواهند نور خدا را با دهانهايشان خاموش کنند.» فرمود: «میخواهند ولایت امیرالمؤمنین(ع) را با دهانهایشان خاموش کنند.» عرض کردم: «و خدا نور خود را کامل میکند.» فرمود: «خدا نور امامت را کامل میکند…» عرض کردم: «سخن خداوند: «إِنَّهُ لَقَوْلُ رَسُولٍ كَرِيمٍ» (قرآن سخن فرستادهای کریم است.)» فرمود: «یعنی جبرئیل، از سوی خدا، در خصوص ولایت علی.» (راوی) میگوید: «عرض کردم: «وَ مَا هُوَ بِقَوْلِ شاعِرٍ قَلِيلاً مَّا تُؤْمِنُونَ» (سخن شاعر نیست، تعداد کمی ایمان میآورند.)» فرمود: «گفتند: محمد به پروردگارش دروغ میبندد و خداوند او را به این موضوع در خصوص علی، امر نکرده است، به همین دلیل خداوند (این آیه از) قرآن را فرستاد.» فرمود: «ولایت علی، از سوی پروردگار جهانیان است و اگر محمد بعضی از این سخنان را به ما ببندد، با دست راست (و باقدرت) از او میگیریم، سپس رگ قلبش را میزنیم.» [كافي، ج1، ص434]
همان طور که امام صادق(ع) میفرماید: «این امر [وصیت] را جز صاحبش ادعا نمیکند، مگر اینکه عمرش کوتاه میشود.» [كافی، كليني، ج1، ص372]
فرد باطل از ادعا به وصیت الهی، بازداشته شده است؛ وصیتی که مُتّصف به این شده است، که هر فردی را که به آن چنگ زند گمراه نمیکند.
ادعای فرد باطل، باعث هلاکشدن خودش میشود، قبل از اینکه این ادعا را برای مردم، ظاهر کند؛ زیرا فرصتدادن به او تا وصیت را مدعی شود، دلیل بر نادانی، ناتوانی یا دروغگویی فردی است که به افرادی که وعدۀ گمراه نشدن به دلیل چنگزدن به وصیت را داده است، و این مواردی است که برای (خدای) حق مطلق سبحان محال است، و به همین دلیل خدای متعال فرموده است: «لأَخَذْنَا مِنْهُ بِالْيَمِينِ* ثُمَّ لَقَطَعْنَا مِنْهُ الْوَتِينَ» (با دست راست (و با قدرت) از او میگیریم، سپس رگ قلبش را میزنیم) و امام صادق(ع) فرمود:«خدا عمر او راکوتاه میکند.» (سید احمدالحسن، وصیت مقدس نوشته بازدارنده از گمراهی)
آیه بیان میدارد که این نوع «تقوّل» (ادعا)، ممتنع (غیرممکن) است و در نتیجه نص برای صاحبش حفاظت میشود و فردی غیر از او ادعای آن را نمیکند. روایاتی وجود دارد که روشن میکند، این آیه، اختصاصاً مربوط به نص الهی بر خلفای الهی است. این نص الهی است که خداوند باید از آن محافظت کند، تا به صاحب آن برسد، و این نصی الهی است که از هر دخالتی که روی آن تأثیر بگذارد، محفوظ است، چه این دخالت در مرحلۀ انتقال این وصیت به خلیفهای باشد که وصیت به او میرسد، یا در مرحله یا مراحل رسیدن به خلیفهای که آن را ادعا میکند.»
سید احمدالحسن: «بنابراین، از جهت عقلی، قرآنی و روایی، امکان ندارد که فردی بتواند نص الهی تشخیصی را ادعاکند؛ (نصی که) مُتّصف به این شده است که برای فردی که به آن چنگ زند، بازدارنده از گمراهی است؛ یعنی نص، از اینکه فردی بتواند آن را ادعا کند، حفظ شده است تا اینکه صاحبش آن را ادعا کند و هدف از نص، محقق شود، که همان جلوگیری از گمراهشدن مکلّفینی است که به وصیت چنگ زدهاند؛ همان طور که خدای سبحان به آن وعده داده است …
بنابراین مدعی منصب وجایگاه الهی از دو حالت خارج نیست:
یا این فرد، مدعی نص تشخیصی بازدارنده از گمراهی است، که در این صورت این مدعی حق است و امکان ندارد دروغگو یا باطل باشد؛ زیرا که نصّ باید از ادعای دروغگویان و افراد باطل در امان باشد. در غیر این صورت خداوند مردم را به چیزی دستور داده است که ممکن است گمراهشان کند، در حالی که گفته است وصیت، بازدارنده از گمراهی است.
یا اینکه این فرد، مدعی جایگاه الهی است، ولی مدعی نص تشخیصی بازدارنده از گمراهی نیست. این فرد، یا در ادعایش برای بعضی از مکلفین، شبهه وجود دارد، به دلیل اینکه آنها نسبت به نیت و برخی رفتارهای باطل او جاهل هستند که در این صورت ممکن است خداوند به خاطر مهربانی نسبت به بندگان، بر چنین فردی (عذاب و) آیهای بفرستد و او را هلاک کند، هر چند این هلاکت بعد از گذشت مدتی از ادعای او باشد. این مسئله لطفی از جانب خداست؛ زیرا فرد مدعی دلیلی برای اثبات ادعای خود ارائه نداده که مردم به پیروی از آن گمراه شوند و در پذیرش او عذری نداشته باشند.
یا اینکه ادعای او بهطوری مطرح شده است که مردم را به اشتباه نمیاندازد، به دلیل اینکه علاوه بر نداشتن نص تشخیصی جهت اثبات خود، رفتاری از خود نشان داده که باطلبودن او بر همه عیان و آشکار باشد. باید توجه داشت که این آشکارا بودن باطل او برای مردم نیز از لطف خداست. در این صورت شامل «تقول یا دروغگویی» در آیه نمیشود و خداوند تضمینی برای هلاکتش نمیدهد. بنابراین شاید مدت زیادی از زمان سپری شود و این فرد رَها شود تا افرادی که دنبال باطل هستند، با بیخردی از او دنبالهروی کنند…
در نتیجه، باید توجه داشت که سخن ما در خصوص غیر ممکن بودن ادعای نص تشخیصی است؛ ادعای جایگاه الهی یا پیامبری یا خلافت الهی در زمین، باطل و سفیهانه است و بدون احتجاج به وصیت (نص تشخیصی) بسیار اتفاق افتاده است و چه بسا فردی که ادعای باطل کند، مدت زمانی زنده بماند. مثال این افراد، مسیلمه کذاب است که در زمان رسول الله(ص) ادعای پیامبری نمود و مسیلمه بعد از وفات رسولالله محمد(ص) نیز زنده بود. ادعای بدون شهادت خدا و نص خدا و بدون وصیت، فایدهای ندارد و ادعایی سفیهانه است و هر فردی که این مدعی باطل را تصدیق کند، عذری در مَحضر خداوند ندارد.» (سید احمدالحسن، وصیت مقدس نوشته بازدارنده از گمراهی)
چگونه مطمئن شویم که سید احمدالحسن همان احمد نام برده در وصیت پیامبر (ص) است؟
در واقع تمام آنچه در این نوشتار آمده است به پاسخ به این سؤال پرداخته است. اثبات اینکه کسی جز مدعی صادق نمیتواند به وصیت متصف به بازدارنده از گمراهی چون وصیت پیامبر(ص) استناد کند، در واقع اثبات صحت ادعای سید احمدالحسن مبنی بر حجتبودن اوست. چراکه ایشان به وصیت پیامبر(ص) احتجاج کرده و این در حالی است که احتجاج مدعی دروغگو به وصیت غیر ممکن است.
سید احمدالحسن در باره چگونگی استدلال به وصیت پیامبر (ص) مینویسند: «از وصیتهای پیامبران در تورات و از وصیت عیسی(ع) صدها سال گذشته است و فردی غیر از محمد(ص) و اوصیای بعد از او، ادعای آن را نکردند، همان طور که وصیت پیامبر(ص) را غیر از امامان(ع) کسی ادعا نکرده است. امام رضا(ع) این واقعیت را بر جاثلیق احتجاج کرده است. بعد از اینکه از تورات و انجیل، نص از پیامبران قبلی را بر محمد رسول (الله)(ص) بیان نمود، جاثلیق اینگونه احتجاج کرد که امکان ادعای نصها بر بیشتر از یک فرد امکان دارد، احتجاج امام رضا(ع) بر جاثیق این بود که وصایا را افراد باطل ادعا نکردند، این نص، برای تشخیص مدعی است.
جاثلیق گفت: «… ولی برای ما ثابت نشده است که این فرد، همان محمد(ص) است. به صرف این که نام او محمد است، نمیتوانیم به پیامبر بودن او اقرار کنیم، و ما شک داریم که این فرد، همان محمد شماست…» (امام) رضا(ع) فرمود: «به شک احتجاج کردید! آیا خدا قبل یا بعد از آن، از زمان آدم تا امروز، پیامبری که نامش محمد باشد، برانگیخت؟ در حالی که او را در همۀ کتابهایی که بر همۀ پیامبران فرستاده شد، غیر از محمد(ص) میبینید؟!» و (آنها) از پاسخ بازماندند. [إثبات الهداة، ج1، ص194 – 195]
احتجاج اوصیای قبلی به این نص، بر افرادی که به او ایمان دارند، حجت است. عیسی(ع) و محمد(ص) به آن احتجاج کردند. عیسی(ع) به نص پیامبران قبلی احتجاج کرد، با توجه به اینکه بلافاصله بعد از آنها نبود. همان طور که در قرآن ذکر شده است، محمد(ص) به نص عیسی(ع) احتجاج کرده است و همین طور به نص پیامبران قبل از عیسی(ع) به او. خدای متعال فرمود: «وَإِذْ قَالَ عِيسَى ابْنُ مَرْيَمَ يَا بَنِی إِسْرَائِيلَ إِنِّی رَسُولُ اللَّهِ إِلَيْكُم مُّصَدِّقاً لِّمَا بَيْنَ يَدَی مِنَ التَّوْرَاةِ وَمُبَشِّراً بِرَسُولٍ يَأْتِی مِن بَعْدِی اسْمُهُ أَحْمَدُ فَلَمَّا جَاءهُم بِالْبَيِّنَاتِ قَالُوا هَذَا سِحْرٌ مُّبِينٌ»
(و زمانی که عیسی بن مریم فرمود: ای بنیاسرائیل، من رسول خدا به سوی شما هستم، و توراتی را که پیش روی من است تصدیق میکنم و به پیامبری که بعد از من میآید و نامش احمد است، بشارت میدهم. وقتی دلایل روشن را آورد، گفتند: این سحری آشکار است.» (صف: 6)
«الَّذِينَ يَتَّبِعُونَ الرَّسُولَ النَّبِی الأُمِّی الَّذِی يَجِدُونَهُ مَكْتُوباً عِندَهُمْ فِی التَّوْرَاةِ وَالإِنْجِيلِ يَأْمُرُهُم بِالْمَعْرُوفِ وَيَنْهَاهُمْ عَنِ الْمُنكَرِ وَيُحِلُّ لَهُمُ الطَّيِّبَاتِ وَيُحَرِّمُ عَلَيْهِمُ الْخَبَآئِثَ وَيَضَعُ عَنْهُمْ إِصْرَهُمْ وَالأَغْلاَلَ الَّتِی كَانَتْ عَلَيْهِمْ فَالَّذِينَ آمَنُواْ بِهِ وَعَزَّرُوهُ وَنَصَرُوهُ وَاتَّبَعُواْ النُّورَ الَّذِی أُنزِلَ مَعَهُ أُوْلَـئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ»
(افرادی که از پیامبر اهل ام القری (مکه) تبعیت میکنند، همان فردی که (نام) او را که در تورات و انجیل نوشته شده است، دیدند، آنها را به (انجام) معروف دستور میداد و از (انجام) منکر بازمیداشت، پاکیها را برای آنها حلال میکند و خبائث را بر آنها حرام میکند و بارهای تکالیف سنگین و زنجیرها را از آنها برمیدارد. افرادی که ایمان آوردند و از او حمایت کردند و او را یاری نمودند و از نوری که با او فرستاده شد، تبعیت کردند، آنها همان رستگارانند) (اعراف: 157)
خداوند در قرآن بیان کرده است که اگر ادعای محمد(ص) باطل بود (که هرگز اینطور نیست) خدا او را با ادعا نمودنش رها نمیکرد؛ زیرا خداوند وظیفۀ حفظ نص و نگهداشتن را از ادعای اهل باطل بر عهده دارد، یا میتوان اینگونه گفت که خداوند وظیفه دارد آنها را از (ادعای) نص باز دارد.
«فَلَا أُقْسِمُ بِمَا تُبْصِرُونَ* وَمَا لَا تُبْصِرُونَ* إِنَّهُ لَقَوْلُ رَسُولٍ كَرِيمٍ* وَمَا هُوَ بِقَوْلِ شَاعِرٍ قَلِيلاً مَا تُؤْمِنُونَ* وَلَا بِقَوْلِ كَاهِنٍ قَلِيلاً مَا تَذَكَّرُونَ* تَنزِيلٌ مِّن رَّبِّ الْعَالَمِينَ* وَلَوْ تَقَوَّلَ عَلَيْنَا بَعْضَ الْأَقَاوِيلِ* لَأَخَذْنَا مِنْهُ بِالْيَمِينِ* ثُمَّ لَقَطَعْنَا مِنْهُ الْوَتِينَ* فَمَا مِنكُم مِّنْ أَحَدٍ عَنْهُ حَاجِزِينَ* وَإِنَّهُ لَتَذْكِرَةٌ لِّلْمُتَّقِينَ* وَإِنَّا لَنَعْلَمُ أَنَّ مِنكُم مُّكَذِّبِينَ* وَإِنَّهُ لَحَسْرَةٌ عَلَى الْكَافِرِينَ* وَإِنَّهُ لَحَقُّ الْيَقِينِ* فَسَبِّحْ بِاسْمِ رَبِّكَ الْعَظِيمِ»
(قسم به آنچه میبینید و آنچه نمیبینید، این سخن فرستادهای کریم است و سخن شاعر نیست، تعداد اندکی ایمان میآورند و سخن کاهن نیست، تعداد اندکی یاد میکنند، از جانب پروردگار جهانیان فرستاده شده است و اگر محمد بعضی از این سخنان را به ما ببندد، با دست راست (و با قدرت) از او میگیریم، سپس رگ قلبش را میزنیم و هیچ یک از شما نمیتواند از آن بازدارد و این تذکری برای پرهیزگاران است و میدانیم که بعضی از شما تکذیب میکنید و این حسرتی برای کافرین است و حقی آشکار است، پروردگار بزرگت را ستایش کن) (حاقه: 38 تا 52)
این، وصیتی است که محمد رسولالله(ص) آن را در شب وفاتش نوشته است و از هزاران سال پیش، در کتابها موجود است. هرکسی میتواند آن را بخواند و از آن آگاه شود، ولی برای افراد باطل ادعای آن امکان نداشته است، با اینکه آنها زیاد هستند.
خداوند هر مدعی دروغگویی را از (ادعای به) وصیت بازداشته است. با اینکه تعداد زیادی ادعای پیامبری، امامت و مهدویت نمودهاند، ولی هیچوقت برای آنها چنین امکانی وجود نداشت که حجاب خدا را که بر این وصیت وجود دارد، از بین ببرند، و ادعا به وصیت کنند.» (سید احمدالحسن، وصیت مقدس نوشته بازدارنده از گمراهی)
سخن پایانی
سید احمدالحسن، وصی و فرستادۀ امام مهدی(ع)، همان مهدی اول ذکر شده در وصیت شب وفات رسول خداست که با احتجاج به آن وصیت، صدق مدعایش را بر جمیع کسانی که به رسول خدا و وصیت ایشان ایمان دارند، آشکار میکند. وصیتی که در طی سالهای غیبت و با وجود بسیاری از مدعیان دروغگو در امان مانده تا به دست صاحب حق خود یعنی سید احمدالحسن آشکار شود و غربالی باشد بر امت رسول خدا محمد(ص) تا راستگو از دروغگو جدا شده و متمسکین واقعی به کلام رسول خدا و اهل بیتشان(ع) مشخص شوند.
برای انطباق سید احمدالحسن(ع) با دو رکن دیگر از قانون شناخت فرستادههای الهی با ما همراه باشید.
یا مهدی (ع)