دعوت به حاکمیت خداوند چگونه حقانیت مدعی را ثابت میکند؟
در مطالب پیشین به دو رکن از قانون شناخت فرستادههای خدا یعنی «نص و وصیت» و «علم و حکمت» پرداختیم. در این نوشتار سومین رکن از قانون شناخت، یعنی دعوت به حاکمیت خداوند را مورد بحث و بررسی قرار میدهیم. رکنی که در عین سادگی و مفهومبودن، دستخوش تهمتها و چالشهایی شده است.
بهطور کلی حاکمیت دو جنبه دارد؛ یک جنبۀ آن قانونگذاری است و جنبۀ دوم آن اجرای قوانین است. قانونگذاری در دولتهای دموکراسی، خواه در پارلمانها و با نظر منتخبان مردم انجام میشود؛ یعنی این مردم هستند که مشخص میکنند چه قوانینی نیازِ جامعه است و چه قوانینی به درد جامعه نمیخورد. اما آیا بهراستی این اشخاص صلاحیت وضع قوانین را دارند؟ آیا آنها از مصلحت همۀ مردم، محیطزیست، نسلهای آینده و… آگاهی دارند؟
منبع این قوانین چیست؟ علم الهی یا اجتهادات و نظرات ظنی مردم؟
حاکمیت خداوند در زمین باید چگونه باشد؟
سید احمدالحسن در خصوص حاکمیت خداوند در زمین میگویند: «کسی که قانون را وضع میکند خداوند سبحان و متعال است. اوست آفرینندۀ این زمین و ساکنانش؛ و آنچه را به صلاح اهل زمین و ساکنانش است میداند؛ از جمله: صلاح انسانها، جنیان، حیوانات، گیاهان و موجودات دیگری که از آنها آگاهی داریم یا بیاطلاعیم. او گذشته، حال و آینده را میداند و از آنچه به صلاح جسم و نفْس انسانی و از آنچه بهطور کلی به صلاح نوع انسانی است، آگاه است.
قانون باید گذشته، حال، آینده، جسم و نفس انسانی، مصلحت فردی و اجتماعی و مصلحت سایر مخلوقات حتی مصلحت جمادات، همچون زمین، آب، محیطزیست و… را در نظر بگیرد. حال از چه منبعی غیر از خداوند سبحان و متعال تفاصیل و جزئیات تمامی این موضوعات شناخته میشود؟! با توجه به اینکه بسیاری از آنها قابل درک و یادگیری نیستند؛ یعنی نمیشود به آنها و خصوصیاتشان علم پیدا کرد و…
بهعلاوه، اگر فرض کنیم کسی همۀ این جزئیات را بشناسد، از کجا میتواند قانونی وضع کند که تمام این تفاصیل و جزئیات را در نظر گرفته باشد؟! با توجه به اینکه در عمل، برخی از این جزئیات با برخی دیگر در تناقضاند؛ پس مصلحت در چیست و در کدام قانون میگنجد؟
مطمئناً مصلحت در جایی غیر از قانون الهی و شریعت آسمانی نخواهد بود؛ زیرا وضعکنندهاش آفریدگار مخلوقات است و او امور پیدا و پنهان را میداند و میتواند کارها را هرطور که بخواهد به جریان بیندازد؛ پاک و منزه است او و بسی والاتر از آن چیزی است که شریکش میدارند!» (سید احمدالحسن، حاکمیت خدا نه حاکمیت مردم، مبحث قوانین)
همچنین فرمودند: «آیا در قوانین وضعی، حقوق جامعه محفوظ است یا خیر؟ چگونه بین قوانین وضعی و حقوق فرد توازن ایجاد شده است؟ آیا (در این بین) حقوق خدا لحاظ شده است؟ آیا حقوق محیطزیست لحاظ شده است؟ حقوق حیوانات و گیاهان چطور؟ و نظایر آن… وانگهی در قوانین وضعی، نحوۀ ایجاد تعادل بین حقوق به چه صورت است؟ و آیا آنها این نوع تعادل را ایدهآل و عادلانه میدانند؟ چگونه حکم میرانند و مبنای آنها در حکمکردن چیست؟ در حال حاضر قوانین وضعی بزرگترین جنایت تاریخ در حق کل افراد بشر را مرتکب شده و این همان پیامدی است که زمین به آن رسیده؛ یعنی اثر گلخانهای که تهدیدی برای نابودی نوع بشر محسوب میشود!» (سید احمدالحسن، در محضر بندۀ صالح، ج2، مبحث قانون وضعی)
همۀ مسلمانان بلکه همۀ مؤمنان به خدای سبحان، قانون خدا را بهتر از هر قانونی میدانند، اما بیان دائمی این قانون و بهروزرسانی آن در صورت نیاز، از مهمترین مسائل موجود در بحث حاکمیت الله است. لذا وجود حجت خدا در هر زمان برای بیان این قانون و دعوت به آن ضروری است؛ زیرا هیچ راهی برای رسیدن به قانون خدا وجود ندارد، جز واسطهای که علمش با نص الهی، ثابت شده باشد.
اجرای قانون، دومین جنبۀ حاکمیت خداوند است اینکه حاکم یا مجری، قوانین را اجرایی کند. این مسئله امروزه توسط دولتها انجام میشود و این حاکم که بر خون و جان و اموال مردم مسلط است در دولتهای دمکراسی خواه، توسط مردم و در فرایند انتخابات، مشخص میگردد. اما آیا این مسیر درست است؟ آیا انتخابات حقوق همۀ مردم را حفظ میکند و با آن عدالت اجرایی میشود؟ آیا مردم میتوانند حاکم را انتخاب کنند یا انتخاب حاکم به دست خداست؟
در جهان امروز چه کسی حاکمیت زمین را بر عهده گرفته است؟
سید احمدالحسن در خصوص مسئلۀ حاکم فرمودند: «شکی نیست که رهبری هرطور که باشد -چه در چهارچوب حاکمیت مردم از نوع دیکتاتوری یا دموکراسی و چه در چهارچوب حاکمیت خداوند سبحان و متعال-تأثیر مستقیمی در جامعۀ انسانی میگذارد؛ زیرا جامعهـحداقل بهصورت فطریـ مجبور به گوشسپردن به این رهبری است؛ زیرا انسان بر پیروی از رهبر تعیینشده از سوی خداوند سبحانومتعال سرشته شده است. «فِطْرَةَ اللهِ الَّتِي فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْهَا لَا تَبْدِيلَ لِخَلْقِ اللهِ ذَلِكَ الدِّينُ الْقَيِّمُ» (همان فطرتی که خداوند مردم را به آن سرشته است. در آفرينش خدا تغييری نيست. این همان دین پايدار است). (روم: 30)
این رهبر همان ولیّ و جانشین خدا در زمینش است؛ بنابراین وقتی ولیّ خدا از حقش کنار زده شود و آینۀ فطرت انسانی با تاریکی این دنیا مشوّش و آشفته گردد، انسان هر رهبری را که بهجای فرستادۀ خدا و حجتش بر بندگانش باشد، میپذیرد تا این نقص و کاستیِ وجودش را پر کند؛ حتی اگر این رهبریِ جایگزینشده، واژگون شده و دشمن ولیّ خدا در زمینش و دشمن حجت او بر بندگانش باشد.
پس انسان بهطورمعمول، به مفادِ هدایتی که توسط حاکم اجرا میشود، گوش میسپارد و این هدایت و رهبری از دو حال خارج نیست: یا این رهبر، فرستاده و حجت خدا بر بندگانش است که در این صورت او حاکم تعیینشده از طرف خداوند سبحانومتعال است، یا شخص دیگری غیر از اوست، که در این صورت یا حاکم دیکتاتوری است که با زور و استبداد تسلط یافته یا حاکم منتخب بهوسیلۀ انتخابات آزادِ دمکراتیک است. حاکم تعیینشده از طرف خداوند سبحانومتعال سخنگوی خداست؛ زیرا او سخنی نمیگوید، مگر به دستور خداوند و جز به دستور خداوند چیزی را پیش یا پس نمیاندازد.
اما حاکمی که از طرف مردم تعیین شده یا بر آنان سلطه یافته، قطعاً از سوی خداوند سبحانومتعال سخن نمیگوید. رسول خدا (ص) سخنی با این مضمون فرمودهاند: «هرکس به گویندهای گوش بسپارد او را عبادت کرده است؛ پس اگر این گوینده از سوی خداوند سخن بگوید، او خدا را عبادت کرده و اگر گوینده از سوی شیطان سخن بگوید، شیطان را عبادت کرده است.» [کافی، ج 6، ص 434؛ عیون اخبار الرضا(ع)، ج 2، ص 272]
پس سخنگویی جز گویندهای از طرف خدا، یا گویندهای از طرف شیطان نیست و حالت سومی هم وجود ندارد؛ و هر حاکمی غیر از ولیّ خدا و حجت او بر بندگانش ـبهنحوی از اَشکالـ گویندهای از طرف شیطان است، هرکس متناسب با وضعیت خودش و بهاندازۀ باطلی که در خود دارد!
از اهلبیت(ع) به این معنا وارد شده است: «هر پرچمی قبل از قائم(ع)، پرچم طاغوت است.» [کافی، ج 8، ص 295؛ غیبت نعمانی، ص 115]؛ یعنی هر پرچمی که صاحبش ارتباطی با قائم(ع) نداشته باشد. بنابراین حاکم تعیینشده از طرف خداوند سبحان و متعال، سخنگویی از طرف خداست و حاکمی که از سوی خداوند سبحان و متعال معین نشده، سخنگوی شیطان است؛ و تأکید میکنم که گویندهای از طرف خدا، دین و دنیا را اصلاح میکند و گویندهای از طرف شیطان دین و دنیا را به فساد و تباهی میکشاند.
خداوند سبحان و متعال آنچه را در نفوس است میداند و اصلاحگر را از مفسد میشناسد؛ بنابراین او ولی و جانشین خود را انتخاب میکند و برمیگزیند و این جانشین کسی نیست، جز بهترینِ مخلوقاتش و برترینِ کسانی که در زمین هستند و شایستهترین، حکیمترین و داناترین آنان که خداوند او را از لغزشها و خطاها مصون میدارد و او را برای صلاح و اصلاح یاری میدهد.
اما مردم هنگامی که با انتخاب خداوند سبحان و متعال به مقابله برمیخیزند، انتخابشان جز بر بدترین خلق خدا واقع نمیشود؛ در برگزیدن موسی(ع) که پیامبری معصوم بود، درسی وجود دارد برای عبرتگیرندگان و پند و یادآوری برای پندگیرندگان و نشانهای برای کسی که گوش شنوا دارد و به حق گواهی میدهد؛ آن هنگام که او هفتاد نفر از مردان قومش را که معتقد بود بهتریناند، برگزید و سپس فاسدبودنشان روشن شد!» (سید احمدالحسن، حاکمیت خدا نه حاکمیت مردم، مبحث حاکم)
«البته مقصود از حاکمیت خداوند، تنها در حد قانونگذاری نیست؛ بلکه در سطح اجرا و حکومت نیز هست، با اینکه اساساً امکان ندارد کسی قائل باشد به حاکمیت خدا در سطح قانونگذاری، بدون حاکمیت در سطح اجرا و حکومت؛ چون قانونگذاری امری متجدد و بهروز است؛ پس ناچار باید دریچهای متصل به خدا باشد تا حکم هر مسئلۀ جدید و حادثی را خداوند به او برساند؛ و لازم نیست که خلیفۀ خدا مستقیماً خودش متولّی حکومت شود، بلکه لازم است که بر نظام حکومت و به خصوص بر جان مردم مسلط باشد؛ مانند مسائل ویژۀ مربوط به تصمیمات جنگ و صلح یا قصاص، یعنی احکام اعدام.» (سید احمدالحسن، عقایداسلام، مبحث حاکمیت الله)
اکنون خاستگاه دلیل حاکمیت الله در قرآن و عترت پیامبر اکرم(ص) را بررسی خواهیم کرد.
حاکمیت خداوند در قرآن
وقتی خداوند خلیفهاش را برای هدایت بشریت روی زمین میفرستد، در واقع او را مکلف میسازد تا مردم را به حاکمیت او دعوت کند و دعوت هر کسی جز خدا را رها سازند. از طرفی نیز خداوند مردم را مکلف به پذیرش این دعوت از ناحیۀ فرستادۀ خود میکند. داستان آدم(ع) بهعنوان اولین خلیفه نیز این امر را نمایان میکند. خداوند پس از معرفی حضرت آدم(ع) و پس از مسلحکردن وی به علم و حکمتی که فرشتگان از فهم آن عاجز بودند، به ملائکه دستور داد تا به او سجده کنند. چراکه سجده بر آدم(ع) به معنای پذیرش حاکمیت خدا از طریق آدم(ع) بود.
«وَإِذْ قُلْنَا لِلْمَلائِکَةِ اسْجُدُوا لآدَمَ فَسَجَدُوا إِلا إِبْلِیسَ أَبَى وَاسْتَکْبَرَ وَکَانَ مِنَ الْکَافِرِینَ» (و چون فرشتگان را گفتیم براى آدم سجده كنيد، پس به جز ابليس كه سر باز زد و كبر ورزيد و از كافران شد [همه] به سجده در افتادند). (بقره: 34)
توجه شما را جلب میکنیم به آیات دیگری از قرآن که به حاکمیت خدا بر زمین تأکید دارد.
«قُلِ اللَّهُمَّ مَالِكَ الْمُلْكِ تُؤْتِي الْمُلْكَ مَن تَشَاء وَتَنزِعُ الْمُلْكَ مِمَّن تَشَاء وَتُعِزُّ مَن تَشَاء وَتُذِلُّ مَن تَشَاء بِيَدِكَ الْخَيْرُ إِنَّكَ عَلَىَ كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ»
(بگو بار خدايا، تويى كه فرمانفرمايى؛ هر آن كس را كه خواهى، فرمانروايى بخشى؛ و از هركه خواهى فرمانروايى را باز ستانى؛ و هركه را خواهى، عزت بخشى؛ و هركه را خواهى، خوار گردانى؛ همۀ خوبىها، به دست توست و تو بر هر چيز توانايى) (آل عمران: 26)
«وَمَن لَّمْ يَحْكُم بِمَا أَنزَلَ اللّهُ فَأُوْلَئِكَ هُمُ الْكَافِرُونَ»
(و كسانى كه به موجب آنچه خدا نازل كرده، داورى نكردهاند؛ آنان خود، كافراناند) (مائده: 4)
«أَلَمْ تَرَ إِلَى الْمَلإِ مِن بَنِي إِسْرَائِيلَ مِن بَعْدِ مُوسَى إِذْ قَالُواْ لِنَبِي لَّهُمُ ابْعَثْ لَنَا مَلِكًا نُّقَاتِلْ فِي سَبِيلِ اللّهِ قَالَ هَلْ عَسَيْتُمْ إِن كُتِبَ عَلَيْكُمُ الْقِتَالُ أَلاَّ تُقَاتِلُواْ قَالُواْ وَمَا لَنَا أَلاَّ نُقَاتِلَ فِي سَبِيلِ اللّهِ وَقَدْ أُخْرِجْنَا مِن دِيَارِنَا وَأَبْنَآئِنَا فَلَمَّا كُتِبَ عَلَيْهِمُ الْقِتَالُ تَوَلَّوْاْ إِلاَّ قَلِيلًا مِّنْهُمْ وَاللّهُ عَلِيمٌ بِالظَّالِمِينَ»
(آيا از (حال) سران بنىاسرائيل پس از موسى، خبر نيافتى؟ آنگاه كه به پيامبرى از خود، گفتند: پادشاهى براى ما بگمار، تا در راه خدا پيكار كنيم. (آن پيامبر) گفت: اگر جنگيدن بر شما مقرر گردد، چه بسا پيكار نكنيد. گفتند: چرا در راه خدا نجنگيم، با آنكه ما از ديارمان و از (نزد) فرزندانمان بيرون رانده شدهايم؟ پس هنگامى كه جنگ بر آنان مقرر شد، جز شمارى اندک از آنان، (همگى) پشت كردند و خداوند به (حال) ستمكاران داناست) (بقره: 264)
«يَـٰصَـٰحِبَيِ السِّجْنِ ءَأَرْبَابٌ مُّتَفَرِّقُونَ خَيْرٌ أَمِ اللَهُ الْوَ’حِدُ الْقَهَّارُ * مَا تَعْبُدُونَ مِن دُونِهِ إِلآ أَسْمَآءً سَمَّيْتُمُوهَآ أَنتُمْ وَ ءَابَآؤُكُم مَّآ أَنزَلَ اللَهُ بِهَا مِن سُلْطَـٰنٍ إِنِ الْحُكْمُ إِلَّا لِلَّهِ أَمَرَ أَلَّا تَعْبُدُوٓا إِلآ إِيَّاهُ ذَ’لِكَ الدِّينُ الْقَيِّمُ وَلَـٰكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لَا يَعْلَمُونَ»
(ای دو يار و همنشين من در اين زندان، آيا خداوندگاران و صاحب دولتان كه خودشان جدا جدا و متفرّق هستند، مورد انتخاب و اختيار بايد بوده باشد يا خداوند واحد قهّار؟! شما جز خداوند نمیپرستيد، مگر اسمهایی را (بدون مسمَّی و اصالت و واقعيّت)،كه شما با پدرانتان آنها را تسميه و نامگذاری نمودهايد! خداوند برای آن اسامی بدون مسمّی قدرت و سلطنت و اقتداری برای شما فرود نياورده.) (یوسف: 39-40)
حاکمیت خدا در روایات
در روایات اهلبیت(ع) نیز به این مسئله پرداخته شده که بیان خواهیم کرد.
عن علي بن مهزيار (قال): قال أبوجعفر عليه السلام «كأني بالقائم يوم عاشوراء يوم السبت قائما بين الركن والمقام، بين يديه جبرئيل ينادي: البيعة لله، فيملؤها عدلا كما ملئت ظلماً وجوراً». امام جواد(ع) فرمود: «گويى مینگرم كه قائم عليه السلام، ميان ركن و مقام ابراهيم در مسجدالحرام ايستاده است و در آغاز قيام، جبرئیل فرشته امين وحى، در برابر او قرار گرفته و ندا میدهد كه اَلبَيْعةُ للّه (بیعت مخصوص خداست). پس خداوند به وسيلۀ او زمين را پر از عدل و داد میسازد.»
عن أبيبصير، قال: قال أبوعبدالله(ع): «لما التقى أمير المؤمنين(ع) و أهل البصرة نشر الراية، راية رسولالله(ص) فزلزلت أقدامهم… الى أن قال: فقال للحسن: يا بني إن للقوم مدة يبلغونها، و إن هذه راية لا ينشرها بعدي إلا القائم صلوات الله عليه.» از ابیبصیر گوید: امام صادق(ع) فرمود: «هنگامی که امیر مؤمنان(ع) با اهل بصره رو در رو شد، پرچم را بر افراشت، پرچمِ رسولالله(ص)، پس قدم آنها را در هم شکست…؛ تا جایی که گفت: پس به امام حسن(ع) فرمود: ای فرزندم برای قوم دورهای است که میگذرانند، و اینکه این پرچم بعد از من کسی آن را بر نمیافرازد، مگر قائم درود خدا بر او باد.» [غيبة النعماني، ۳۱۹]
سخن پایانی
دعوت به حاکمیت خداوند ، جز از طرف خلیفۀ الهی اتفاق نخواهد افتاد. زمین ملک خداست، و هیچگاه از از هدایت و حق خالی نخواهد شد، و اگر از پرچم برافراشتهای که به حاکمیت خدا دعوت کند، خالی باشد، باید بگوییم که در آن هنگام زمین از هدایت و حق تهی است. پس دعوت به حاکمیت خدا بهخصوص هنگامی که دعوتکننده بهسمت حق (خلیفۀ خدا) تنها کسی است که به آن دعوت میکند، دلیلی روشن برای طالبان شناخت حق است که دلیل نص و وصیت پیشین را تأیید میکند. یعنی دعوت به حاکمیت خدا با انضمام به نص، دلیلی بر حقانیت خلیفۀ خدا خواهد بود. یعنی دلیلی است که نص را یاری میکند و یقین مؤمنان را به حقانیت او فزونی میبخشد.
سید احمدالحسن در خصوص روشنبودن این دلیل برای شناخت حق و صاحب آن میگویند: «آیا با توجه به اینکه همه امروزه از انتخابات دم میزنند، دعوتکنندهای به دین خدا باقی میماند؟ آیا کسی که بر راه و روش حسین(ع) حرکت کند، باقی میماند؟ مسلماً خیر؛ یعنی کسی که بگوید «الملک لله» (سلطنت مخصوص خداست) باقی نمیماند؛ … همه از انتخابات سخن میگویند و حال آنکه انتخابات، در جهت عکس آنچه خداوند سبحان اراده فرموده، قرار دارد. اگر خدای متعال بخواهد در زمینش عبادت شود، حکمت اقتضا میکند که یک هادی و راهنما برای حفظ دین بفرستد، آیا این گونه نیست؟!
درک این موضوع به بحث، پژوهش، روایات یا هیچ چیز دیگری نیاز ندارد؛ فقط کافی است که مردم بدانند دین خدا همان حاکمیت خداست، و این موضوعی ثابتشده در مذهب اهلبیت(ع) است. از آنجا که در زمان فعلی، این امر به یک شخص، محدود و منحصر است، لذا انسان به چیز دیگری برای شناخت حق نیاز ندارد و به همین دلیل است که ائمه(ع) فرمودهاند: «أمرنا أبين من الشمس» «امر ما روشنتر از روز است.» [غیبت نعمانی، ص154]؛ زیراکه منحصر به یک نفر خاص است و در کس دیگری غیر از او یافت نمیشود؛ و حال آنکه بقیه، دعوتکننده به حاکمیت مردماند.» (سید احمدالحسن، در محضر بندۀ صالح، جلد اول، روایت سمری)
یا احمدالحسن (ع)