توقفگاه دهم: سومریان و حاکمیت خدا
دکتر کریمر در خصوص حکومت میگوید:
«حکومت بهصورت نخستین پارلمانِ دارای دو مجلس: پیشرفت اجتماعی و روحی انسان معمولاً کند و پیچ در پیچ است و دنبال کردن آن بسیار دشوار. درخت بارور تمدن با بذر اصلی خود هزاران مایل و سال فاصله دارد.
بهعنوان مثال شیوۀ زندگی معروف به دموکراسی و نهادهای آن یا اساسنامۀ آن که همان مجلس سیاسی است را در نظر مجسم کنید. ظاهراً چنین به نظر میرسد که اینگونه حکومت عملاً در انحصار تمدنهای غرب و محصول قرون اخیر است؛ اما کسی تصور آن را هم نمیکند که هزاران سال پیش پارلمانهای سیاسی وجود داشته باشد؛ آن هم در گوشهای از جهان که رابطهاش با نهادهای دموکراتیک ناچیز است.
یک باستانشناس شکیبا بیخبر از آنچه در دل خاک خواهد یافت، همواره عمق و پهنای زمین را میکاود. بر اثر اینگونه کاوشها با بیل و کلنگ بود که ما توانستیم از تشکیل یک مجلس سیاسی در حدود پنج هزار سال پیش پرده برداریم. چنین مجمعی نخستین بار در خاور نزدیک منعقد شده است.
آری، حدود 3000 سال پیش از میلاد اولین پارلمان سیاسی تاریخ مدون نسل بشر بهشکل پر ابهت و پرشوری بر پا شد. این مجمع مانند پارلمانهای امروزی از دو مجلس تشکیل میشد؛ یکی مجلس سنا یا مجلس شیوخ و دیگری مجلس عوام (نمایندگان) که جوانانِ قادر به حمل سلاح به عضویت آن در میآمدند.
اعضای دو مجلس در یک جلسۀ مشترک برای اخذ تصمیم دربارۀ مسئلۀ مهمی که سرنوشت صلح و جنگ به آن بستگی داشت، شرکت میجستند. مجلس در وضعی قرار گرفته بود که ناچار باید یکی از دو راه را انتخاب میکرد: صلح به هر قیمت یا استقلال به قیمت جنگ. نمایندگان محافظهکار و سالخوردۀ مجلس سنا به نفع صلح به هر قیمت رأی دادند؛ اما پادشاه تصمیم آنان را نقض کرد و موضوع را در مجلس عوام مطرح ساخت. این مجلس به نفع جنگ و آزادی رأی داد و پادشاه تصمیم آنها را تصویب نمود.
در کجای جهان، نخستین مجمع سیاسی که انسان شناخته، تشکیل جلسه داده است؟
برخلاف تصور و استنباطی که امروزه رواج دارد، این مجلس در مغربزمین و در قارۀ اروپا نبود؛ مجالس سیاسی یونان و جمهوری روم مدتها بعد به وجود آمد. شگفتا که چنین مجلس کهنی در سرزمین جباران و خودکامگان سرکش منعقد شد؛ جایی که گمان نمیرفت با مجامع سیاسی آشنایی و پیوندی داشته باشند یعنی خاور نزدیک.
آری، نخستین مجلس سیاسی شناختهشده در سرزمینی تشکیل شد که در شمال خلیج فارس میان دو رود دجله و فرات قرار دارد و پیشینیان آن را سومر مینامیدند. بیمناسبت نیست بدانیم انعقاد آن، چه زمانی بوده است. در هزارۀ سوم پیش از میلاد، در آن روزها در سرزمین سومر (منطقۀ جنوبی عراق امروز) مردمی سکونت داشتند که بیگمان از درخشانترین تمدن شناخته شدۀ آن دوره در کشور خود برخوردار بودند.»[1]
رابطۀ سومریان و حاکمیت خدا موضوعی است که کریمر و بسیاری از باستانشناسان از درک آن عاجزند؛ زیرا آنها یا به حاکمیت خدا اعتقاد ندارد یا خدا ناباورند و دین را از اختراعات سومریان به شمار میآورند و تورات و قرآن را صرفاً کپی برداریهایی از داستانهای تخیلی سومریان (مانند قصۀ طوفان) در نظر میگیرند.
به همین دلیل هنگامیکه این افراد دریافتند پادشاه سومری موضوع جنگ را در دو مجلس به شور گذاشت، اینگونه حکم قطعی صادر کردند که عملکرد سومریها دموکراسی و مشابه دموکراسی امروز غرب بوده است. این در حالی است که عملکرد سومریها به هیچوجه دموکراسی غربی نبود و ارتباطی هم با آن نداشت؛ چرا که متون سومریِ بسیاری وجود دارد که در آنها تأکید شده است حاکم مشروعیت خود را از تنصیب الهی به دست میآورد.
بنابراین نظام حکمرانی سومریان، نظامی است که از نوح(ع) و پیامبران به ارث بردهاند؛ همان طور که دین الهی را از آنان به ارث بردهاند. سومریان از یک سیستم حکمرانی الهی تحریف شده برخوردار بودند؛ همان طور که دین الهیِ تحریف شده داشتند؛ بنابراین سیستم حکومتی سومریان نه دیکتاتوری بود و نه دموکراسی به معنای دموکراسی شناخته شدۀ غرب امروز.
نظام حکومتی سومریان به این صورت بود که پادشاه را الههها (خدایان) تعیین میکردند؛ همان طور که در سیستم حکومت الهی نیز پادشاه یا حکمفرما از سوی خداوند تعیین میشود.
وظیفۀ این حاکم، تحقق بخشیدن به خواست و ارادۀ الهی، اجرای قانون خدا و برخورد عادلانه با ستمدیدگان است؛ بنابراین هدف از تعیین حکمفرمای الهی، خودِ حکمرانی نیست و این نظام حکمرانی الهی میتواند حتی با اشراف حاکمی معین شده از سوی خدا بر اجرای قوانین و نظارت بر اجرای قوانین عملی شود و در هنگام به خطا رفتن این فرایند، به گونهای صحیح مداخله نماید و ضرورتی ندارد که حاکم معین شده از سوی خداوند به حکمرانی مبادرت ورزد تا هدف از تنصیب و تعیینش عملی شود.
ما این مطلب یا قریب به آن را در نمونۀ سومری که دکتر ساموئیل کریمر آورده است میبینیم. جایی که بین کیش و اوروک بر سر حکمرانی و ادعای تنصیب الهی نزاع بود و حاکم اوروک برای انتخاب جنگ یا صلح به آرای ملت مراجعه کرد، ولی او خود را به گردن نهادن به آن رأی ملزم نمیدیده است؛ همان طور که در مطلب پیشین این موضوع به وضوح مشاهده میشود.
«اوضاع و احوال سیاسی که موجب انعقاد نخستین مجلس سنا در تاریخ شد، اخبارش مدون شده و میتواند از این قرار باشد: سرزمین سومر در 3000 سال پیش از میلاد(مانند یونانِ چندین قرن بعد) از چند دولت، شهر تشکیل میشد که برای احراز برتری بر سراسر سومر با یکدیگر همواره رقابت و کشمکش داشتند. یکی از این شهرهای مهم در آن زمان کیش بود که (طبق اساطیر سومری) سلطنت را بلافاصله پس از طوفان از آسمان دریافت کرده بود؛ ولی در همان زمان دولت، شهر دیگری بهنام ارک (اوروک) در دوردستهای جنوب کیش وجود داشت.
ارک روز به روز بر نفوذ و اعتبار خود میافزود و برتری کیش در سومر را به مخاطره میانداخت. پادشاه کیش متوجه خطر شد؛ بنابراین از کشور ارک خواست که حاکمیت او را بپذیرد؛ در غیر اینصورت آمادۀ جنگ باشد، در چنین شرایط بحرانیای بود که مجلس شیوخ و مجلس مردانِ قادر به حمل سلاح (جنگجویان) تشکیل جلسه دادند. دو مجلس میبایست یکی از دو راه را برمیگزیدند، به زیر یوغ پادشاه کیش رفتن و بهرهمندی از صلح و آرامش یا بهدست گرفتن سلاح و نبرد در راه حفظ استقلال.»[2]
این درست است که برخی از پادشاهان سومری فقط ادعای تعیین شدن از سوی خداوند را داشتند، ولی آنچه برای ما اهمیت دارد این است که عموم سومریان به تنصیب الهی معتقد بودهاند. آنچه از الواح گِلین به دفعات به دست ما رسیده مبنی بر اینکه پادشاهان، نوادگان خدایان هستند و از سوی خدایان تعیین میشوند، مؤیّد این مدعاست. قرآن داستانی نقل کرده که نشاندهندۀ منازعهای است که در سومر یا سرزمین بینالنهرین بین یکی از پادشاهان مدعی حکمرانی با ابراهیم خلیل(ع)، که حاکمی منصوب از طرف خدا بود روی داده است:
«أَلَمْ تَرَ إِلَى الَّذِی حَاجَّ إِبْرَاهِیمَ فِی رَبِّهِ أَنْ آتَاهُ اللهُ الْمُلْک إِذْ قَالَ إِبْرَاهِیمُ رَبِّی الَّذِی یحْیی وَیمِیتُ قَالَ أَنَا أُحْیی وَأُمِیتُ قَالَ إِبْرَاهِیمُ فَإِنَّ اللهَ یأْتِی بِالشَّمْسِ مِنَ الْمَشْرِقِ فَأْتِ بِهَا مِنَ الْمَغْرِبِ فَبُهِتَ الَّذِی کفَرَ وَاللهُ لَا یهْدِی الْقَوْمَ الظَّالِمِینَ»
(آیا ندیدی آن کسی را که با ابراهیم (که خدا به او پادشاهی ارزانی کرده بود) دربارۀ پروردگارش محاجه کرد؟ آنگاه که ابراهیم گفت: پروردگار من زنده میکند و میمیراند او گفت: من نیز زنده میکنم و میمیرانم. ابراهیم گفت: خدا خورشید را از مشرق برمیآورد، تو آن را از مغرب برآور در این زمان آن کافر حیران شد و خدا ستمکاران را هدایت نمیکند).[3]
میتوانیم با مراجعه به متون سومریان، اکدیان و بابلیان این موضوع را به وضوح در بسیاری از متون آنها مشاهده کنیم که آنها معتقد بودند حکومت و پادشاهی باید با تنصیب الهی صورت گیرد؛ همان طور که در باور دین الهی صحیح در تورات، انجیل و قرآن نیز همین گونه است.
این مطلب آشکارا حکایت از آن دارد که سومریان دین الهیِ کهن را به ارث بردهاند و به تعالیم آن نیز (که مهمترین قسمتش قوانین شرعی مقدس و تعیین مجری آن بود) پایبند بودهاند؛ ولی با گذشت زمان همان چیزی اتفاق افتاد که همیشه رخ میدهد و آن تحریف دین الهی، غصب حکمرانی الهی و مقهور ساختن حاکم تعیین شده از سوی خداوند است؛ همان طور که در ماجرای حضرت ابراهیم(ع) شاهدیم که وی در نهایت مجبور شد سرزمین پدرانش را ترک گوید تا در زمانی که خدا اراده فرموده بود فرزندانش بازگردند؛ یعنی بازگشت پسرش علی بن ابیطالب(ع) به سرزمین سومر و اکد یا شومر یا شنعار یا سرزمین بینالنهرین یا عراق فعلی.
این یکی از متونی است که دکتر کریمر از کتیبههای سومریان نقل کرده و در آن اعتقاد آنها به دین الهی و تعیین پادشاه یا حاکم از سوی خدا را بیان میدارد:
«ای سومر، ای سرزمین عظیم، در بین تمام سرزمینهای جهان،
تو در نور ثابت و راسخ غوطهور هستی،
که از محل طلوع آفتاب تا محل غروب آن قوانین الهی را بین همۀ مردم منتشر میسازد،
به راستی قوانین الهی مقدس تو، قوانینی برجسته و والاست و درک آن دست نیافتنی.
قلبت چنان ژرف است که درک عمق آن ممکن نیست،
معرفت درست از آن سرچشمه میگیرد، چونان آسمان است که نمیتوان لمسش کرد،
و پادشاه تاجدار که با تاج ابدی به دنیا میآید،
و آقایی که هنگام بهدنیا آمدن، تاج را برای ابد بر سر خود میگذارد،
آقایت، آقایی بس ارجمند است و پادشاهیات با خدایگان بر تخت آسمانی جلوس میکند.
به راستی پادشاهیات مانند کوه عظیم است.»[4]
- تاریخ انتشار پیام در صفحه فیسبوک سید احمد الحسن(ع): 23 دسامبر 2012
پینوشتها:
[1]. از الواح سومر، ساموئیل کریمر، ص ۸۲.
[2]. از الواح سومر، ساموئیل کریمر، ص۸۳ و ۸۴.
[3]. بقره، آیۀ ۲۵۸.
[4]. از الواح سومر، ساموئیل کریمر.