اشعار احمدی
مدیر بخش
«سوی خدا میخواند»
به کسی نامه نوشتم جگرم سوخت بسی
اینکه از آل علی (ع) آمده فریادرسی
به تمسخر ز سر غفلت و نادانی خویش
اینچنین داد جوابم ز چه نامد زین پیش
ما علی را نشناسیم تو گویی مهدی؟
ما خدا را نپذیریم تو گویی که وصی؟
راز دل را به دلم گفت: شده سیر ز دین
زین همه قبله رنگین و سراسر از کین
گفت ای نامهرسان هیچ عدالت دیدی؟
تو ز دنیا و ز اهلش جز خباثت دیدی؟
دین کجا بود ز اسلام نشانی دیدی؟
یا بهجز خط و کلامی تو ز قرآن دیدی؟
گفتمش صبر کن ای مردِ ز پا افتاده
که به درد تو طبیب آمده اما ساده
آمده تا که زمین را پرِ از عدل کند
خالی از جور و ستم پاک ز هر رذل کند
او همان منجی دنیاست عدالت بر دوش
آمده تا که کند ظلم و ستم را خاموش
گر که خواهی شوی از بند ستمها آزاد
باید از دل تو کنی یادِ خدا را فریاد
پرچمش پرچم حق است خدا میداند
او فقط روی زمین سوی خدا میخواند
«نگین احمدی»
نگینی شد هویدا بر زمین کیست؟
که نامش احمد عبدالله و مهدیست
گرفت اینک زمین میل جنونش
قلم شد دفتر از تفسیر نونش
ز انوارش عوالم شد منور
ز رویش آسمان شد پر ز اختر
پدر مهدی بود جدش پیمبر
شده تمثیلی از تمثال حیدر
ملائک شادمان در آسمانها
ز میلاد امیر و میر جانها
بیامد احمد مهدی به دنیا
همه عالم فدای شبهعیسی
قدم بگذار بر دیده ز رحمت
بیا دیگر تو ای قائم ز غیبت
«تو کیستی؟ و من…»
تو مثل شکوه بهارانی و من
افولِ همان برگِ سرخ خزانم
تو هر روز بیشِبه و بهتر زبهتر
من اما همانی که بودم، همانم
تو تعبیر رؤیای یعقوب و یوسف
من «اضغاث احلام» آن کاهنانم
تو گویی جوانی پس از سالها سال
من از ریشه پیرم اگرچه جوانم
تو موسایی و عالِم قوم خویشی
من اندر جهالت شبیه شبانم
تو دست خدایی و اذنِ کمانها
من آن تیرِ بیجانِ دست کمانم
تو آن آسمانی که در دیدههایی
من آن ذرهخاکِ ز دیده نهانم
تو مهدیِ زهرا و حیدر ز طاها
من آن بنده از بندهی بینشانم
چه فرسنگها فاصله بین ما و
من اما به عفو تو در این جهانم
تو را لایقت نیستم، بیگمان لیک
به آل محمد، ز درگه مرانم
نوشته سوی خدا می خواند اولین بار در یمانی موعود سید احمدالحسن (ع). پدیدار شد.
ادامه مطلب...
به کسی نامه نوشتم جگرم سوخت بسی
اینکه از آل علی (ع) آمده فریادرسی
به تمسخر ز سر غفلت و نادانی خویش
اینچنین داد جوابم ز چه نامد زین پیش
ما علی را نشناسیم تو گویی مهدی؟
ما خدا را نپذیریم تو گویی که وصی؟
راز دل را به دلم گفت: شده سیر ز دین
زین همه قبله رنگین و سراسر از کین
گفت ای نامهرسان هیچ عدالت دیدی؟
تو ز دنیا و ز اهلش جز خباثت دیدی؟
دین کجا بود ز اسلام نشانی دیدی؟
یا بهجز خط و کلامی تو ز قرآن دیدی؟
گفتمش صبر کن ای مردِ ز پا افتاده
که به درد تو طبیب آمده اما ساده
آمده تا که زمین را پرِ از عدل کند
خالی از جور و ستم پاک ز هر رذل کند
او همان منجی دنیاست عدالت بر دوش
آمده تا که کند ظلم و ستم را خاموش
گر که خواهی شوی از بند ستمها آزاد
باید از دل تو کنی یادِ خدا را فریاد
پرچمش پرچم حق است خدا میداند
او فقط روی زمین سوی خدا میخواند

«نگین احمدی»
نگینی شد هویدا بر زمین کیست؟
که نامش احمد عبدالله و مهدیست
گرفت اینک زمین میل جنونش
قلم شد دفتر از تفسیر نونش
ز انوارش عوالم شد منور
ز رویش آسمان شد پر ز اختر
پدر مهدی بود جدش پیمبر
شده تمثیلی از تمثال حیدر
ملائک شادمان در آسمانها
ز میلاد امیر و میر جانها
بیامد احمد مهدی به دنیا
همه عالم فدای شبهعیسی
قدم بگذار بر دیده ز رحمت
بیا دیگر تو ای قائم ز غیبت

«تو کیستی؟ و من…»
تو مثل شکوه بهارانی و من
افولِ همان برگِ سرخ خزانم
تو هر روز بیشِبه و بهتر زبهتر
من اما همانی که بودم، همانم
تو تعبیر رؤیای یعقوب و یوسف
من «اضغاث احلام» آن کاهنانم
تو گویی جوانی پس از سالها سال
من از ریشه پیرم اگرچه جوانم
تو موسایی و عالِم قوم خویشی
من اندر جهالت شبیه شبانم
تو دست خدایی و اذنِ کمانها
من آن تیرِ بیجانِ دست کمانم
تو آن آسمانی که در دیدههایی
من آن ذرهخاکِ ز دیده نهانم
تو مهدیِ زهرا و حیدر ز طاها
من آن بنده از بندهی بینشانم
چه فرسنگها فاصله بین ما و
من اما به عفو تو در این جهانم
تو را لایقت نیستم، بیگمان لیک
به آل محمد، ز درگه مرانم
نوشته سوی خدا می خواند اولین بار در یمانی موعود سید احمدالحسن (ع). پدیدار شد.
ادامه مطلب...