امام احمدالحسن را اینگونه شناختم
- شنبه, 09 ارديبهشت 1396
امام احمدالحسن را اینگونه شناختم:
در زیر داستان شناختن و ایمان آوردن برخی از انصار به سید احمدالحسن (ع) قرار داده شده است.
شیخ جهاداسدی از عراق، امام احمدالحسن (ع) را اینگونه شناخت
روی زمین میخورد و مانند نشستن بنده، مقابل سفره غذا مینشیند و آنچه موجود است را میخورد و با نیازمندان میخورد و با دست پاکش، به آنان میخوراند. و به ایتام و خانمهای بیوه احترام میگذارد و از آنان نگهداری میکند. اما به اهل علم و فضیلت احترام میگذارد و حالشان را تا جایی که بتواند، در نظر میگیرد؛ حتی پشت سرشان. آنان نزد ایشان مقدّم هستند. با نزدیکانش صله رحم میکند؛ البته بدون اینکه آنان را بجز به دستور خداوند، بر دیگران مقدّم کند. به فردی ستم نمیکند. عذرخواهی فردی را که از ایشان عذرخواهی کند، میپذیرد. اصلاً آروغ نمیزند یا خمیازه نمیکِشد و درحالتی که تکیه داده است، نمینشیند. زمانی که سخن میگوید، نگاهش را بین افرادی که نشستهاند، به شکل مساوی تقسیم میکند. وقتی درب میزنند، آن را میگشاید و در کار خانوادهاش خدمت میکند. وقتی بنشیند، نگاهش را به صورت فردی نمیدوزد. برای پروردگارش خشمگین میشود و برای خودش خشمگین نمیشود. تا زمانی که به تفسیر قرآن یا پاسخ به پرسشی سخن نمیگوید یا پندی بر زبانش جاری نمیشود، اندیشمندترین فرد است. در خوردن یا در پوشاک یا در نشستن بر همراهانش بالا نمیرود. هیچ یک از همراهانش نزد ایشان، غمگین نمیشود. وقتی یکی از همراهانش اشتباه کند، در خیرخواهیاش تلاش میکند. بدی را با بدی پاسخ نمیدهد. چشمپوشی میکند و در میگذرد. با فردی که دیدار میکند، اول سلام میکند. فردی برای برطرفکردن نیازش نمیآید -چه کوچک یا بزرگ- مگر اینکه در برطرفکردن نیازش بلند میشود. اگر فردی از او نیازی بخواهد، با او شکیبایی میکند تا اینکه خودش منصرف شود. فردی دستش را نمیگیرد؛ مگر اینکه تا زمانی که دستش را بکِشد، او نیز میکِشد. از بوسیدن دستش از سوی دیگران خودداری میکند. وقتی با یکی از همراهانش دیدار میکند، با دستدادن آغاز میکند. فقط با یاد خداوند میایستد و مینشیند. فردی نزد ایشان نمینشیند یا به سویش رو نمیکند؛ مگر اینکه به او میفرماید: آیا نیازی داری؟ بیشتر نوع نشستنی که مینشیند، اینگونه است که دوزانو مینشیند؛ مانند نشستن جدش رسول الله (ص) . آخر مجلس مینشیند. بیشتر نشستنش، رو به قبله است. مانند خوابیدن پیامبران و به پشت میخوابد. بالشتی را که پشتش است، برای فردی که وارد میشود قرار میدهد. در حالت رضایت و خشم، فقط حق میگوید. سکوتش از سخنگفتنش بیشتر است. خدا را به خاطر بزرگی خلفایش (ع) شکر.»
دکتر زکی انصاری از بصره، امام احمدالحسن (ع) را اینگونه شناخت
در این دیدار، با دو دوست همراه شدیم که هیچیک از آنان جزو دانشگاهیان نبودند. درحالی که این دیدار، مخصوص دانشگاهیان بود. ولی سبحانالله، این مسئله اینگونه اتفاق افتاد.
اینگونه شد که این دو مرد با ما، در اتوبوسی بودند که ما را به سوی کربلای مقدس میبرد. با اینکه ماشینهای دیگری بود. چه بسا شناخت یکی از این دو برادران نسبت به دوستم که استاد بود، باعث شد که با ما سوار شوند. مسافرت آغاز شد و گفت و گوهایی در آن و در طول راه درباره صاحب یادبود (درود و سلام خداوند بر ایشان) انجام شد. یکی از برادران، بین من و بین دوستم نشسته بود. از آغاز مسافرت تا جایی که مسافت بسیاری را طی کردیم، گفت و گوی ایشان ادامه داشت. در خاطرم است که به همراه این برادر، کتاب «مفاتیح الجنان» بود و دعای جوشن صغیر را از آن میخواند و از ما، درباره معانی برخی از الفاظش میپرسید. و در برخی از عبارات، صبر میکرد و تلاش میکرد که در آن، بحث نماید. ظاهراً این برادر، مسافت طولانی را با صحبت درباره دعوت یمانی آل محمد (ص) با دوستم طی کرده بود.
براساس مسئلهای که دوستم برایم ذکر نمود، همراهش به او گفت: نظرت در این باره چیست که دوستت، چگونه این مسئله را میپذیرد؟؟ آیا مبادرت به مطرحکردنش بر او کنم؟؟ دوستم گفت: پاسخ او را دادم و از واکنش کار تو، احساس ترس داشتم. به او گفتم: تلاش کن. ان شالله خیر است. این برادر، به من توجه نمود و آغاز به بررسی حال علما نمود و اینکه چگونه از وظیفه و تکلیفشان در برابر مردم سر باز زدند و در هدایت آنها کوتاهی نمودند. و اینکه پرهیزگاری آنان اندک است و به دنیا توجه دارند. سخن این برادر، از مسئلهای که در ذهنم میچرخید، دور نبود. من و پناه بر خدا از من، تقلید را در زندگیام نمیشناختم. حتی یادم میآید که وقتی میگفتم که از فلان عالم تقلید میکنم، سخن من فقط از روی همراهی و مُماشات با مردم بود؛ به این خاطر که مسئلهای که نزد عموم شیعه ثابت است، این است: فردی که در عباداتش تقلید نمیکند، حداقل اگر عباداتش موردپذیرش نباشد، مورد تشکیک است. و به این خاطر که فرد از سخن بسیار که سودمند نبود، رهایی پیدا کند، میگفت: از فلانی تقلید میکنم و کار به پایان میرسید. ولی در مواضعی که گفت و گو درباره نقش مرجعیت و رجال دینی در جامعه بود، تا آنجا که میدانم، از نقش آنها انتقاد میکردم. حال مرجعیت و مخصوصاً پس از سرنگونی نظام، حتی نزد افراد بیتوجه نیز پنهان نبود. پس نسبت به فردی که کارشان را به شکل یا صورتی در زمان طاغوت زیر نظر داشت، چگونه است؟ و مخصوصاً وقتی نقش خوارکننده آنان را در جنگ عراقی-ایرانی درک کردیم. و اینکه مردم را به خاطر تقیه، برای گیوتین طاغوت رها کردند که آنان را از بین ببرند و بقیه مسائل حوزوی که نه از نزدیک و از دور به دین، هیچ ارتباطی ندارد.
این برادر، سخن میگفت و مواضع دردناک علما را ذکر میکرد؛ به این خاطر که ایشان نسبت به بسیاری از آنها آگاه بود. از جمله مسائلی که دوستان مورداعتمادش، درباره تلاشهای پست آنان ذکر نمودند که «ولگردان» نیز از آن به دور هستند. البته از خواننده، نسبت به این تعبیر عذرخواهی میکنم. ولی نرمترین تعبیر ممکنی است که میتوان برای توصیف پستیهای علمای دین و تعدادی از افراد بیان کرد که خودشان را مراجع مینامند. پس از اینکه این برادر یقین پیدا کرد که بنده، کاملاً در مسیر ایشان هستم و درباره مصیبتهای مُعممها که بیان کرده است، از سوی بنده مخالفتی صورت نگرفت، وارد موضوع دعوت یمانی (ع) شد و گفت: مردی ظهور کرده است که میفرماید: من وصی و فرستاده امام مهدی (ص) هستم و نامش احمد است و اخلاق و ویژگیهایش، اینگونه است و ... و... این برادر درباره این شخصیت، با احساس غریب و عجیب سخن میگفت. درباره ایشان، با زبان دوستی سخن میگفت که مبالغه نمیکنم که ایشان را اینگونه توصیف کنم که در دوستی او ذوب شده بود. بنده به سخنان ایشان، بدون هیچ توضیحی گوش میدادم و موضوع، درباره بنده نبود و من فقط به او گوش میدادم و فقط سخنانی بود که راه را با آن بپیماییم و از ایشان، مسئلهای را بگیرم که فکر میکنم برایم سودمند است.
با خودم تصمیم گرفتم که از هر وابستگی دوری کنم. این تصمیم وقتی برایم ایجاد شد که واقع مردم را مشاهده کردم و اینکه چگونه، بسیاری از آنان را صاحب فرهنگ و درک میدانیم، ولی وارد این جریان ازبینرفتنی شدند؛ جریان عضویت در احزاب و موسساتی که دفترهایشان، شهر را پر کرده است. حتی خندهدار و گریهآور است که برای بسیاری از آنها، بیشتر از یک عضویت (در حزب) میباشد. به همین خاطر بسیاری از مردم و از جمله افرادی که به من نزدیک بودند، برایم این اندیشه را مطرح کردند که عضو این دفترها و پروژهها بشوم. ولی بنده رد میکردم. بلکه بنده نسبت به راه دعوتکردنِ بیارزش به سوی آن، احساس خشم و درد داشتم. به خاطر این احساس، خداوند سبحان مرا از شرکت در این دمکراسی کاملاً وارداتی بازداشت؛ بدون اینکه نسبت به در آن زمان، درکی را که الان به خطیربودن این پروژه دارم، داشته باشم.
به همین خاطر، سخنان این برادر را شنیدم و این مسئله عضویت که بین مردم رواج دارد، نزد من حل شد. از ایشان تشکر نمودم، ولی مسئلهای را که برایم مطرح نمود، جایگاهی برای اندیشه مخصوص به آن باز نکرد. ایشان برایم بیان کرد که کتابهایی روی دیوار است که درباره این دعوت است. ایشان بیان کرد، ولی بنده به آن توجهی نکردم... مهم این است که زیارت کردیم و این زیارت عجیب، درسهای بسیای را برای اولین بار به من داد؛ به این خاطر که من از مراقد و عتبات مقدس، اندک زیارت میکنم. بلکه چه بسا اولین زیارت من و به همین مناسبت، در طول زندگی پیشین من بود. مهم این است که در راه بازگشت، دو برادر با ما بازگشتند و این برادر، ادامه داد. ولی این بار، به شکل گسترده؛ به این خاطر که یقین داشت که بنده، به سخنانش گوش میدهم و هیچ اعتراضی از سوی من آشکار نشد؛ چه برسد به اینکه درباره معممها، نظرمان یکی بود. ایشان درباره بنده بسیار خسته شد. مسائلی را گوش میدادم و مسائلی را گوش نمیدادم. ولی مسئلهای که توجه مرا به خود جلب کرد، این بود که وقتی این برادر وارد شهر شد و از ایست بازرسی عبور کردیم، صدا زد: از شهر قائم، با صلوات بر محمد و آل محمد استقبال کنید!! «اللهم صل علی محمد و آل محمد الائمة و المهدیین و سلم تسلیماً» صداهای افرادی که در اتوبوس موجود بودند، بلند شد. ولی همانطور که بنده گمان میکنم، هیچ فردی به سخن برادر توجهی نکرد. «شهر قائم» ولی این مسئله، تعجب مرا برانگیخت؛ بهگونهای که نمیتوانم بیان کنم.
این برادر، از ما خواست که درباره این مسئله توجه کنیم و آن را جدی بگیریم و اندیشه و جست و جو کنیم. ما به او گفتیم: خیر است، ان شالله. جدا شدیم و پس از دو یا سه روز، در خانه یکی از برادران ملاقات کردیم که برادرش مدتی پیش ازدواج کرد و برای انجام واجب، با ایشان آمدیم. اینگونه شد که بار دیگر، با این برادر دیدار کردیم. و این بار، به شکل گسترده درباره موضوع و ادله کلی این دعوت سخن گفت. ایشان در دستانش چند جزوه داشت که درباره این دعوت بود. ایشان درباره آن و صاحبش، به شکل عاطفی و تاثیرگذار سخن میگفت. ایشان دربارهاش سخن میگفت و ما را به سوی آن دعوت میکرد و ما به سخنش گوش میدادیم. ایشان درباره نظرمان پرسید؟؟ به ما خبر داد که برای این دعوت، حسینیه جدیدی است که در مرحله ساخت است و در حی الزهرا است. و افرادی که در آن کار میکنند، مومنین به این دعوت هستند و نماز جمعه، در آن برپا میشود. این سخنش موافق با روز چهارشنبه بود. با هم قرار گذاشتیم که به این حسینیه برویم و از مسئلهای که بیان کرد، آگاه شویم و تحقیق کنیم. پس از اینکه همدیگر را ترک نمودیم، من و دوستم که استاد است، سخن گفتیم و ایشان درباره نظرم درباره این مسئله پرسید. من به ایشان گفتم: ان شالله جمعه میرویم و میشنویم. اگر افرادی را که وجود داشتند، از اهل خداوند دیدیم، ان شالله خیر است و اگر اینگونه نبود، همانطور که گفته میشود، برای هر اتفاقی سخنی است. اما ایشان، رویا را دلیل شناختش قرار داد و گفت: اگر همانطور که این برادر گفت، رویا دیدم، باید این مسئله مهم باشد و مُستحق جست و جو و مهمبودن است. مهم این است که جدا شدیم و از این موضوع، فقط مسئله وعده و زیارت حسینیه ماند. جمعه مبارک آمد و به مکان وعده رفتیم. این اولین دیدار با این مسئله واقعاً و حقیقتاً بزرگ بود.
حسینیهای که این برادر از آن خبر داده بود، فقط حصاری بود که حدود چند سانتیمتر از زمین بالا آمده بود و اتاق دوری بود و مکانی از آجر و مواد ساختمانی ساده و همچنین مکان نمازی که با رَمل، فرش شده بود. زمان، نزدیک تابستان بود. آنطور که یادم میآید، شاید در این جمعه یا در جمعه دوم، امام جمعه مردی بود که چفیه و عِقالی داشت. قدبلند و سبزه بود. وقتی وارد حسینیه شدیم، توجه مرا جلب کرد که فرادا نماز میخواند و دیگر مردم در حسینیه، مشغول کاری بودند. رفتیم و وارد اتاقی شدیم که یکی از شیوخ در آن، درباره دعوت سخن میگفت. نام ایشان «شیخ حبیب» بود که فرد سادهای بود و ساده و بسیار تاثیرگذار سخن میگفت. انگار از زمان ما نبود.
هنگام اولین دیداری که از اتباع این دعوت داشتم، آنچه به آن ارتباط داشتم، محقق شد. همان مسئلهای که دوستم که استاد بود، گفته بود: «من براساس مسئلهای که میدانم، این امر باید از مردم ساده باشد؛ به این خاطر که «هرقل» روم را به یاد میآورم که از ابوسفیان (لع) درباره اتباع محمد (ص) میپرسد که آیا از بزرگان قوم هستند یا از افراد ساده؟؟ پاسخ ابوسفیان، این بود: از افراد ساده و نیازمندانی هستند که به آنان توجهی نمیشود. هرقل، به او پاسخ داد: اتباع پیامبران، اینگونه هستند.» این جمله، دلیل من برای شناخت حق بود. در آغاز از دعوت حق، فقط افراد ساده دنبالهروی میکنند. این حالت نیز، مانند حالتی بود که هرقل از اتباع پیامبران (ع) خبر داده بود؛ مخصوصاً این شیخی که سخن را برعهده گرفته بود. دلم به این مکان و افرادش علاقه پیدا کرد. از آن روز بود که نتوانستم که از آن جدا شوم.
مهم این مسئله است که پشت سر این مرد، سبزه بلندقد نماز خواندیم. ایشان در دستش، قرآنی داشت و هنگامی که سخن میگفت، بسیار به زمین نگاه میکرد. و زمانی که سخن به رفتار این معممها میرسید، با شدت و عکسالعمل روشنی سخن میگفت. مخصوصاً وقتی انحرافات عقایدی و اخلاقی آنان را بیان میکرد. در درونم، انگیزهای نمیدیدم که از امام جمعه خودمان بپرسم؛ به این خاطر که ایشان باید، جزو اتباع (این دعوت) باشد؛ علاوه بر اینکه ایشان در خطبهاش، ساده و دلنشین بود و سخت نبود. در آن دقیق نمیشوم؛ به این خاطر که این موضع، بالجمله و به طور کلی برایم جدید بود. تا جایی که سرگردان شده بود. حتی مبالغه نمیکنم، اگر بگویم: انگار امروز بود که این عالم عجیب را شناختم که نامش «دین» بود!!!
خلاصه اینکه وقتی دلیل بنده در شناخت حق انجام شد، با این مکان و همراهانش مرتبط شدم و از زمانی که گامهایم را در این مکان پاک گذاشتم، از آن جدا نشدم. روزی نبود، مگر اینکه من و پناه بر خدا از من، حاضر و موجود بودم و به برادران انصار گوش میدادم و از آنان یاد میگرفتم. اولین باری بود که با روایات پاکان (ص) به این شکل برخورد کرده بودم. همه روایاتی که از ایشان (ص) میدانستیم، برخی از مسائلی بود که به اخلاق نیکو دعوت میکرد. اما مسئلهای که واقع و انحراف مردم از حق و دنبالهروی از فقهای گمراهی و نشانههای این فقها را توصیف میکرد، بنده به صورت شخصی نمیدانستم. بنده باتوجه به اینکه به این معممها محبت نداشتم و نسبت به آنان کراهت داشتم، ولی آنان را توصیفی که آل محمد (ص) انجام دادند، نمیشناختم؛ به این خاطر که دین درباره بنده و پیش از ورود بنده در این مکان پاک، جزو تخصص بنده نبود و جزو تخصص معممها بود. چه بسا این باعث صدمه به من شد و مرا سرگردان قرار داد. اینکه دین، مسئولیت همه است و هیچ عذر و بهانهای برای هیچ انسانی نسبت به آگاهی و شناختنداشتن وجود ندارد. به همین خاطر سخن: «آن را بر گردن عالم قرار بده و سالم از آن عبور کن.» فقط فریب بزرگی است که با رواج این سخن بین مردم، اگر همه دین را از بین نبرده باشد، بیشتر دین را از بین برده است. حتی برای اینکه آن را بیشتر ثابت قرار دهند، کنار آن چند مغالطه مطرح میکنند؛ مانند: «بر فرد ناآگاه است که به فرد آگاه مراجعه کند.» و «فرد عامی باید در دینش تقلید کند.» و... و... الخ جملاتی که دین و شناختش را مصادره کردند.
به همین خاطر این دعوت، موافق با واقع است. حتی مانند آتشفشان در آن تأثیرگذار و انقلابی در آن است. همه افرادی که دعوت برایشان مطرح میشود، عکسالعمل اول آنان سرگردانی و حیرت است. و این سرگردانی، آنان را به درجهای میرساند که شنونده مبادرت به انکار مستقیم میکند؛ حتی پیش از اینکه روشن شود و دقت نماید. شکی نیست که این عکسالعمل، از این پرده بر میدارد که این فردی که انکار میکند و دروغ میپندارد، برایش واقعیت تاریخ تاریک مشخص میشود که آن را نور تصور میکرد. بعد از این مسیر طولانی، کشف میکند که خودش را فریب داده است و در آنجا نوری نبوده است و تاریکی در تاریکی بوده است!!!
به همین خاطر است که صاحب دعوت، حال مردم را در نظر میگیرد و با آنان، با نرمی برخورد میکند و به اتباعش دستور میدهد که با مردم، مهربان باشند و با آنان، مانند برخورد پزشک با بیمار و برخورد حکیم با فرد دیوانه برخورد کنند؛ به این خاطر که فسادی که فقهای سوء در طول مسیر تاریخی خودشان در دین وارد کردند، واقعاً بزرگ و خطیر بوده است!!! اگر ایشان (ص) در این وقت ظهور نمیکرد، دین به طور کلی از بین میرفت. ظهور ایشان در این زمان، دقیقاً تعبیری از ادامهداشتن دست عنایت الهی نسبت به بشریت است؛ پیش از اینکه شیطان، همه آنها را ریشهکن نماید. خداوند متعال فرمود: «قالَ أَ رَأَيْتَكَ هذَا الَّذي كَرَّمْتَ عَلَيَّ لَئِنْ أَخَّرْتَنِ إِلى يَوْمِ الْقِيامَةِ لَأَحْتَنِكَنَّ ذُرِّيَّتَهُ إِلاَّ قَليلاً» (اسرا62) «[سپس] گفت: «به من بگو: اين كسى را كه بر من برترى دادى [براى چه بود]؟ اگر تا روز قيامت مهلتم دهى قطعاً فرزندانش را -جز اندكى [از آنها]- ريشهكن خواهم كرد.» ایشان (ص) تا الان نیز اتباعش را به مهربانی با مردم دستور میدهد و وقتی زمان نزدیک میشود و آتشفشان فوران میکند، به مهربانشدن تأکید میکند؛ به این خاطر که روزی که توبه از مردم برداشته میشود، واقعاً نزدیک است.
این دعوت، مرا در مقابل با «منیت» قرار داده است و برای اولین بار بود که با این برخورد تلخ، با تمام جزئیاتش زندگی کردم و برای اولین بار بود که برایم روشن شد که از فضای انسانیت به دور هستم. حتی فقط بهره اندک و اندکی در این مسئله داشتم. ایشان بود که خداوند سبحان را به گونهای قرار داده است که با منّت بزرگش به من تفضُّل نماید. به همین خاطر صحیح است که عنوان این موضوع «اینچنین به من شناساند.» باشد و نه «من او را شناختم.» به این خاطر که احمدالحسن (ص) آیینه الهی بزرگی است که غربت انسانی در آن آشکار شده است و ازبینرفتن و غربت دین، در آن آشکار شده است. درحقیقت و واقعاً، ایشان سفره آسمانی خداوند سبحان است که بیماری ما و عافیتنداشتن ما را روشن مینماید. از این سفره و در آن بود که طعم عافیت را چشیدم و ایشان را شناختم تا حقیقت بیماری که در آن بودم، برای من روشن شده است و میپنداشتم که آن، عافیت است!
احمدالحسن (ص) رسالت خداوند سبحان، برای بندگانش است تا ایشان را از بستر غفلت بیدار کند؛ در زمانی که چاقوی دنیا، گردن را مرا زد و آن را زخمی کرد. به همین خاطر این مسئله را دور از ذهن نمیدانم که مردم در برخورد با این امر، پرخاش میکنند؛ به این خاطر که ایشان، به سادگی انحراف حقیقی خطیری که از راه خداوند سبحان مفتضح کرد و توهم بزرگ و تاریکی بزرگی را که مردم گمان میکردند که نور است، مشخص نموده است. از اینجاست که این عکسالعمل، محکوم قانونش است. «هر کاری، عکسالعمل مناسب در حد خود دارد و آن را در آن سمت و سو منعکس میکند.» چه بسا این قانون، جنبه مادی انسان را محکوم میکند. ولی جنبه روحی است که انتخاب و اختیار بین بهشت و آتش را برعهده دارد؟؟؟
سبحان الله، دروس این دعوت بزرگ، با اتباعش از روز اولی که با آن برخورد میکند، با عکسالعمل آغاز میشود تا این فرد، خودش را کاملاً تهی ببیند و انگار بیمار است و ورم سرطانی بد و بزرگی به وجود آمده است که نامش دنیاست. درنتیجه جسم، احساس سستی و ضعف میکند. به همین خاطر است که این فرد، زمان نِقاهت حقیقی را طی میکند و بر این شخص لازم است که متوجه این زمان باشد و با این فرد برخوردی کند که ضامن رهایی اوست؛ به این خاطر فرصت بازگشت این ورم بد، تا زمانی که جسم احساس سستی میکند، وجود دارد. این سستی را درک کردم و این سستی، فقط با جرعهجرعهنوشیدن از روایات پاکان (ص) از بین میرود. این دعوت بزرگ جرّاح ماهری است که این ورم را از بین میبرد که صاحب ورم گمان میکرد که راهی برای از بین بردنش نیست؛ تا بعد از از بینبردنش، آن را زمینی بیابد که زمینه گیاه و کاشتن را دارد.
در اینجاست که مرحله مهمی آغاز میشود که مرحله احساس تواضع و عمل براساس آن میباشد و ایشان (ص) به ما آموزش داد و سخن عیسی (ع) را برای ما یادآوری کرده است: «تواضع کنید؛ در زمین هموار است که گیاه میروید و نه در کوه.» بله از ایشان (ص) بود که این امر بزرگ را آموزش دیدم. تا الان نیز از ایشان آموزش میبینم و به واسطه آن است که این ورم بد را معالجه میکنم. بلکه از ایشان (ص) بوده است که عیسی (ع) و موسی (ع) و همه پیامبران و فرستادگان خداوند (ع) را شناختم. و از اینجا بود که مقداری از محمد (ص) و علی (ص) و فاطمه (2) و همه پاکان (ص) را شناختم.
برخی از آنان میگویند: انگار معلم، فرستادهای است. این سخنی است که با دقت رد میشود. اگر انصاف داشتند، میگفتند: معلم، فرستادهای است. معلم نمیتواند معلم باشد، مگر اینکه فرستادهای باشد. خداوند متعال فرمود: «هُوَ الَّذي بَعَثَ فِي الْأُمِّيِّينَ رَسُولاً مِنْهُمْ يَتْلُوا عَلَيْهِمْ آياتِهِ وَ يُزَكِّيهِمْ وَ يُعَلِّمُهُمُ الْكِتابَ وَ الْحِكْمَةَ وَ إِنْ كانُوا مِنْ قَبْلُ لَفي ضَلالٍ مُبينٍ وَ آخَرينَ مِنْهُمْ لَمَّا يَلْحَقُوا بِهِمْ وَ هُوَ الْعَزيزُ الْحَكيم» (جمعه2و3 ) «اوست آن كس كه در ميان بىسوادان فرستادهاى از خودشان برانگيخت، تا آيات او را بر آنان بخواند و پاكشان گرداند و كتاب و حكمت بديشان بياموزد، و [آنان] قطعاً پيش از آن در گمراهى آشكارى بودند. و [نيز بر جماعتهايى] ديگر از ايشان كه هنوز به آنها نپيوستهاند. و اوست ارجمند سنجيدهكار.» بله. فرستاده، معلمی است و معلم، فرستادهای است و اولین درسی که معلم به دانشجویانش آموزش میدهد، این است: بر شما باد به جنگ و کشتن منیت. فقط با کشتن آن است که به خداوند سبحان میرسید. یا همانطور که ایشان (ص) در پاسخ پرسش خانم مسیحی درباره دعوت و اهدافش پرسید، اینگونه فرمود: «عیسی (ع) فرمود: «فرزند آدم تنها با غذا زنده نمیماند. بلکه با کلمه خدا.» و من، بنده خدا به شما میگویم: فرزند آدم با غذا میمیرد و با کلمه خداست که زنده میماند.
دعوت من، مانند دعوت نوح (ع) و مانند دعوت ابراهیم (ع) و مانند دعوت موسی (ع) و مانند دعوت عیسی (ع) و مانند دعوت محمد (ص) است.
اینکه توحید در هر مکانی از زمین منتشر شود. هدف پیامبران و اوصیا، هدف من است. اینکه تورات و انجیل و قرآن و مسائلی را که در آن اختلاف دارید، بیان کنم و انحراف علمای یهود و نصارا و مسلمین را بیان کنم و اینکه از شریعت الهی بیرون رفتند و با وصایای پیامبران (ع) مخالفت کردند.
اراده من، همان اراده و خواست خداوند سبحان و متعال است. اینکه مردم زمین، فقط مسئلهای را بخواهند که خداوند سبحان و متعال میخواهد. اینکه زمین پر از عدل و داد شود؛ همانطور که از ستم و ظلم پر شده است. اینکه گرسنگان سیر شوند و نیازمندانی در زمین باقی نماند. اینکه ایتام، پس از اندوه طولانیشان خوشحال شوند. و خانمهای بیوه چیزی که نیاز مادیشان را برطرف میکند، با عزت و احترام بیابند... اینکه... و اینکه.... اینکه مهمترین مسئله در شریعت اجرا شود؛ عدل و مهربانی و راستی.» (از کتاب وصی و فرستاده امام مهدی (ع) در تورات و انجیل و قرآن)
از جمله دیدارهایی که خداوند سبحان به من منّت نهاد، دیدار در حسینیه انصار امام مهدی (ع) در بصره بود که یکی از افرادی که ایشان را به عنوان دوست خودم میدانستم، به این دعوت مبارک دعوت نمودم و من و ایشان در حسینیه بودیم و سیداحمدالحسن (ع) نیز وجود داشتند. این فرد، در مقابل امام احمدالحسن (ع) بود و تعدادی از پرسشها را از ایشان میپرسید. و امام (ع) با راحتی به آن پاسخ میداد که فقط ایشان، شایستگی آن را داشت؛ به این خاطر که پرسشهای این فرد، به اندازهای که برای امتحان دعوتکننده حق (ع) بود، برای درخواست حق نبود. یادم میآید که از جمله پرسشها، این بود که از برخی از نامهای علمای غربی پرسید. از امام (ع) درباره روانشناس فروید پرسید. امام (ع) از ناراحتیاش نسبت به این فرد، تعبیر نمود. سپس از ایشان، درباره اینیشتین پرسید. ایشان (ع) به او پاسخ داد که این مرد، در نظریهاش به وحدت وجود اعتقاد داشت. سپس درباره تکامل و کامپیوتر و اینترنت و این انقلاب تکنولوژی بسیار پرسید و اینکه امام مهدی (ع) دربارهاش چه موضعی دارد؟؟؟ امام (ع) به ایشان فرمود: از تو میپرسم و با صراحت، پاسخم را بده: آیا همه این تکامل، میتواند خانمی را که در دگرگونی پستی است، رهایی ببخشد و او را در راه فضیلت ببرد؟؟؟ پاسخ این فرد، این بود: خیر. امام (ع) به ایشان فرمود: بنابراین ارزشی برای این مسئلهای که تکامل مینامی، وجود ندارد.
از جمله پرسشهای این فرد، این سخنش به امام (ع) بود: زنگاری بر دلم است که مرا از شناخت حقیقت باز میدارد. راه از بین بردنش چیست؟؟ امام (ع) به ایشان پاسخ داد: آیا اتباعی داری؟ عرض کرد: خیر. به ایشان فرمود: آیا جایگاه بزرگی داری یا... یا....؟ پاسخ داد: خیر. امام (ع) به ایشان فرمود: تو فقط به خودت توجه میکنی. عرض کرد: بله. امام به ایشان فرمود: آیا زنگاری که بر دل توست، بزرگتر است یا زنگاری که بر دل فردی است که اتباعی دارد؟؟ افرادی هستند که اتباع دارند، ولی وقتی حق را میشناسند، همه اینها را پشت سر خود میگذارند و به حق میپیوندند.
دیدار طولانی شد و چه بسا یک ساعت و نیم، با این فرد طول کِشید. ولی بنده از خودم سخن میگویم. من سرگردان بودم و دست خودم نبود. بسیاری از پرسشها را به یاد ندارم؛ به این خاطر که درحالی که به پرسشهای امام (ع) گوش میدادم، گریه میکردم. بسیاری از برادرانی که نشسته بودند نیز اشکشان روان بود. اما دل این پرسشگر نرم نشد. سبحان الله. درود خداوند بر پیامبر خدا، عیسی که فرمود: «فردی که خدایی باشد، سخن خداوند را میشنود.» در آن شب به گونهای دوستی امام (ع) را احساس نمودم که پیش از آن، برای فرد دیگری احساس نکردم تا جایی که وقتی دیدم که تصمیم به بیرون رفتن دارد، به سوی ایشان شتافتم و با ایشان روبوسی کردم و گریان بودم و به ایشان عرض کردم: مولایم! برایم دعا کن. بازبان عامی رایج گفتم. ایشان (درود خداوند بر او) مرا به خود چسباند و فرمود: خدا به تو توفیق دهد.
بله. فردی که با امام (ع) دیدار میکرد، دست خودش نبود و دلش جدا میشد. بنده عذرخواهی میکنم؛ چون با این زبانی سخن میگویم که چه بسا برخیها، آن را به عاطفیبودن توصیف میکند. ولی این مسئلهای است که در آنجا احساس کردم. ایشان (ع) هیبت داشت؛ با اینکه سادگی داشت که در حرکت و سخن و حتی لباسش آشکار بود. سوگند به خداوند! به راستی و حقیقتاً، فردی که با ایشان (ص) دیدار میکرد، با خودش میگفت: حسرت بر انسانیت! هر فردی سید (س) را ببیند، بر اوست که به معنای انسانیت اعتراف کند. و انسان، چگونه انسان است؟ دیدارهای با ایشان، اندک بود؛ به این خاطر که فقهای سوء و اتباعشان، آغاز به سختگیری بر سید (ع) کردند. ما را از دیدار ایشان (س) محروم کردند. ولی باتوجه به این، خداوند سبحان بر من و بسیاری از برادران، با دیدار ایشان (ع) در تعدادی از مکانها منّت نهاد و در این دیدارها بود که تلاش بزرگش را لمس میکردیم و اینکه به حال مردم و سختی که میکِشند و اینکه از مسئلهای که آنان را زنده میکند، چه مقدار دور هستند و پشت سر فقهای سوئی هستند که آنان را به جهنم وارد میکنند. در تمام این مسائل، مانند جدش رسول الله (ص) بود که در دعوت مردم به سوی هدایت، جدی و تلاشگر بود؛ به رغم آزار و افتراهایی که از مردم میدید و جرأت دور از ذهن.
یکبار یادم میآید که فردی به دیدار سید در حسینیه توفیق پیدا کرد و این مرد، برادر یکی از انصار بود. این مرد برای اینکه سید (ع) و دعوتش را تصدیق کند، از سید (ع) درخواست کرد که به قرآن سوگند بخورد که وصی و فرستاده امام مهدی (ع) است. سید (ع) به ایشان فرمود، پیش از سوگندخوردن این حکایت را برایت نقل میکنم: فردی از اهل مکه با بیابانگردی در صحرا دیدار کرد و او را از دعوت محمد (ص) و کلمات خداوند سبحان که فرو فرستاد، باخبر نمود. بیابانگرد از آنان درخواست کرد که برایش بخوانند. آنان سخن خداوند سبحان را خواندند: «فَوَرَبِّ السَّمَاء وَالْأَرْضِ إِنَّهُ لَحَقٌّ مِّثْلَ مَا أَنَّكُمْ تَنطِقُونَ» (ذاریات23) «پس سوگند به پروردگار آسمان و زمين، كه واقعاً او حقّ است همان گونه كه خود شما سخن مىگوييد.» بیابانگرد با تعجب و غریبشمردن، گفت: آیا اجازه دادید که سوگند بخورد؟؟!! ایشان (ص) میخواست با این حکایت، درسی به این مرد برساند. اینکه سوگند، بزرگ است و امتحان بزرگی برای این مرد است. ولی این مرد، اصرار کرد که سید (ص) سوگند بخورد. سید (ع) به ایشان فرمود: صیغه سوگند را که میخواهی، بیان کن تا برایت سوگند بخورم. قرآن را برای سید (ع) آورد و برای این مرد سوگند خورد که وصی و فرستاده امام مهدی (ص) است.
اگر نسبت به این ولی خیرخواه که از اولیا و حجتهای خداوند (ص) است، مقداری انصاف داشتند، مردم کلمه شریفش را روشی برای رسیدن به سوی خداوند سبحان قرار میدادند. بسیاری از برادران انصار که با ایشان دیدار داشتند -خداوند به آنان پاداش خوبی دهد- گوهرهای آل محمد (ص) را به ما بیان میکردند که از دهان پاک شریفشان بیرون آمده بود. از جمله، این کلمه حکیمانه است که دعوت مبارک ایشان (ص) را با سادهترین عبارت و رساترین بیان، روشن میکند. ایشان فرمود: «فردی که مرا درخواست کند، هلاک میشود و فردی که امام مهدی را درخواست کند، گمراه میشود و فردی که خداوند را درخواست کند، میرسد.» نهایتی که برای مردم میخواست که آن را درخواست کنند، همان خدای یکتای یگانه بود. و اطاعت مردم از خود (ص) را درخواست نکند و اینکه دستوراتش را عملی کنند؛ مگر با دستور خداوند سبحان. ایشان (ص) بزرگی تکلیفش را برای مردم مشخص نمود. حمل و تکلیف ایشان، بزرگ است. مسئله همانطور که مردم عادت دارند که آن را بفهمند و از فقهای گمراهی غیرعامل شنیدند، اینگونه نیست که امر سلطنت و رهبری و درخواست مقام است. بلکه امر، بسیار بزرگتر از آن است. امر، همان شناخت خدای سبحان است و این نهایتی است که اساس آفرینش و هدفش است که مکلف در آن به این توجه نمیکند، مردم قضیه سلطنت و حکومت در مسائلشان را آموزش ببینند. بلکه این مسائل، در این راه بزرگ خودبهخود محقق میشود. حکومت از جزئیاتش است و اصلِ در آن نیست. مسئلهای که پاکان آل محمد (ص) در آن بودند، نشانه روشنی برای مردم است که ایشان، جویندگان سلطنت نیست که نهایت درخواست باشد. بلکه درخواست آنان، برای این بوده است که برای مردم روشن شود که از لوازم انجام تکلیف آنان است؛ به این خاطر که هدایتکنندگان مردم هستند. از امیرالمومنین (ص) آمده است که فرمود: «برای فردی که از او اطاعت نمیشود، نظری نیست.»
نهایت اطاعت مردم از ایشان (ص) رساندن منظور خداوندسبحان به ایشان است و میل به دنیایی نیست که از آببینی بزی هم، نزد ایشان پستتر است. درود و سلام خداوند، بر همه ایشان. این رفتار پاکی است که همیشه با امام احمدالحسن (ص) است. بلکه هر گامی از گامهایش را تشکیل میدهد. ایشان (ص) در سکوت و سخنگفتن و هر حرکت و سکونش، معلمی است. همه تلاشش این است که مردم این مسئله را بدانند که راهنمایشان که به سویشان برانگیخته شده است، آنان را به کجا میبرد؟ به همین خاطر، همانطور که برادران فاضل از ایشان (ص) نقل نمودند، ایشان از بیان آموزهها برای انصار خسته نمیشد. بلکه آن را دوباره تکرار مینمود و این مسئله را بین آنان، با عدل و به شکل مساوی تقسیم میکرد و به هر فردی براساس درک و شناختش، امر را میرساند. این ویژگی و رفتارها، همان ویژگیهای معلم الهی است که نگاه به نهایت و عمل برای آن، او را باز نمیدارد و اینکه تغییر متغیّرات دورش، او را تغییر نمیدهد...
مسئلهای که این دعوت مبارک در واقع زندگی مردم ایجاد کرده است، بزرگتر از این است که توصیف شود و تأثیرش بر فردی که به آن ایمان آورده است و ایمان نیاورده است، روشن شده است. این آیات فرستادهشده، دلیلی است که نیازمند بیان نیست. خداوند متعال فرمود: «سَنُريهِمْ آياتِنا فِي الْآفاقِ وَ في أَنْفُسِهِمْ حَتَّى يَتَبَيَّنَ لَهُمْ أَنَّهُ الْحَقُّ أَ وَ لَمْ يَكْفِ بِرَبِّكَ أَنَّهُ عَلى كُلِّ شَيْءٍ شَهيد» (فصل53) «به زودى نشانههاى خود را در افقها[ى گوناگون] و در دلهايشان بديشان خواهيم نمود، تا برايشان روشن گردد كه او خود حقّ است. آيا كافى نيست كه پروردگارت خود شاهد هر چيزى است؟» این نشانههای ارزشمند، خلاصهای از حرکت امام احمدالحسن (ع) و دعوت مبارک ایشان است که با امکاناتی که با ملاک زندگی مادی نیز قابل بیان نیست، صدایش را به دورترین مناطق شرق و غرب زمین رسانده است. این مسئله مبالغه در این سخن نیست که خداوند سبحان، با شناخت عموم مردم در این زمین به این دعوت الهی، دلیل کوتاهی همه مردم است و عذر و بهانهای باعث رهایی آنان نیست. خداوند سبحان از این امتها، مردمی را بر میانگیزد که سخن حق را شنیدند و دعوتکننده او را شنیدند و او را تصدیق و یاری داند. سرپیچی دیگران از آن، دلیل انتخاب جهت دیگر، توسط آنان است که برای خودشان روش قدیم جدید را برگزیدند که همان مبارزه با هر دعوت الهی است که هدفش توحید است و اینکه هدف الهی از آفرینش محقق شود. خداوند متعال فرمود: «وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلاَّ لِيَعْبُدُون» (ذاریات56) «و جنّ و انس را نيافريدم جز براى آنكه مرا بپرستند.»
در پایان باید بیان کنم که این شناخت، به اندازه من است و نه به اندازه ایشان (درود و سلام خداوند، بر ایشان) به هر فردی که میخواهد امام احمدالحسن (ع) را بشناسد، میگویم که کوتاهترین راه به شناخت ایشان، پرسش از خدای حق سبحان است. همانطور که از ایشان (درود خداوند بر ایشان) آمده است: «حق را بشناس تا اهلش را بشناسی.» به همین خاطر است که امام احمدالحسن (ص) امروز، ملاک خداوند بر زمین است. به واسطه اوست که حال مردم با خداوند سبحان روشن میشود. خداوند متعال فرمود: «وَالْوَزْنُ يَوْمَئِذٍ الْحَقُّ فَمَن ثَقُلَتْ مَوَازِينُهُ فَأُوْلَـئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُون» (اعراف8) «و در آن روز، سنجش [اعمال] درست است. پس هر كس ميزانهاى [عمل] او گران باشد، آنان خود رستگارانند.» و خداوند متعال فرمود: «الْقَارِعَةُ * مَا الْقَارِعَةُ * وَمَا أَدْرَاكَ مَا الْقَارِعَةُ * يَوْمَ يَكُونُ النَّاسُ كَالْفَرَاشِ الْمَبْثُوثِ * وَتَكُونُ الْجِبَالُ كَالْعِهْنِ الْمَنفُوشِ * فَأَمَّا مَن ثَقُلَتْ مَوَازِينُهُ * فَهُوَ فِي عِيشَةٍ رَّاضِيَةٍ * وَأَمَّا مَنْ خَفَّتْ مَوَازِينُهُ * فَأُمُّهُ هَاوِيَةٌ * وَمَا أَدْرَاكَ مَا هِيَهْ * نَارٌ حَامِيَةٌ» (قارعه1الی11) «كوبنده، چيست كوبنده؟ و تو چه دانى كه كوبنده چيست؟ روزى كه مردم چون پروانه[هاى] پراكنده گردند، و كوهها مانند پشمِ زدهشده رنگين شود. امّا هر كه سنجيدههايش سنگين برآيد، پس وى در زندگى خوشى خواهد بود! و امّا هر كه سنجيدههايش سَبُك برآيد، پس جايش «هاويه» باشد. و تو چه دانى كه آن چيست؟ آتشى است سوزنده.» چه بسا در سوره قارعه، بهترین بیان برای فردی است که گوش و گواهی میدهد.
آخرین سخن ما این است که ستایش برای خداوندی است که ما را به سوی امام احمدالحسن (ص) هدایت کرده است و ما را به واسطهاش هدایت کرده است و اگر خداوند سبحان ما را هدایت نمیکرد، هدایت نمیشدیم. و صلی الله علی محمد و آل محمد الائمة و المهدیین و سلم تسلیماً.
استاد زکی انصاری
از بصره
16رجب المُرجّب 1431هق
موافق با 29 ژوئن2010 م
ابونوح انصاری از عراق، امام احمدالحسن (ع) را اینگونه شناخت
مانند پدری است که از کودکان و فرزندانش مراقبت میکند. نسبت به مومنین، مهربان است و نسبت به کافرین، شدید و محکم است. آغاز به آموزش تواضع به ما نمود. در آغاز دعوت مبارک و زمانی که آغاز به ساخت دومین حسینیهمان در عراق نمودیم -حسینیه و مدرسه انصار امام مهدی در ناصریه- و از گِل بود، آقایم مهدی اول احمدالحسن (ع) با ما، در ساخت این حسینیه با دستان شریفش کار میکرد و با یک دستش گِل حمل میکرد و با دیگری، قلم حمل میکرد و به پرسشهای پرسشگران پاسخ میداد و علم سنگینِ بزرگ را توشه آنان مینمود. از جمله اخلاق ایشان، این بود که با ما بر سفره مینشست و در غذای سادهما، شرکت میکرد. ایشان سر سفره، مانند نشستن بنده مینشست. هر زمانی که وارد حسینیه میشد، رو به قبله مینشست و هیچ روزی پشت به قبله نبود. با واردشدنشان به حسینیه، به هر فردی که نشسته بود، سلام میکرد؛ حتی فرد کوچک. و هر جایی که سلام را تمام میکرد، مینشست و در صدر مجلس نشستن را انتخاب نمیکرد. بلکه جایی که آخر مجلس بود، مینشست؛ حتی اگر نزدیک درب حسینیه بود. وقتی ساکت میشدیم، به سخنگفتن آغاز میکردیم. و زمانی که از ایشان میپرسیم، به ما پاسخ میداد. و زمانی که یکی از ما سخن میگفت، اصلاً سخن او را قطع نمیکرد. حتی ایشان سخن هر سخنگویی را گوش میداد؛ حتی اگر کودک کوچک باشد. هر جایی که سلام به پایان میرسید، مینشست. صدر مجلس را انتخاب نمیکرد. بلکه هر کجا که مجلس به پایان میرسید، مینشست؛ حتی اگر نزدیک درب حسینیه باشد. وقتی ساکت میشدیم، آغاز به سخن مینمود و زمانی که از ایشان میپرسیدیم، به ما پاسخ میداد. و زمانی که یکی از ما سخن میگفت، اصلاً سخنش را قطع نمیکرد؛ حتی به هر سخنگویی گوش میداد و حتی اگر کودک کوچکی بود. وقتی سخنگو پرسشگر بود، پاسخش را میداد و زمانی که پرسشگر نکتهای داشت، با افزایش حق به او میافزود. زمانی که برای ما نماز جماعت میخواند، با نماز ضعیفتر ما نماز میگذارد. اگر در ما بیمار یا ضعیفی بود، در امامت نماز سنگینی ایجاد نمیکرد. اگر به تنهایی نماز میگزارد، بین ایستاده و رکوعکننده و سجدهکننده بود؛ تا جایی که آن جایگاه، طول میکِشید و مخصوصاً در نماز شب. ایشان ساده میپوشید و اندک میپذیرفت. این مسئله، دلالت بر بخشش ایشان دارد. اصلاً هیچ درخواستکنندهای از ایشان درخواست نکرد که او را رد کند. همه آنچه نزد اوست را میبخشید و میداد. ایشان با همه مردم عدالت را رعایت میکرد؛ چه مومن و چه فاجر. حتی در یکی از روزها، انصاری «علا حداد» به من میگفت: «ماشینم خراب شد و امام احمدالحسن (ع) با ما بود. جوان مکانیکی آوردیم تا آن را تعمیر کند. هوا بسیار گرم بود. این جوان، زیر ماشین رفت و آن را تعمیر کرد. بعد از اتمام، حقش را به او دادیم. ولی مبلغ، اندک بود. امام (ع) این مبلغ را نپذیرفت. امام (ع) به من فرمود: آیا میپذیری که در این هوای گرم، با این مبلغ زیر این ماشین بروی؟ من نمیپذیرم که در این هوای گرم، زیر این ماشین بروم. ما مبلغ بیشتری به او دادیم.» بیشتر اوقات، امام احمدالحسن (ع) بین ما مینشست و مردم، از شدت تواضع و سادگی ایشان، او را نمیشناختند. انگار ایشان برادر بزرگی در بین ما بود. برخی از مردم، برای پرسش از این دعوت میآمدند و خود امام احمد (ع) آغاز به تبلیغ آنان میکرد. ولی آنان این مسئله را نمیدانستند. ایشان با مهربانی و رحمت، حق را به آنان معرفی میکرد. انگار با فرزند و پسرش رفتار میکرد. تا جایی که یک روز، یکی از دیدارکنندگان از دعوت میپرسید و امام احمد (ع) به او پاسخ میداد. ولی او نمیدانست که ایشان امام (ع) است و این مرد شروع کرد که در پرسش، اصرار کند و نمیخواست تا بفهمد. من نیز در آن مجلس نشسته بودم و به خاطر کاری که این پرسشگر انجام داده بود، خشمگین شدم. فقط با خودم فکر کردم. امام احمد (ع) به من توجه کرد و انگار مسئلهای را که درونم است، میدانست و مرا به شدت بازداشت و به من فرمود: ماجد، چه سخنی میخواهی بگویی؟ من نیز از امام (ع) حیا کردم و از این مسئله دست برداشتم. امام احمدالحسن (ع) به انصار، قرآن آموزش میداد و درس، پس از نماز عشا آغاز میشد. گاهی اوقات، درس تا نماز صبح ادامه داشت. ایشان دروس را در مسجد سهله آموزش میداد. یکی از انصار بود که مسئله را متوجه نمیشد. امام احمد (ع) فرمود: آیا این چراغها را در مسجد میبینید؟ تعداد آنها 10 مورد بود و برخی از چراغها خاموش بود. سیداحمد (ع) فرمود: چرا فقط به چراغ خاموش دقت میکنی؟ به چراغهایی که روشن هستند و نورشان بسیار است، نگاه کن. در این دعوت ربّانی، کشتار و تبعید و زندان و از دستدادن اموال است، ولی مقابل شما زندگی اَبدی، در نعمتهای بهشت و در این دعوت ربّانی است.
پس از ساختن حسینیهها در استانهای عراق، امام احمد (ع) آغاز به آموزش قرآن و توحید به ما نمود. حتی ایشان در روزی از روزها، بعد از نماز عشا تا نماز صبح ماند تا به ما آموزش دهد. و زمانی که اذان دادند، امام احمد (ع) بلند شد و نماز صبح را با ما خواند. سپس از ما خداحافظی کرد و ما از ایشان درخواست دعا نمودیم. به گونهای از ایشان خداحافظی کردیم که پدر، با فرزندانش خداحافظی میکند و ما مانند فرزندنی بودیم که به پدرشان نگاه میکردند و ایشان از نزد آنان میرود و دلهایشان درد میکِشید.
یکی از برادران انصار، به من خبر داد که نزد امام احمد (ع) مهمان بودم. پس از خوردن غذا، بلند شدم تا دستانم را بشویم. امام احمد (ع) نیز ایستاد و آب روی دستانم میریخت و من از خودم خجالت میکِشیدم. خودمان را به چه اندازهای میبینیم؟ ما روی دستان مردم آب نمیریزیم. ولی این فرد، وصی از اوصیای آل محمد است که روی دست من، آب میریزد.
امام احمد (ع) پیش از اینکه انصارش را ببیند، انصارش را میشناخت. حتی مسائل بسیاری از زندگی و کودکی ایشان میدانست. وقتی در راه با ایشان میرفتیم یا با ما مینشست، بسیاری از معجزات با دستان ایشان (ع) و بین ما ایجاد شد. ایشان بسیاری از اخبار غیبی را به ما خبر داده است که در واقع نیز اتفاق افتاده است. یک روز از تفسیر سوره یوسف (ع) از ایشان پرسیدم. امام (ع) به من فرمود: «تفسیر سوره یوسف، طولانی است. ولی این کلمه را به تو میگویم که برایت سودمند باشد. بدان که سوره یوسف (ع) به شکل عملی، بر امام مهدی (ع) اجرا میشود.»
شیخ حسین علی عباس المنصوری، امام احمدالحسن (ع) را اینگونه شناخت
جهت مطالعه داستمان ایمان شیخ حسین علی عباس المنصوری به امام احمد الحسن (ع) پی دی اف زیر را مطالعه نمائید.
پی دی اف داستان نحوه ایمان آوردن شیخ حسین علی عباس المنصوری : دانلود
شیخ ناظم العقیلی، امام احمدالحسن (ع) را اینگونه شناخت
سؤال: قبل از این که بخواهید چگونگی آمدن شخص سید احمدالحسن ؑ به منزلتان و طرح دعوت الهی مبارک را برایمان بازگو نمایید، لطفاً پاسخ این سؤال را بفرمایید:
وقتی به نجف رفتید مصادف بود با شروع حرکت سید احمدالحسن ؑ در نجف، از اعتراض سید احمدالحسن ؑ در مورد نجس کردن قرآن توسط صدام ملعون و نوشتن کلامالله با خون نجسش، آیا شما این حادثه را شنیدید؟ و آیا شنیدید که چنین شخصیتی (سید احمدالحسن ؑ) در حوزه به نظام مالی و عدم وجود عدالت و انحرافاتی که همه از آن مطلع بودند اعتراض کند؟
برای مطالعه کامل داستان ایمان آوردن شیخ ناظم العقیلی حفظه الله فایل پی دی اف مقابل را دانلود نمایید: دانلود
اللهم صل علی محمد و آل محمد الائمه و المهدیین و سلم تسلیما کثیراسايت مهديون , سايت انصار امام مهدي , سايت رسمي فارسي انصار امام مهدي , سايت سيد احمدالحسن , سايت يماني , نقد يماني , يماني کيست , نقد احمدالحسن , ادله احمدالحسن , راه شناخت يماني , راه شناخت يماني چيست , يمن و آخرالزمان , معني يمن , سيد يماني , سيد احمد الحسن يماني , عکس سيد يماني , يماني ظهور کرد , نشانه هاي سيد يماني , سيد احمدالحسن,يماني , يماني موعود , مهدي اول , فارس الحجاز , احمدالحسن , احمد الحسن , طالع مشرقي , خراساني , پرچم هاي خراسان , طالقان , انصار طالقان , علائم ظهور , امام احمدالحسن , احمد, خسف بيداء , خسف بيدا , شبيه عيسي , مصلوب , ملک عبدالله , سفياني , دجال اکبر , شام , يمن , انا يماني , سوريه , ايران , عراق , بصره , دجال بصره , حيدر مشتت , دجله بصره , قائم , امام زمان , مهدي , مهديون , سيد احمد الحسن يماني , سيد يماني کيست , احمد الحسن کيست , سيد يماني در عراق , يماني موعود , کشته شدن نفس زکيه چيست , خروج يماني , ظهور يماني , سايت سيد احمد الحسن يماني , عکس احمد الحسن يماني , فرقه يماني در ايران , فرقه يماني , فرقه يماني چيست , احمد الحسن يماني کيست ؟ , رائفي پور احمد الحسن , عکس احمد الحسن يماني , مسيح , دين مسيح , عيسي مسيح کيست , عيسي مسيح به انگليسي , صليب مسيح , صليب کشيدن , صليب مسيحيت , عکس هاي صليب , صليب نشانه چيست , قوانين دين مسيحيت , احکام دين مسيحيت , مسيحيت در ايران , آشنايي با دين مسيحيت , کتاب مقدس , انجيل , تورات , حواريون , مريم , مريم مقدس , تنخ , آداب و رسوم دين مسيحيت , نظريه تکامل انسان , نظريه تکامل داروين چيست , نظريه تکامل داروين pdf , رد نظريه تکامل , نظريه تکامل داروين به زبان ساده , نظريه داروين تکامل انسان , نظريه تکامل و انسان , فيلم تکامل , داوکينز , هاوکينگ , خداناباوران مشهور , دلايل خداناباوران , خداناباوران , آتئيست , منکر وجود خدا در جدول ,دانشمندان خدا باور , آتئيست و آگنوستيک , آتئيست هاي ايران , بي دين ترين کشور دنيا , نقد آتئيست , کانال آتئيست ها در تلگرام , آتئيست تلگرام , آتئيست کيست , نماد آتئيست , ستاره شش پر , ستاره پنج پر , ستاره حضرت سليمان , ستاره داوود در اسلام , طلسم ستاره داوود , قانون معرفت حجت , راه شناخت حجت هاي الهي , راه شناخت امام , قيامت , عذاب , آخرالزمان , نشانه هاي آخر الزمان , نشانه هاي آخرالزمان در تهران , آخرالزمان+پيشگويي , اخر الزمان رائفي پور , آخرالزمان و داعش , نشانه هاي آخرالزمان در قرآن , صاحب الزمان , حجت بن الحسن , آيا امام زمان داراي زن و فرزند هستند , فرزندان امام زمان , 12 مهدي , وصيت پيامبر , وصيت پيامبر دوازده مهدي , متن وصيت پيامبر , وصيت پيامبر به امام علي , وصيت نامه پيامبر , وصيت نامه حضرت محمد , شب وفات پيامبر , حديث وصيت , حديث ثقلين , امام احمد , احمدالحسن , تقليد چيست , احکام تقليد چيست , احاديث رد تقليد , تقليد از غير معصوم , اجتهاد , نهي از اجتهاد , ولي عصر , دلايل سيد احمد الحسن براي شيعه ,الحاد , ادله دعوت يماني , روياي صادقه , مکتب نجف اشرف , کتاب توهم الحاد , کتاب توهم بي خدايي , کتاب عقائد الاسلام , کتب سيد احمدالحسن , آيه اکمال الدين , تدريس آيه اکمال الدين , پالتاک , فيس بوک امام احمدالحسن , فيسبوک امام احمد الحسن , خطبه هاي امام احمدالحسن , ادله دعوت براي سني ها , دانلود کتب ترجمه احمدالحسن , کتب سيد احمد الحسن , دعوت سيد احمد الحسن , پيام هاي فيس بوک سيد احمد الحسن , منابع رسمي دعوت يماني , دعوت يماني , يماني کيست , نقد الحاد , محمد نبي در عهدين , هفته نامه زمان ظهور , سايت هفته نامه زمان ظهور , موسسه وارثين ملکوت , وبسايت انگليسي انصار امام مهدي , وبسايت فارسي انصار امام مهدي , تالار گفتگو انصار امام مهدي , علماي غير عامل , فقهاي آخرالزمان , گوساله سامري , اهل تسنن , انصار امام مهدي , 10313 , 313 , دوازده مهديين , احمد الحسني , احمد الحسن اليماني , احمد الحسن يماني سايت , احمد الحسن يماني کيست؟ , سيد احمد الحسن يماني ع , سيد حسن حمامي , شيخ ناظم عقيلي , دکتر علاء سالم , دعوت مبارک يماني , راه شناخت يماني , يماني از يمن , يماني از کجا خروج مي کند , انصار الله , انصار امام مهدي , انصار امام احمد اليماني , انصار امام المهدي , سيد يماني , سيد يماني ظهور کرد , سيد يماني کيست , روايات آخرالزمان , روايات خمس , روايات ظهور , روايات يماني , روايات درباره يماني , روايات خروج يماني , روايات قيام يماني , حديث وصيت , مهديون , مهديون شاهد , مهديون چه کساني هستند , حديث 12 مهدي , 12 مهدي , احمديم احمدي , عکس يماني , تصاوير يماني , عکس سيد يماني , عکس احمد الحسن يماني , صاحب پرچم هدايت , جريان مدعي يماني ,تصاوير دروغين منتسب به سيد احمد الحسن يماني ,پسر انسان در کتاب مقدس , پسر انسان در انجيل , پسر انسان کيست, صليب شکسته , يماني , احمد الحسن , کتاب توهم بي خدايي , کتاب توهم الحاد , کتاب عقائد الاسلام , کتاب گوساله , کتاب همگام با بنده صالح , کتاب همگام با عبد صالح , کتاب وصيت مقدس , کتاب وصيت مقدس نوشتار بازدارنده از گمراهي , کتاب توحيد , کتاب وصي در تورات, انجيل و قرآن , کتاب چشم اندازي هاي از قوم سومر و آکد , سومر و آکد , سومر , کتاب تفسير آيه اي از سوره يونس , تفسير سوره يونس , کتاب سرگرداني , کتاب راه به سوي خدا , کتاب شرايع الاسلام , کتاب شرائع الاسلام , کتاب رجعت , کتاب رجعت سومين روز از روزهاي بزرگ خدا , رساله اي در فقه خمس , کتب سيد احمد الحسن , دانلود کتاب هاي سيد احمد الحسن , کتاب سيد احمد الحسن , علم سيد احمد الحسن , علوم سيد احمد الحسن , کتب روايي , سفر حضرت موسي به مجمع البحرين , کتاب روشنگري هايي از دعوت فرستادگان , کتاب روشنگري از دعوت فرستادگان , نامه هدايت , ادله مسيحيان , کتاب پاسخ هاي روشنگرانه , جواب المنير , نصيحتي براي طلبه هاي حوزه هاي علميه , نصيحتي براي طلاب حوزه هاي علميه , کتاب جهاد درب بهشت , جهاد , جهاد اکبر , کتاب متشابهات , دانلود کتاب متشابهات , بيان حق و سداد از طريق علم اعداد , علم اعداد , کتاب سيزدهمين حواري , کتاب حواري سيزده , حواريون , کتاب حاکميت الله نه حاکميت مردم , حاکميت الله , دموکراسي , کتاب گزيده اي از تفسير سوره فاتحه , سوره فاتحه , تفسير سوره فاتحه , پاسخ هاي فقهي , کتاب طهارت , دانلود کتب يماني , دانلود کتب سيد احمد الحسن , کتب انصار امام مهدي , دلايل عام دعوت , علم سيد احمد الحسن , دانلود کتب انصار سيد احمد الحسن , دانلود کتب انصار امام مهدي , سايت انصار امام مهدي , انصار , علاء سالم ,رسالتي در يگانگي شخصيت مهدي اول, قائم و يماني , گفتگوي داستاني دربارهي دعوت مبارک يماني , رسالتي آشکار , کتاب دليل ادله , شيخ ناظم عقيلي , وصي در کتاب , کتاب برهان مبين , ابن تمام , يماني کيست , ملاقات با امام مهدي , کتاب وصيت و وصي احمد الحسن عليه السلام ,پژوهشي در شخصيت يماني , کتاب يماني موعود حجت الله , شيخ حيدر زيادي , علامات زمان ظهور , يماني امام مهدي , کتاب ضرورت وجود زمينه ساز , بشار الفيصلي , سفياني به آستانهي دربها رسيده پس يماني کجاست؟ , شيخ عادل سعيدي , اخبار طاهرين در مورد مهدي و مهديين (ع) , سيد اسماعيل موسوي , روايات مهديين(ع) , دلايل اثبات ذريهي امام مهدي (ع) , رسالتي در مورد روايت اصبغ بن نُباته , شيخ ناظم عقيلي , چهل حديث در مورد مهديين و ذريه قائم (ع) , کتاب چهل حديث , کتاب مهديين دوازدهگانه فرزندان امام مهدي (ع) , شيخ عبدالرزاق هاشم محمدي , کتاب در پيشگاه صيحه , زکي انصاري , خواب , ارکان رويا , کتاب کرامات و غيبيات , بشار الفيصلي , انصار سيد احمد الحسن , کتاب رؤيا در مفهوم اهل بيت (ع) , استاد ضياء زيدي , رؤياي صادقه , بازگو کردن رؤيا , کلام آل محمد , کتاب واقفيه عصر ظهور , علاء رزاق صادقي , شيخ هاضم , واقفيه , امام رضا (ع) , کتاب شيعيان در معرض آزمايش , دکتر عبدالرزاق ديراوي , کتاب خوش آمدي اي فرزند فاطمه , سيد علاء اعرجي , کتاب شکست منتظران , کتاب مجتمع ما بين تکبر و نفاق , شهيد انمار حمزه المهدي , کتاب بلکه هدايت شويد , شيخ ناظم عقيلي , فقهاي آخر الزمان , کتاب فرمانروايي امروز از آنِ کيست , فرمانروا , کتاب همانا که تأويلش فرا رسيد , متشابهات , حق اينگونه شناخته ميشود نه با شبهات , شيخ عبد العالي منصوري , احمد الحسن , خليفه خدا مهدي, خوش آمدي , احمد موعود- پيوند دهندهي رسالتهاي آسماني و کشتي نجات برگزيدگان , دکتر علاء سالم , کتاب احمد موعود , شبيه عيسي و مصلوب کيست؟ , شبيه عيسي , شبيه عيسي عليه السلام , صليب کشيده شدن , روزگار رهائي (روز بزرگ و وحشتناک خدا) , کتاب روزگار رهايي , استاد عادل سعيدي , کتاب مسيح راز خداوند , شيخ صادق محمدي , کتاب يحياي عصر , کتاب مهدي ولي الله , شهيد سيد ضياء موسوي , دعوت يماني , يماني , سيد يماني , سيد احمد الحسن , مهديين , دانلود کتاب غيبت طوسي , کتاب الغيبه طوسي , کتاب غيبت نعماني , کتاب اصول کافي , کتاب ملاحم و فتن , کتاب بشارت الاسلام , کتاب کمال الدين , دانلود کتاب مقدس , عهد عتيق , کتاب مقدس , تورات , دانلود کتاب تورات , عهد جديد , انجيل , اناجيل اربعه , دانلود کتاب انجيل , سفر پيدايش , کتاب پيدايش , کتاب خروج , کتاب تثنيه , کتاب اشعيا , کتاب داوود , کتاب مزامير , کتاب ارميا , کتاب دانيال , کتاب حبقوق , انجيل متي , انجيل يوحنا , انجيل مرقس , انجيل لوقا , انجيل برنابا , انجيل يهودا , کتاب روميان , دانلود کتب مسيحيان , دانلود کتب يهوديان , رساله يهودا , يهودا , مکاشفه يوحنا , يوحنا لاهوتي , شمعون , پطرس , نظريه فرگشت , نظريه تکامل , تطور , تکامل , فرگشت ,چارلز داروين , داوکينز , خداناباوران , توهم بي خدايي , کتاب توهم بي خدايي , ادله سيد احمدالحسن براي خداناباوران , خدا , دلايل وجود خدا , برهان نظم , اثرات خدا , آتئيست , ادله امام احمد الحسن , يماني , قيام گر مشرق , مهدي اول , عصمت يماني , يماني از يمن , يمن , راه شناخت يماني چيست , راه شناخت يماني , قانون شناخت خلفاي الهي , قانون معرفت حجت , دعوت به حاکميت خدا , روياي صادقه , استخاره , سيد احمد الحسن يماني , سيد يماني , وصي سيزدهم , مهديين , فرزندان امام مهدي , وصيت مقدس رسول الله , مهديين , مهديين در قرآن , نام احمد در روايات , صاحب الامر , کتاب عقائد الاسلام , شبهات شيعه , دکتر علاء سالم , يماني کيست , اهل تسنن , سني , مهدي آخرالزمان , مهدي در قرآن , خليفة الله مهدي , امام مهدي , علائم قيام , وقت ظهور امام مهدي , حجيت رويا , راههاي شناخت خليفة الله , علم مهدي , بزرگان اديان الهي , کتاب وصيت مقدس , سيرت سيد احمد الحسن , يهوديان , مسيحيان , آيات کتاب مقدس , عيسي مسيح , يحيي , يحيا , فرستادگان الهي , پسر نرينه , پسر انسان , منجي از بصره , تسلي دهنده , غلام امين , يحيي نبي , اشعيا نبي , احمد الحسن , حجت هاي الهي , نامه هدايت , پاسخ هاي روشنگرانه , سيزدهمين حواري , حواري سيزده , توهم الحاد , کتاب مقدس , انجيل , تورات , مسيحي , مسيحيان , جايگاه معجزه در کتاب مقدس , محمد نبي , بشارت اشعيا , وصي در تورات , سيره دعوت سيد احمد الحسن , سيد احمد الحسن , مهدي , وصيت شب وفات پيامبر , شجره سيد احمد الحسن , نسب سيد احمد الحسن , بصره , امام مهدي , صدام طاغوت , طلاب حوزه , صدام ملعون , انصار امام مهدي , يماني , سيد احمد الحسن , نسب امام احمد الحسن, نسب سيد احمد الحسن , يماني موعود , سيد يماني , سيد احمد الحسن يماني , وبسايت رسمي مکتب نجف اشرف , وبسايت رسمي انصار امام مهدي , وبسايت رسمي فارسي انصار امام مهدي , وبسايت موسسه وارثين ملکوت , صفحه فيس بوک مکتب نجف
- آخرین اخبار دعوت
- آخرین مطالب
-
انتشار ترجمه کتاب هم جنس گرایی (پژوهشی در خصوص علت ماورایی در انسان)
موسسه وارثین ملکوت ترجمه کتاب هم جنس گرایی (پژوهشی در خصوص علت ماورایی در انسان)را… -
انتشار ترجمه کتاب تصور اهل سنت از مهدی منتظر
موسسه وارثین ملکوت ترجمه کتاب تصور اهل سنت از مهدی منتظر را منتشر میکند: نام… -
انتشار ترجمه جلد اول کتاب احکام شریعت در قالب پرسش و پاسخ
موسسه وارثین ملکوت ترجمه جلد اول کتاب احکام شریعت در قالب پرسش و پاسخ منتشر… -
آیا آیۀ 4 سورۀ محمد به کشتار تحریک میکند؟
مسیحی: قرآن به کشتار دعوت میکند. این آیه از قرآن را بخوانید:(چون با کافران روبهرو…
-
اطلاعات مهم؛ سبک بشارت های کتاب مقدس
سبک بشارتهای کتاب مقدسبسیاری از آیات کتاب مقدس جنبه ظاهری… -
شبهات حول اسلام ; حقوق حیوانات در اسلام
شبهات حول اسلام ; حقوق حیوانات در اسلام قابلتوجه آن… -
شبهات حول اسلام ; دین ابوبکر و دین محمد
شبهات حول اسلام ; دین ابوبکر و دین محمد احمدالحسن… -
شبهات حول اسلام ; اسلام به زن ظلم کرده است - زن در مسیحیت
شبهات حول اسلام ; اسلام به زن ظلم کرده است… -
شبهات حول اسلام ; اسلام به زن ظلم کرده است - زن در اسلام
شبهات حول اسلام ; اسلام به زن ظلم کرده است…
تعداد افراد حاضر (آنلاین) در سایت
ما 54 مهمان و بدون عضو آنلاین داریم