
- دوشنبه, 08 آبان 1396
- آخرین اخبار دعوت
انتشار کتاب پاسخ های فقهی _ طهارت
انتشار کتاب پاسخ های فقهی بخش طهارت با ویرایش جدید و اصلاح شده
ادامه مطلب...
- دوشنبه, 27 شهریور 1396
- پاسخ به شبهات اهل تسنن
شبهه ای در مورد سوگند حضرت علی و عدم وجود نص بر او
شبهه ای در مورد سوگند حضرت علی و عدم وجود نص بر او:
امیرالمومنین علی (ع):
(به خدا سوگند رغبتی به خلافت نداشتم و ذرهای به ولایت میل امیدی نداشتم لیکن شما مرا به آن دعوت و آن را بر من تحمیل نمودید).[1]
اشکالی که برخی در این کلام متصور شدهاند این است که: علیبن ابیطالب سوگند میخورد که رغبتی به خلافت ندارد. آیا آن قسم دروغ میباشد و چون محال است که دروغ باشد، بنابراین قسم راست خوردهاند پس اگر خلافت حق او بود و بر او منصوص شده باشد چگونه قسم میخورد که رغبتی به آن نداشت؟ بنابراین پی میبریم نصی بر علی (ع) وارد نشده است.
اما پاسخ آن:
اولاً: در آنجا تفاوت است ميان اینکه ایشان (ع) حقی در خلافت ندارند و یا اینکه ایشان میلی به خلافت ندارند.
نداشتن میل یک بحث است و نداشتن حقانیت مطلبی دیگر، بسیار دیده میشود که انوع بشریت به آنچه که حقشان میباشد ولی بابت آن تاوانها داده اند و سختی های فراوان کشیده اند میلی ندارند و خصوصا ، در صورتی که استفاده از آن مشقتهای تمام ناشدنی را برای مالکش در آینده دربر داشته باشد و خصوصا اینکه ماهیت ملکی و حقیقت آن برای صاحبش مشخص باشد.
بنابراین بین عدم میل و عدم حقانیت تفاوت میباشد و عدم میل در خلافت امام بر آنان به معنی عدم رغبت به رهبری و سلطنت فعلی بر آنان میباشد نه اینکه ایشان خواهان کنارهگیری از منصب الهی باشد که خداوند آن را به این مقام اختصاص داده است و قبلاً بیان شد که منصب الهی برای خلیفه خدا منوط ومشروط بر حکمرانی وسلطه بر امت نمیباشد و بسیاری از خلفاء خداوند بر امت حکمرانی نکردند علیرغم اینکه صفت خلافت بر آنان باقی و ثابت مانده است و این عیسی(ع) میباشد علیرغم اینکه آنان خواهان به دار آویختن او بودند خداوند ایشان را مرفوع نموده و شر آنان را از آن حضرت دفع کرد همچنان او خلیفه خداوند باقی میماند که منصوص شده است.
بنابراین خلافت منوط به حکمرانی و رهبری فعلی و ظاهری بر امت نمیباشد بلکه فقط قائم و منوط به تنصیب خداوند میباشد.
پس امام علی (ع) عدم رغبت خود به رهبری این امت را که بارها ایشان را تنها گذاشته و از مسئولیت شانه خالی کرده و مواقع و مواقف خود را ترک نموده را نفی میکند، مواقفی که باید در آنها ایستادگی و خلیفه خدا را همراهی مینمودند خلیفه به حق خداوند که همان علیبن ابیطالب (ع) است به این خاطر میبینیم که ایشان به آنان یادآوری میکردند که خود آنها بودند که او را برای ولایت و حکمرانی و رهبریشان دعوت کردند و مسئولیتش را بر ایشان تحمیل کردند لیکن آنان به آن حضرت خیانت و ایشان را تنها گذاشته پس از اینکه بر بیعتش اصرار مینمودند.
پس ایشان (ع) بر نفی رغبت و میلش بر خلافت فعلی سوگند یاد میکند و علت عدم رغبتش را نیز اعلام مینماید.
علت آن همانگونه که در ادامه خواهد آمد، آگاهی ایشان از عدم اطاعت و فرمانبرداری از ایشان میباشد ، نه اینکه ایشان غرضش از این کلام نفی حقانیتش از جانب خداوند باشد.
ثانیاً: امام علی (ع) این کلام را متوجه اصحاب ویاران مخلصش ننموده بلکه آنرا خطاب به جماعتی نموده که گمان میکردند خلافتش همانند خلافت خلفای سابق است و نمیفهمند که ایشان از جانب خداوند متعال منصوب شده و اینکه ایشان خلیفه خداوند بر زمین میباشد و آنان دیروز با خلیفه اول و دوم و سوم بیعت نمودهاند و ادعا داشتند که آن سه از علیبن ابیطالب به خلافت شایستهتر و سزاوارتراند و آن جماعت در زمانی آمدند که خلافت خلفای سهگانه بر اسلام تأثیر گذاشته بود که بازگرداندنشان به خط صحیح رسالت که حضرت محمد k آنرا ترسیم نموده بود بسیار دشوار میباشد زیرا که آنان توان و طاقت بازگشت به آن را ندارند همانطور که آن حضرت به آنان میفرماید: (مرا واگذارید و دیگری را بهدست آورید زیرا ما به استقبال حوادث و اموری میرویم که رنگارنگ و فتنه آمیز است و چهرههایی گوناگون دارد و دلها در این بیعت ثابت و بر این پیمان استوار نمیماند چهره افق حقیقت را ابرهای تیره فساد گرفت و راه مستقیم حق ناشناخته ماند، آگاه باشید اگر دعوت شما را بپذیرم به آنچه میدانم با شما رفتار خواهم نمود و به گفتار این و آن و سرزنش سرزنشکنندگان گوش فرا نمیدهم. اگر مرا رها کنید چون یکی از شما هستم که شاید شنواتر و مطیعتر از شما نسبت به رئیس حکومت باشم، درحالیکه من وزیر و مشاورتان باشم بهتر است که امیر و رهبر شما گردم).
و برای ایشان توضیح داد که میلی به خلافت ندارد یعنی هیچ حاجت دنیوی به آن ندارد. میل و رغبتی که در خلفای قبل از او بوده مگر اینکه حقی را محقق و اقامه نماید و باطلی را ابطال و نابود گرداند و آنان تاب و تحمل عدلی که در صدد اجرای آن بود را ندارند. بنابراین خلافت و حکمرانی آن حضرت را تحمل نخواهند کرد پس هنگامی که دست به تغیرات اساسی و ریشهای زده فرمانداران را عزل و فرماندهان را تغییر داد و مرکز و پایتخت خلافت را از مدینه به کوفه انتقال داد و نحوۀ توزیع اموال را تغییر داد و آنرا به طور مساوی تقسیم نمود، این وضع جدید مورد پسند آنان واقع نشد لذا خوارج از قاسطین و ناکثین و مارقین خروج کردند و در طول مدت خلافت فرصتی به ایشان ندادند تا اینکه ایشان را در محراب نماز به شهادت رساندند. درود و سلام خداوند بر ایشان باد.
پی نوشت:
[1]- نهج البلاغه به شرح محمد عبده:ج2 ص 184.
ادامه مطلب...- چهارشنبه, 18 مرداد 1396
- ادله دعوت برای شیعیان
مهدیین و تعابیر متشابه و سرّ گونه
مهدیین و تعابیر متشابه و سرّ گونه:
بسیاری از بیانات معصومین علیهم السلام درباره آخرالزمان (شامل حوادث ظهور، پس از ظهور و رجعت) دارای زبانی سرّ گونه است. ایشان تمام حقیقت را در یک عبارت و یک روایت بیان نمیکردند، هم چنین زمان را زمانِ بیان تمام حقیقت نمیدانستهاند، با این حال بیانات معصومین علیهم السلام بعد از ظهور یمانی و تبیینات ایشان به روشنی نشانگر حقّ و موجب یقین است و هرگز هدایت، مبتنی بر ابهام و معما نیست.
شخصی که تنها روایات موجود در کتاب غیبت نعمانی را بخواند تصدیق میکند ائمه علیهم السلام قصد نداشتهاند همهی مسائل آخر الزمان را بی پرده بیان کنند، این موضوع برای اهل تحقیق نیاز به بحث زیادی ندارد، تعابیر متعدد که احتمال استعاری بودن و قابلیت تطبیق بر جریانات گوناگون را دارند (یمانی، سفیانی، خراسانی، بنی عباس، قریش، بنی شیبه و...و..) و ابهام تعمّدی فراوان که در این روایات موج میزند موضوعی نیست که بر ما پنهان باشد. چگونه میتوان قائل شد در روایات مهدویت و به طور کلی روایات آخر الزمان اسرار و تشابهی وجود ندارد؟!
اجازه دهید یک نمونه ذکر کنیم:
"...فصاحبكم يركبه اما انه سيركب السحاب..." [1]
"...صاحب شما سوارِ ابري ميشود كه داراي رعد و برق و صاعقه است، آگاه باشيد كه او بر ابر سوار خواهد شد.."
و در روایتی دیگر آمده است:
"... مِنْهُمْ مَنْ يُفْقَدُ مِنْ فِرَاشِهِ لَيْلًا فَيُصْبِحُ بِمَكَّةَ وَ مِنْهُمْ مَنْ يُرَى يَسِيرُ فِي السَّحَابِ نَهَاراً يُعْرَفُ بِاسْمِهِ وَ اسْمِ أَبِيهِ وَ حِلْيَتِهِ وَ نَسَبِهِ قُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاكَ أَيُّهُمْ أَعْظَمُ إِيمَاناً قَالَ الَّذِي يَسِيرُ فِي السَّحَابِ نَهَاراً..." [2]
"... برخی از آنان (313 نفر) کسانی هستند که شبانه از فراش خود مفقود میشوند پس صبح در مکه هستند و برخی از آنها در روز، در ابر حرکت میکند که با اسمش و اسم پدرش و صفت و نسبش شناخته میشود. راوی میگوید گفتم فدایت شوم کدامشان ایمان عظیمتری دارند؟ فرمود آن که موقع روز در ابر حرکت میکند.."
تعابیر متشابه در روایات مربوط به آخر الزمان بسیار متنوعند و آن چه گذشت یک نمونه بود.
روایاتِ بسیاری که این جریان در آن ها تکرار شدهاست، ما را به یقین می رساند، این سبک سخن گفتن درباره حوادث آخرالزمان بین معصومین علیهم السلام وجود داشتهاست. آیهی مربوط به «دابّه الارض» در قرآن کریم (که صدور آن قطعی است) نیز شاهد همین مسئله است. با توجه به روایات، این آیه که مربوط به آخرالزمان است، از همان زمان برای مسلمانان ابهام داشتهاست.
"و چون فرمان بر ایشان واجب گردد، جنبنده ای را از زمین برای آنان بیرون میآوریم که با ایشان سخن گوید که مردم به نشانههای ما یقین نداشتند." [3]
غرض آن که این نوع ادبیات همانند روایات، در قرآن کریم، بلکه در همهی کتابهای آسمانی دیده میشود و نمیتوان وجود آن در متون وحیانی را انکار کرد.
به عنوان نمونه در روایتی می بینیم:
راوی درباره اشخاصی که بعد امام مهدی علیه السلام هستند، سخنی از امام باقر علیه السلام برای گرفتن تایید نقل میکند و میگوید بعد قائم دوازده امام هستند. امام صادق علیه السلام در جواب میفرمایند: پدرم نفرمود دوازده امام، بلکه فرمود دوازده مهدی، لکن ایشان (مهدیین بعد از قائم علیه السلام) قومی از شیعیان ما هستند که مردم را دعوت به موالات و شناحت حق ما میکنند.[4]
میبینیم امام علیهم السلام در این روایت با وجود نیاز مخاطب به بیان بیشتر، از توضیح و تفصیل بیشتر خودداری میکنند. چرایی به کارگیری این شیوه، در پستهای بعد روشن تر خواهدشد.
حال با وجود واقعیاتی که در متون روایی یافت میشود و به آن ها اشاره کردیم، آیا پذیرفتن سرّ بودن تفاصیل و جزئیات مربوط به مهدیین، امر دشواری است؟!
این عدم شفافیت درباره شخصیت «یمانی» نیز جاری است، معصومین علیهم السلام او را به تفصیل و صراحت در یک روایت معرفی نکردهاند. البته با توجه به این که نقش اصلی یمانی که صاحب پرچم هدایت در فتنههای آخر الزمان است اجرای یک انقلاب نظامی بوده و حفظ جان او لازم است، بدون شک بهرهگیری از تعابیر متشابه و نه چندان شفاف، صد البته امری اجتناب ناپذیر و ضروری است.
به نظر میرسد فلسفهی وجود تعابیر متشابه در روایات، همان علتی است که برای متشابه بودنِ برخی از آیات قرآن وجود دارد. آیهی هفت سورهی آل عمران به صراحت برخی آیات قرآن را متشابه میخواند و روایات معصومین، دلیل آن را این نکته ذکر میکند:
امام مفسر آیات قرآن و پاسخگوی تمامیِ نیازهای هر عصر با تکیه بر آیات قرآن است و مردم برای فهم قرآن و درک سخن خداوند نسبت به مشکلات و موضوعات جدید هر عصر نیازمند به امام معصوم هستند. آیات متشابه به مسلمانان این پیام را می دهد که مردم برای تفسیر قرآن نیازمند امام هستند، علم حقیقی به قرآن نزد امامان است و مردم مکلفند به ایشان مراجعه کنند، لذا این علم یکی از راههای شناخت امام نیز هست.[5]
تفسیر صحیح روایات متشابه مهدوی نیز یکی از راههای شناخت مدعی صادق است. بازگرداندن روایات متشابه به محکمات به گونهای که از طریق علوم عادی ممکن نیست، نشانهای روشن بر حقانیت یک مدعی است.
"..از مدعی از آن سوالات عظیمی بپرسید که مثل او میتواند جواب دهد." ([6])
استفاده از رموز و اشارات غیر صریح، جز آنچه گذشت حفظ جان برخی شخصیت ها و تشخیص مدعی صادق جنبهی دیگری نیز دارد:
غرض از همهی وقایع سخت آخرالزمانی، همان سنت دیرینه الهی، یعنی امتحان و تصفیهی مردم است، تا مقدمات بنا نهادن پایههای حکومت موعودِ انبیاء و اوصیاء در آخرالزمان که نیازمند افرادی سالم و خالص است فراهم آید، آن هنگام که رموز و تعابیر متشابه روایی، به معنای واقعی، «واضح» گشتند و با تمایلات شخصی افراد و گروهها سازگار نبودند، غربال و تصفیه مورد نظر خداوند متعال واقع خواهدشد. مطابق روایات، تصفیه و خالص گشتن شیعیان یکی از اهداف خداوند در آخرالزمان است.
اگر کسی اصل وجود مهدیین که نسل امام مهدی علیهم السلام هستند را بپذیرد، یعنی صدور و دلالت این روایات برای او روشن باشد، چنانکه برای برخی محقّقین مشهورِ مهدویت این گونه بودهاست، راه اثباتِ رابطهی مهدیین با یمانی، کاملا هموار است. (بحث آن خواهد آمد.) بنابراین اصل و اساس، پذیرش اصل وجود مهدیین است.
متاسفانه برخی از مخالفان یمانی، برای هموار کردن مسیر انکار او، قطعیت یا گاهی احتمال حکومت مهدیین بعد از امام مهدی علیهم السلام را نفی میکنند، با آنکه روایات مربوط به مهدیین قطعی الصدور است. برخی از محققین مهدویت قطعیت آن را پذیرفته و بسیاری از بزرگان تشیع همچون سید مرتضی و صدوق و.. احتمال آن را متذکر شده اند.
درواقع، روایات از نظر صدور و دلالت برای ایشان قطعی بودهاست. روایاتی که به صراحت یا اشاره، امر مهدیین علیهم السلام از نسل امام مهدی (ع) را بیان کردهاند، بسیار زیاد است. ملاحظه مجموع آنها و ضمیمه عبارات مختلف، ما را به یقین میرساند اهلبیت علیهم السلام این موضوع مهمّ را بیان کردهاند. علمای متقدّم همچون؛ صدوق و مفید و سید مرتضی و... نیز، به احتمالِ استمرار خلفای الهی بعد از امام مهدیj اشاره کرده و هرگز آن را ردّ نکردهاند، با اینکه تمامی قرائن و اشارات و تصریحات روایی راجع به این موضوع در زمان ایشان در یک فصل، گرد هم نیامده بود. (صدوق، کمال الدین: ج1، ص77 و مفید، ارشاد: ج2، ص387 و سید مرتضی به نقل از بحار الانوار: ج53، ص149، تعلیقه و... .)
چنانکه گذشت، پذیرش احتمال استمرار دولت مهدوی در فرزندان امام مهدی (ع) در حالی است که همه روایات مربوط به این موضوع در زمان علمای متقدّم یکجا گرد نیامده بود، حتی عالمانی چون شهید صدر، کورانی و... که این موضوع مهم را پذیرفتهاند نیز، تنها بخشی از روایات مورد نظر را دیده و مورد اشاره قرار دادهاند و تمامی روایاتی که انصار یمانی در کتب خویش از منابع روایی جمع نمودهاند نزد ایشان حاضر نبوده است. دعوت یمانی سبب شده است تا ما با فصل گستردهای از روایات روبهرو گردیم که حقیقتاً، موجب شگفتی و اعجاب است.
بنابر آنچه گذشت، روایات اوصیا بعد از حضرت مهدیj، منحصر در هشت روایتی که علامه مجلسی6در باب خلفای مهدی و اولاد ایشان علیهم السلام آوردهاند، نیست.(بحارالانوار: ج53، ص145.)
لازم است براین نکته تاکید کنیم که اهلبیت علیهم السلام اصل قضیه مهدیین را بیان کردهاند، اینکه ایشان بعد از قائم و از نسل امام حسین علیهم السلام هستند را آشکارا فرمودهاند، اکنون سخن در تفاصیلِ شخصیت مهدیین است.
منظور از جزئیات و تفاصیل مربوط به مهدیین و یمانی، که به صراحت و در یک عبارت بیان نشدهاند، چیست؟ برای روشن شدن موضوع، میتوان به این مسائل اشاره نمود:
آیا مهدیین، یعنی نسل امام مهدی علیهم السلام فرزندان بی واسطه ایشانند؟
نام خاصّ تک تک مهدیین و نام یمانی چیست؟
حکومت مهدیین چه نسبتی با رجعت ائمه علیهم السلام دارد؟
چه ارتباطی بین مهدیین و یمانی وجود دارد؟
ارتباط یمانی با امام مهدی علیهم السلام چگونه و در چه سطحی است؟
محدودهی یمن از لحاظ جغرافیایی کجاست؟
آیا او متولد یمن با جغرافیای امروزی است یا ملاک مرزهای گستردهتری است که یمن در قدیم و حتی قبل از اسلام داشته است؟
آیا او در یمن زاده شده یا این که اصالتا یمنی است، یعنی صرفا اجداد او یمنی بودهاند؟
آیا در روایات به یمانی با عناوین دیگری هم اشاره شدهاست؟
قیام یمانی دقیقا از کجا آغاز میگردد از یمن یا مکانی دیگر؟
کدام یک از مهدیین افضل هستند؟ هر یک چند سال حکومت میکنند؟ وقایع دوران هر یک چه خواهدبود؟
این انتظار که معصومین علیهم السلام تمام این جزئیات را افشا کنند و در معرض دیدِ دوست و دشمن قرار دهند، کاملا نابجا است. این کار زمینه ساز شکست جبههی حق در آخر الزمان است. اهلبیت علیهم السلام این حقایق را به گونهای بیان کردهاند که در زمان مناسب روشن شوند.
با توجه به آن چه گذشت، استظهار عرفی از عنوان یمانی و اکتفاء به ظنّ و گمان و بیاعتنایی به روایات مرتبط دیگر، سهل گرفتن این مسئلهی بسیار مهم است. مثلا این پندار که واژهی یمانی ظهور عرفی دارد که او متولد یمن کنونی است و قیامش نیز از همان جا آغاز میگردد، ساده انگاری محض است.[7]
به اعتقاد ما راه روشنی وجود دارد که به گونهای یقینی، مصداق یمانی را بشناسیم و نام و مکان ظهور او را نیز تشخیص دهیم.
معصومین علیهم السلام بخشی از واقعیت های آخرالزمانی را در لفافه بیان کردهاند. ایشان با به کارگیری مفاهیم و برنامهای مشترک، برخی از تفاصیل را تعمدا، در پوششی از تعابیر متشابه، رمز گونه و پراکنده، نهان ساختهاند، دربارهی این تعابیر جز خود ایشان کسی نمیتواند تفسیری قطعی ارائه کند، البته بیانات ایشان به گونهای است که در روز موعود، حقیقت را عیان میسازد. (از راه بازگرداندن متشابهات به محکمات)
معصومین علیهم السلام اسراری داشتهاند که تنها برای خواص، مطرح مینمودند و مطابق روایات، دستور اکید به کتمان آنها میدادند.[8]
همچنین معصومین علیهم السلام به خاطر مصالحی نمیخواستهاند برخی مسائل و تفاصیل حکومت و ظهور امام مهدی (ع) علنی گردد، بخشی از اسرار، حتی بعد از جمع روایات در کتب روایی، روشن نشده است.
اصل این ادعا قابل انکار نیست، وقتی مجموع روایات آخرالزمانی را با لحن و ادبیات خاص در نظر میگیریم، این حقیقت را به وضوح لمس میکنیم. (لطفا با این نگاه به مجامع روایی رجوع نمایید).
روایت زیر نمونهای است که به پنهان بودن یکی از امور مربوط به حضرت مهدی علیهم السلام تصریح میکند (فلسفهی اصلی غیبت ایشان):
چرا صاحب الامر غیبتی دارند امام صادق علیهم السلام در جواب تصریح میکنند:
به دلیلی که خداوند به ما اذن آشکار کردن آن را برای شما نداده است «لِأَمْرٍ لَمْ يُؤْذَنْ لَنَا فِي كَشْفِهِ لَكُمْ» ... حکمت غیبت او جز بعد از ظهورش کشف نخواهدشد، چنانکه حکمت رفتار خضر که کشتی را سوراخ کرد و کودک را به قتل رساند و دیوار خرابه را از نو ساخت، برای موسی تا وقت جدایی آنها روشن نشد... این امر، کاری است از کارهای خدا و سرّی از اسرار او و غیبی از غیبهای خداوند، چون میدانیم او حکیم است میپذیریم همهی کارهای او حکمتی دارد، گرچه وجه آن برای ما روشن نباشد.([9])
با توجه به روایات در موضوع مهدیین نیز معصومین علیهم السلام چنین شیوهای دارند. ایشان اصل قضیهی مهدیین از نسل امام مهدی (ع) را متعدد بیان نمودهاند، ولی به دلایلی که گذشت جزئیات و تفاصیل مربوط به ایشان مخفی نگه داشته شده است.
در تکمیل این بحث دو نکته قابل توجه است:
-
آیا میتوان پذیرفت هر آنچه حضرات به اصحاب خاص خود فرمودهاند از طریق ایشان به بقیه نیز رسیدهاست؟ پاسخ منفی است.
در روایتی جابر بن یزید جعفی میگوید:
امام باقر علیهم السلام نود هزار حدیث به من آموخت که با احدی نگفتم و ابدا نخواهم گفت، به امام باقر علیهم السلام عرض کردم: شما بار سنگینی را بر دوش من گذاشتید، یعنی سرّی که با احدی در میان نمیگذارم، گاهی این سرّ در سینه من به جوشش و غلیان میفتد و حالتی شبیه جنون به من دست میدهد. حضرت فرمود: ای جابر در این حال به قبرستانی برو، چالهای حفر کن و سر خود را داخل آن کن و بگو محمد بن علی به من چنین و چنان گفت..[10]
-
آیا کسی میتواند بگوید معصومین علیهم السلام هر آنچه می دانستهاند را بی پرده در اختیار شیعه قرار دادهاند؟
آیا ادبیات و لحن روایات آخرالزمان برای ما پیامی ندارد؟
آیا ایشان در روایات به صراحت نفرمودهاند: ما تمام آن چه میدانیم را نمیگوییم؟
"ما كُلُّ مَا يُعْلَمُ يُقَالُ، وَ لَا كُلُّ مَا يُقَالُ حَانَ وَقْتُهُ، وَ لَا كُلُّ مَا حَانَ وَقْتُهُ حَضَرَ أَهْلُهُ" [11]
«اینطور نیست که هر آن چه دانسته میشود گفته شود و نه آنکه هر آنچه گفته میشود وقتش رسیده باشد و نه آنچه وقتش رسیده اهلش حاضر باشند.»
در جزء هشتم کتاب بصائرالدرجات، باب سوم روایاتی آمده است با این عنوان:
«نزد ائمه علیهم السلام اسرار خداوند است که به یکدیگر منتقل میکنند و ایشان امینان خدا هستند.»
در این باب میخوانیم:
امام نمیتواند هر آنچه میداند را بازگو کند، سرّ خدا را جبرئیل به پیامبر (ص) و ایشان به ائمه علیهم السلام منتقل کردهاست.[12]
"ان امرنا الحقّ و حقّ الحقّ... و هو السرّ و سرّ السرّ و سرّ المستسرّ و سرّ مقنّع بالسرّ."
«قطعا امر ما حق است و حقِّ حقّ... و آن راز و سرّ است و سرِّ (یک) سرّ و سرِّ امری مستتر و سرِّ پوشانده شده با سرّ»[13]
اهلبیت جایگاه اسرار خداوند هستند: "..و مَوْضِعَ سِرِّهِ.."[14]
اسرار آخرالزمانی و مرتبط با دولت امام مهدی علیهم السلام بخشی از اسرار خداوند هستند. افشاء و هتک اسرار، خطّ قرمز خداوند است که حجّتهای الهی هرگز به آن وارد نشده و نخواهند شد، خلیفه ی خدا هرگز موجبات شکست تدبیر الهی برای تغییر اوضاع جهان در آخر الزمان را فراهم نمیآورد.
همانطور که بشر با وجود تمام پیشرفت هایش در عرصه های مختلف مجهولات فراوانی دارد (مثل کیهان شناسی، پزشکی و...) و دائما تلاش میکند مرزهای علم را جلوتر برده و از حجم عظیم مجهولاتش بکاهد، تمام مسائل دینی هم تاکنون برای او عیان و روشن نشدهاست! پذیرش جهل مردم نسبت به برخی معارف دینی چندان دشوار نیست. حقایقی که مرتبط به خداوند و عالم غیب است و قبل از بیان امام معصوم علیه السلام در دسترس ما نیست!
در گذشته چند مثال مطرح شد، در ادامه مثالهای دیگری ذکر میکنیم و امیدواریم خوانندهی محترم خود به جوامع روایی مراجعه نماید تا از نزدیک، تعابیر متشابه در روایات آخرالزمان را مشاهده کند.
بنی عباس که به هنگام قیام سفیانی ضعیف شده و هنوز برپاست[15]
یا قریش آخرالزمان چه کسانی هستند که معصومین مکرّر از آنان سخن به میان میآورند؟!
این چه سرّی است که در روایت میخوانیم وقتی قائم ظهور کند، مردم خواهند گفت چگونه این باشد در حالی که این شخص در زمان های بسیار دور مرده و استخوانهایش پوسیده است؟![16]
مگر او در هنگام ظهور به مردم چه میگوید که بعد از قیامش میگویند او سالها پیش مرده؟ (این سخن مردم بعد از قیام اوست) دقت کنید چرا معصوم در این روایت مسئله را روشن نمیکند؟ این چه سرّی است که جوان بودن حضرت به هنگام ظهور از عظیمترین گرفتاریها و گمان مردم که مهدی هنگام ظهور پیر فرتوتی است مایه ی انکار او شمرده شده است؟[17]
در حالی که شیعیان میدانند مهدی به هنگام ظهور، شمایل یک جوان را دارد آنچه در روایات آمده و ما از آن با خبریم و اهل سنت نیز معتقد به تولد او در آخر الزمان هستند.
حقیقت رجعت و تفاصیل آن با توجه به روایات متواتر چیست؟ محققینی همچون شهید محمدصدر (ره) معتقدند با توجه به بیش از دویست روایت جز کلیاتی از رجعت برای ما روشن نیست. (یعنی زنده شدن برخی از مردگان و زنده شدن امیرالمؤمنین علیه السلام)[18]
شرح علما در قرون متمادی پیش دستان ماست، این تعابیر به شکل قطعی نه به شکل توجیهات و تاویلات ظنّی برای هیچ عالمی روشن نشدهاست.
پذیرش سرّ بودن «جزئیات امر مهدیین» در منظومهی پیچیدهی روایات مهدویت پاسخگوی شبهات بسیاری است، بلکه میتوان گفت مهمترین مانع در فهم صحیح روایات همین موضوع است که گویی برخی نمیخواهند بپذیرند اهلبیت علیهم السلام سر مگویی بین خویش داشتهاند و تنها کدهایی را به شیعیان دادهاند تا در وقت موعود حقیقتشان روشن گردد. گویی ایشان چنین چیزی را منافی با هدایتگری ائمه علیهم السلام و مخالف با حرکتِ مومنانِ آن زمان در صراط مستقیم میدانند.
یکی از مخالفین دعوت یمانی مینویسد:
...امام در مقام معما گویی و ابهام نبوده است.. پیشوایی مهدیین نمیتواند سِرّ باشد، انگیزهای وجود ندارد که بر امامت ایشان تاکید نشود و صفت مهدیین به ایشان داده شود... اگر مهدیین اینقدر مهم بودند لازم بود نام همهی آنها در کنار دوازده امام ذکر شود، یمانی و انصارش توجیه صحیحی برای ذکر نکردن نام مهدیین (تفاصیل مربوط به ایشان) ندارند، این مسئلهی مهم باید در مکانهای متعدد مورد تاکید قرار میگرفت تا حجت بر همه تمام شود.[19]
چنانکه گذشت عدم ایمان به تفاصیل مهدیین، به معنای منحرف بودن مؤمنان در گذشته نیست چرا که ایمان اجمالی برای ایشان کافی بودهاست و هرگز بیان نکردن تفاصیل مربوط به مهدیین، خللی به هدایتگری امامان معصوم وارد نمیکند، بلکه باید گفت امامان معصوم انتظار داشتهاند که شیعیان با رأی خود، دربارهی اوصیاء ایشان سخن نگویند، استبعادهای غیر مستند نکنند، به روایات وارده اعتماد کنند و منتظر روشن شدن حقیقت آنها باشند.
به چه دلیل ممکن نیست نام خاصِّ مهدیین در آن زمان جزء اسرار بوده باشد؟ آیا لحن روایات، بلکه برخی تصریحات برای ما گویای حقیقت نیست؟! آنچه گذشت و آنچه در ادامه میآید تبیین کنندهی امکان، بلکه ضرورت این ادعا است.
برای روشن شدن بحث از یک تنظیر استفاده میکنیم. برداشت اکثر علما از روایاتِ تحریمِ ذکر اسم حضرت مهدی علیه السلام این بوده است که جائز نیست کسی اسم اصلی حضرت (یعنی نام ِمحمد) را تا زمان ظهور به زبان بیاورد و باید از القاب حضرت (مثل مهدی، حجت و..) استفاده نمود.
اگر مطابقِ کلام اکثر قدما و عالمان در نبردن نام اصلیِ حضرت مهدی علیهم السلام تا هنگام ظهورشان حکمت و اسراری هست؛ چرا در نام نبردن صریحِ تک تک مهدیین سرّ و حکمتی نباشد؟
چنین استبعادهایی در مباحث علمی، برهان و دلیل محسوب نمیشود.
میرداماد از علمای شهیر اسلام مینویسد:
در زمان ما یعنی زمان غیبت، گفتنِ نام حضرت (یعنی نام محمد) تا هنگام ظهور ایشان برای احدی حلال نیست... باید القاب ایشان را با کنایه گفت ... این مطلب را جز کسانی که نسبت به اخبار (دینی) ضعف بصیرت داشته و اطلاعی از دقائق و اسرار ندارند، انکار نمیکنند، انکار تنها از ناحیهی کسانی است که خُبره نبودن در امور پنهانیِ دستوراتِ شریعت و معالم سنّت، اندازه و بهرهی علم آنان است، کسانی که نصیبی از بصیرت به حقائق قرآن کریم و بهرهای از اسرار خفیهای که در احادیث اهلبیت علیهم السلام به ودیعه نهاده شده یعنی معادن حکمت و حاملان سر و صندوق های علم الهی ندارند.[20]
و محدث نوری مینویسد:
حرمت گفتن اسم اصلی حضرت از مسلمات قدمای امامیه از فقیه و متکلم و محدّث است، تا زمان خواجه نصیر که به خاطر کمبود وقت برای مطالعه، قائل به جواز شد و در کلام خود مرتکب اشتباه عجیبی گشت... حمل این روایات بر تقیه معنا ندارد؛ چرا که شیعه و سنی نقل کردهاند که حضرت فرمود اسم مهدی، اسم من است، پس تقیه از چه کسی بوده؟... پایانِ زمان حرمت نام بردن در روایات، زمان ظهور است پس حرمت به خاطر ترس نیست، اگر ترس ملاک بود بهتر بود كه به هيچ اسم و لقبِ معروفى ذكر نشود خصوصا لقب مهدی. پس اختصاصِ (حرمتِ ذکر) به اين اسم راهى ندارد، جز بودن آن از اسرار مكنونه و خصايص الهيّه؛ مثل بودن امير المؤمنين از خصايص جدّ بزرگوارش.[21]
یعنی این عالمان در جواب این سوال که چرا نباید نام مبارک «محمد» را تا زمان ظهور بر زبان آورد میگویند: این از اسرار مخفی الهی است.
آنچه گذشت تنها یک مثال بود و مقصود از نقل آن تذکر این نکته بود که نمیتوان و نباید وجود اسرار را انکار کرد. لطفا بار دیگر عبارت مرحوم میرداماد را مرور نمایید.
البته بسیاری از عالمان در تحلیل مسئلهی تحریم اسم بردن از حضرت که به راستی از اسرار است به خطا رفتهاند و حتی برخی از علمای معاصر که با این موضوع به مثابهی یک بحث فرعی فقهی برخورد کردهاند و گویی در موضع علّام الغیوب نشسته و جایگاه تشخیصِ وجود یا عدم وجود اسرار الهی را سزاوار خود دانستهاند نام نبردن این اسم تا هنگام ظهور را تعبّدی شدید دانسته و تمام روایات را توجیه کرده و رأی عالمان برجستهی شیعه را کنار زدهاند.[22]
پی نوشت ها :
[1]- الاختصاص، ص 199
[2]- الغيبة للنعماني، ص313
[3]- نمل: 82.
[4]- مختصر البصائر، ص 493.
[5]- الاحتجاج، ج1، ص253 و تفاسیر روایی قرآن.
[6]- غیبت نعمانی،ص173.
[7]- سند، فقه علائم ظهور، ص۲۸
[8]- مستدرك الوسائل، ج12، ص289
[10]- رجال کشی، ص194و خصال، ص 67
[12]- بصائر الدرجات في فضائل آل محمد صلى الله عليهم، ج1، ص377
[16]- غیبت نعمانی، ص154و 155 و طوسی، ص423
[18]- تاریخ پس از ظهور، ص 541 به بعد
[19]- علی آل محسن، الرد القاصم، ص۴۶ و ۹۳
[20]- نوری، النجم الثاقب، ج1، ص136. به نقل از کتاب شرعه التسمیه
[21]- النجم الثاقب، ج1، ص135 و 145، با تلخیص
ادامه مطلب...

- یکشنبه, 15 مرداد 1396
- ادله دعوت برای شیعیان
اعتقاد به مهدیین و تکلیف گذشتگان
اعتقاد به مهدیین و تکلیف گذشتگان:
یکی از سوالات رایج آن است که آیا ایمان به مهدیین علیهم السلام، مستلزم منحرف و گمراه دانستن مردم، پیش از ظهور ایشان نیست؟
پاسخ تفصیلی مجال گستردهای میطلبد که در اینجا تنها به آن اشاره میکنیم.
به نظر میرسد؛ گذشتگان در زمان حضور معصومین علیهم السلام مکلّف به درک تفاصیل این مسئله و ایمان به آن نبودهاند؛ لذا نسبت به ایشان، ایمان اجمالی به آنچه معصومین علیهم السلام فرمودهاند، کافی بوده است. همانطور که در زمان رسولالله (ص) میبینیم گاه، حضرت به اجمال، اوصیای خود را چنین معرفی مینمودند:
علی، حسن و حسین و نُه فرزند حسین علیهم السلام . (نُه امام را به اجمال مطرح مینمودند). روایات با این مضمون زیادند: «ثم تسعه من ولد الحسین علیهم السلام... ». [1]
درواقع، ایمانِ اجمالی به تمام آنچه رسولِ خدا (ص) و ائمه علیهم السلام فرمودند برای معاصرین ایشان کافی است. امتحان اصلی مردم درآن زمان، پذیرش و تسلیم در برابر امام زمان خویش است. از این رو، بسیاری از شیعیان نیز نام دوازده امام را پیش از رسیدن زمان آنها نمیدانستند. گرچه گاه، نام دوازده امام و سایر جزئیات مربوط به امامت، برای خواص مطرح شده است.
روایات مهدیین علیهم السلام که مربوط به حکومت آخرالزمان است نیز به شکل پراکنده و به اجمال مطرح شده است. ایمان به تفاصیل مهدیین علیهم السلام در دولت مهدوی در آن زمان ضرورتی نداشته است. این موضوع به روشنی از کلمات اهل بیت علیهم السلام به دست میآید.
به عنوان مثال امام صادق (ع) بعد از شمردن دوازده امام و در جواب به پاسخِ سوالکننده که بعد از ایشان چه کسی متولّی دین خواهد بود؟ فرمودند: «همین مقدار برای تو کافی است».[2] دقت کنید «کفایت میکند» غیر از «نفی پیشوایان» است.
ایمان به همه تفاصیل، فرع بیان آنهاست که در گذشته اتفاق نیفتادهاست. این گونه نیست که همه معارف دینی در هر زمانی بیپرده بیان شوند، تمام عالمان حوزه دین اتفاق نظر دارند که حقایق مهمِّ مورد نظر دین، جز در زمان مناسب و مطابق با حکمت الهی بیان نمیشوند.
تفاصیلی که در زمان ظهور حضرت مهدی (ع) برای اولین بار مطرح میشوند یا تبیینِ رموز روایات پیشین که جز برای معصومین علیهم السلام قابل فهم نبودهاست، از جمله این حقایق هستند. ملاحظه روایات مربوط به آوردنِ «امر جدید، سلطان جدید و دعوت جدید» با حضرت مهدی علیهم السلام در این خصوص راهگشا است.[3]
توجه به مسئله هفتم که در ادامه ذکر خواهد شد، نیز یکی دیگر از ابعاد این موضوع را روشن خواهد نمود. (بسیاری از حوادث آخر الزمان، جزء متشابهات و اسرار اهل بیت (ع) بوده است).
بنابر آنچه گذشت، هر انسانی باید خود مجموعه روایات مربوط به مهدیین علیهم السلام را ملاحظه کند تا ببیند آیا به یقین میرسد؟ و به تقلید در این امر خطیر اکتفاء ننماید؛ زیرا، با در نظر گرفتن احتمال وصایت اولیای صالح بعد از امام مهدی (ع) و امکانِ ارتباط ظهور با مهدی اول (ع)، این مسئله اعتقادی از اهمیت بسیار بالایی برخوردار خواهد گردید.
همچنین بعد از اطّلاع از اینکه برخی از بزرگان و استوانههای مذهب تشیّع در گذشته - با ملاحظۀ برخی روایات و نه تمام اشارات روایی- در استمرار حکومت مهدوی در فرزند امام مهدی (ع) توقف نموده و هرگز آن را رد نکردهاند. لازم است شخص خود، در این امرِ اعتقادی از سرچشمه (یعنی منابع اصلی) تحقیق نماید و در روایات بسیاری که اکنون گرد آمده تأمّل نماید. در صورت تقلید در این امر خطیر و عدم تشخیص حق و گرفتار شدن در فتنه آخرالزمان، عذری از منظر عُقلا وجود نخواهد داشت.
از سوی دیگر، امام مهدی (ع) به سببِ ظلم به اهل بیت علیهم السلام و بی اعتنایی به اوامر الهی نسبت به اوصیاء رسول خدا (ص) از میان مسلمانان غایب گشتند و در نتیجه، مسئله مهدیین (اوصیای حضرت) علیهم السلام به تفصیل بیان نگشت و ایمان به این تفاصیل و امتحان مردم در این خصوص، موضوع نیافت و حکم به جهادی مستمرّ در برابر دشمنان نیز به تأخیر افتاد. علّت همۀ این امور چیزی نیست جز آماده نبودن امّت اسلام و نبودِ قابلیت در مردم.
خداوند متعال از روی لطف و تفضلّش، این تکلیف را متوجه مردم نساخت تا با بر زمین ماندن آن، مستحقِّ عذاب نگردند.([4])
تمام براهین و ادله عقلی و قرآنی و روایی که شیعه بر ضرورت اصلِ امامت اقامه نموده است، نیازِ دائمی جامعه به امام را اثبات می نماید. دنیای اسلام اعمّ از شیعه و سنّی در طول تاریخ با بحرانها و شدائد بسیاری مواجه بوده و هستند، مردم در میان تمام مصائب، اختلافات، بی اطلاعیها و عدم تشخیصها نیاز مُبرمی به امام داشتهاند. میدانیم رابطه امام معصوم و جامعه همانند ارتباط سر با بدن است. حال آیا امام مهدی (ع) بر این همه درد و اختلاف و جهل، چشم فرو بسته و به مسئولیت خطیر خویش بیاعتنایی نموده و مردم را در سیل حوادث تلخِ روزگار غوطهور دیده و اقدامی ننموده است؟!
خیر. امام، معصوم است و مطابق حکمت عمل میکند. درواقع، مسئولیتِ خالیبودنِ جای امام، متوجه مردمی است که پذیرای برنامه اصلاحی مهدی (ع) نبودهاند. به عبارت دیگر، فقدان ظرفیت لازم برای نصرت و پیشبرد اهداف بلند مهدی (ع)، مانع تحقّق دولت عدل الهی گشته است. این سخن مشهور که از روایات به دست آمده نیز گویای همین حقیقت است:
«هیچگاه، سیصد و سیزده نفر یار مخلص و مورد انتظار امام مهدی (ع) در یک زمان مجتمع نبودهاند»
از این رو، بیشک مجموع امت اسلامی شامل سنّی و شیعه (جز معدودی) در حقّ ائمه علیهم السلام کوتاهی و تقصیر نموده و از بهره مندی کامل وجود ایشان، محروم گشتهاند.
خواجه نصیرالدین طوسی در این باره مینویسد: «عدمُه منّا» یعنی نبود و غیبت امام به خاطر ما مردم است. و علامه حلی در شرح عبارت فوق میگوید:
خدا امام را منصوب نموده و امام نیز به وظیفه خود عمل مینماید؛ ولی در صورتی که مردم به وظیفه خود، یعنی یاری و مساعدت امام عمل نکنند زمینه حضور امام منتفی گشته و امام، غایب میگردد.([5])
بنابراین، اصل حضور امام در جامعه است و غیبت بر خلاف اصل است. انشاءالله در مقاله دیگری با تبیین فلسفه غیبت امام مهدی (ع) زوایای دیگری از این بحث روشن خواهد شد.
پی نوشت ها :
[1]- صدوق، کمال الدین:ج1، ص257.
[2] - غیبت نعمانی: ص53.
[3]- (ر.ک. صدر، تاریخ الغیبه الصغری: ج3، ص443 - 455)؛ (نرم افزار نور، مهدویت).
[4]- ر.ک: سید احمدالحسن8، عقائدالاسلام: ص51 - 56، عربی.
[5]- (ر.ک: کشف المراد فی شرح تجرید الاعتقاد: باب پنجم، مسئله اول).
ادامه مطلب...- آخرین اخبار دعوت
- آخرین مطالب
-
انتشار ترجمه کتاب هم جنس گرایی (پژوهشی در خصوص علت ماورایی در انسان)
موسسه وارثین ملکوت ترجمه کتاب هم جنس گرایی (پژوهشی در خصوص علت ماورایی در انسان)را… -
انتشار ترجمه کتاب تصور اهل سنت از مهدی منتظر
موسسه وارثین ملکوت ترجمه کتاب تصور اهل سنت از مهدی منتظر را منتشر میکند: نام… -
انتشار ترجمه جلد اول کتاب احکام شریعت در قالب پرسش و پاسخ
موسسه وارثین ملکوت ترجمه جلد اول کتاب احکام شریعت در قالب پرسش و پاسخ منتشر… -
آیا آیۀ 4 سورۀ محمد به کشتار تحریک میکند؟
مسیحی: قرآن به کشتار دعوت میکند. این آیه از قرآن را بخوانید:(چون با کافران روبهرو…
-
اطلاعات مهم؛ سبک بشارت های کتاب مقدس
سبک بشارتهای کتاب مقدسبسیاری از آیات کتاب مقدس جنبه ظاهری… -
شبهات حول اسلام ; حقوق حیوانات در اسلام
شبهات حول اسلام ; حقوق حیوانات در اسلام قابلتوجه آن… -
شبهات حول اسلام ; دین ابوبکر و دین محمد
شبهات حول اسلام ; دین ابوبکر و دین محمد احمدالحسن… -
شبهات حول اسلام ; اسلام به زن ظلم کرده است - زن در مسیحیت
شبهات حول اسلام ; اسلام به زن ظلم کرده است… -
شبهات حول اسلام ; اسلام به زن ظلم کرده است - زن در اسلام
شبهات حول اسلام ; اسلام به زن ظلم کرده است…
تعداد افراد حاضر (آنلاین) در سایت
ما 41 مهمان و بدون عضو آنلاین داریم