
پاسخ به شبهات اهل تسنن (8)
- یکشنبه, 16 مهر 1396
- پاسخ به شبهات اهل تسنن
- نوشته شده توسط انصار امام مهدی (ع)
امیرالمومنین علی ع : به خدا سوگند رغبتی به خلافت نداشتم
امیرالمومنین علی : (به خدا سوگند رغبتی به خلافت نداشتم و ذرهای به ولایت میل امیدی نداشتم لیکن شما مرا به آن دعوت و آن را بر من تحمیل نمودید).
اشکالی که برخی در این کلام متصور شدهاند این است که: علیبن ابیطالب سوگند میخورد که رغبتی به خلافت ندارد. آیا آن قسم دروغ میباشد و چون محال است که دروغ باشد، بنابراین قسم راست خوردهاند پس اگر خلافت حق او بود و بر او منصوص شده باشد چگونه قسم میخورد که رغبتی به آن نداشت؟ بنابراین پی میبریم نصی بر علی وارد نشده است.
اما پاسخ آن:
اولاً: در آنجا تفاوت است ميان اینکه ایشان حقی در خلافت ندارند و یا اینکه ایشان میلی به خلافت ندارند.
نداشتن میل یک بحث است و نداشتن حقانیت مطلبی دیگر، بسیار دیده میشود که انوع بشریت به آنچه که حقشان میباشد ولی بابت آن تاوانها داده اند و سختی های فراوان کشیده اند میلی ندارند و خصوصا ، در صورتی که استفاده از آن مشقتهای تمام ناشدنی را برای مالکش در آینده دربر داشته باشد و خصوصا اینکه ماهیت ملکی و حقیقت آن برای صاحبش مشخص باشد.
بنابراین بین عدم میل و عدم حقانیت تفاوت میباشد و عدم میل در خلافت امام بر آنان به معنی عدم رغبت به رهبری و سلطنت فعلی بر آنان میباشد نه اینکه ایشان خواهان کنارهگیری از منصب الهی باشد که خداوند آن را به این مقام اختصاص داده است و قبلاً بیان شد که منصب الهی برای خلیفه خدا منوط ومشروط بر حکمرانی وسلطه بر امت نمیباشد و بسیاری از خلفاء خداوند بر امت حکمرانی نکردند علیرغم اینکه صفت خلافت بر آنان باقی و ثابت مانده است و این عیسی میباشد علیرغم اینکه آنان خواهان به دار آویختن او بودند خداوند ایشان را مرفوع نموده و شر آنان را از آن حضرت دفع کرد همچنان او خلیفه خداوند باقی میماند که منصوص شده است.
بنابراین خلافت منوط به حکمرانی و رهبری فعلی و ظاهری بر امت نمیباشد بلکه فقط قائم و منوط به تنصیب خداوند میباشد.
پس امام علی عدم رغبت خود به رهبری این امت را که بارها ایشان را تنها گذاشته و از مسئولیت شانه خالی کرده و مواقع و مواقف خود را ترک نموده را نفی میکند، مواقفی که باید در آنها ایستادگی و خلیفه خدا را همراهی مینمودند خلیفه به حق خداوند که همان علیبن ابیطالب است به این خاطر میبینیم که ایشان به آنان یادآوری میکردند که خود آنها بودند که او را برای ولایت و حکمرانی و رهبریشان دعوت کردند و مسئولیتش را بر ایشان تحمیل کردند لیکن آنان به آن حضرت خیانت و ایشان را تنها گذاشته پس از اینکه بر بیعتش اصرار مینمودند.
پس ایشان بر نفی رغبت و میلش بر خلافت فعلی سوگند یاد میکند و علت عدم رغبتش را نیز اعلام مینماید.
علت آن همانگونه که در ادامه خواهد آمد، آگاهی ایشان از عدم اطاعت و فرمانبرداری از ایشان میباشد ، نه اینکه ایشان غرضش از این کلام نفی حقانیتش از جانب خداوند باشد.
ثانیاً: امام علی این کلام را متوجه اصحاب ویاران مخلصش ننموده بلکه آنرا خطاب به جماعتی نموده که گمان میکردند خلافتش همانند خلافت خلفای سابق است و نمیفهمند که ایشان از جانب خداوند متعال منصوب شده و اینکه ایشان خلیفه خداوند بر زمین میباشد و آنان دیروز با خلیفه اول و دوم و سوم بیعت نمودهاند و ادعا داشتند که آن سه از علیبن ابیطالب به خلافت شایستهتر و سزاوارتراند و آن جماعت در زمانی آمدند که خلافت خلفای سهگانه بر اسلام تأثیر گذاشته بود که بازگرداندنشان به خط صحیح رسالت که حضرت محمد آنرا ترسیم نموده بود بسیار دشوار میباشد زیرا که آنان توان و طاقت بازگشت به آن را ندارند همانطور که آن حضرت به آنان میفرماید:
(مرا واگذارید و دیگری را بهدست آورید زیرا ما به استقبال حوادث و اموری میرویم که رنگارنگ و فتنه آمیز است و چهرههایی گوناگون دارد و دلها در این بیعت ثابت و بر این پیمان استوار نمیماند چهره افق حقیقت را ابرهای تیره فساد گرفت و راه مستقیم حق ناشناخته ماند، آگاه باشید اگر دعوت شما را بپذیرم به آنچه میدانم با شما رفتار خواهم نمود و به گفتار این و آن و سرزنش سرزنشکنندگان گوش فرا نمیدهم. اگر مرا رها کنید چون یکی از شما هستم که شاید شنواتر و مطیعتر از شما نسبت به رئیس حکومت باشم، درحالیکه من وزیر و مشاورتان باشم بهتر است که امیر و رهبر شما گردم).
و برای ایشان توضیح داد که میلی به خلافت ندارد یعنی هیچ حاجت دنیوی به آن ندارد. میل و رغبتی که در خلفای قبل از او بوده مگر اینکه حقی را محقق و اقامه نماید و باطلی را ابطال و نابود گرداند و آنان تاب و تحمل عدلی که در صدد اجرای آن بود را ندارند. بنابراین خلافت و حکمرانی آن حضرت را تحمل نخواهند کرد پس هنگامی که دست به تغیرات اساسی و ریشهای زده فرمانداران را عزل و فرماندهان را تغییر داد و مرکز و پایتخت خلافت را از مدینه به کوفه انتقال داد و نحوۀ توزیع اموال را تغییر داد و آنرا به طور مساوی تقسیم نمود، این وضع جدید مورد پسند آنان واقع نشد لذا خوارج از قاسطین و ناکثین و مارقین خروج کردند و در طول مدت خلافت فرصتی به ایشان ندادند تا اینکه ایشان را در محراب نماز به شهادت رساندند.
درود و سلام خداوند بر ایشان باد.
ادامه مطلب...
- یکشنبه, 16 مهر 1396
- پاسخ به شبهات اهل تسنن
- نوشته شده توسط انصار امام مهدی (ع)
عابدان امتم را جمع کنید و آن امر را بین خود به شوری بگیرید
عابدان امتم را جمع کنید و آن امر را بین خود به شوری بگیرید
در دُرالمنثور آمده:
(خطیب آن را در روایت مالک استخراج نموده از علی رضیالله عنه فرمود: گفتم یا رسولالله اموری پس از شما بر ما نازل میشود که در قرآن نازل نشدهاند و در مورد آنها چیزی از شما نشنیدهایم فرمود: عابدان امتم را جمع کنید و آن امر را بین خود به شوری بگیرید و بهواسطۀ رأی واحد آن را انجام ندهید).
پاسخ:
اولاً: برطبق مبنا و اصول پذیرش روایت خود شبهه گذار، این نص در مصادر حدیث مورد اعتماد، وارد نشده است. چنانچه ابنعبدالبر میگوید: (این حدیث از احادیث مالک شناخته شده نمیباشد مگر با این اسناد و هیچ اصلی در حدیث مالک نزد آنان وجود ندارد و نه در حدیث غیر او، و ابراهیم و سلیمان (از نظر سند قوی) نمیباشند و نمیتوان به آنان احتجاج کرد.
گفتم: (الدارقطنی در غرائب مالک صحیح نیست، میگوید: ابراهیمبن ابیالفیاض متفرد و آنرا به تنهایی از سلیمان نقل میکند و بدون مالک ضعیف میباشد. همچنین خطیب در کتاب الرواة از مالک از طریق ابراهیم از سلیمان میگوید: از مالک چیزی ثابت نشده والله اعلم).
ثانیاً: با فرض صحیح بودن آنچه میگوید او در مورد امری سخن میگوید که نه در قرآن نازل شده و نه از رسولخدا سخنی در مورد آن وارد شده باشد و نیز اموری پس از آن یافت میشود که موضوعی برایشان دیده نشده است یا اینکه ضرورتیکه باید مطرح شود که هدایت و ارشاد و تصمیمگیری درست در مورد آن صورت گیرد. که این نیز، موضوعی عام برای سایر وقایع و مسائل مستحدثه زندگی روزمره اجتماعی و مدنی و نظم و ترتیب مرتبط به آن میباشد.
ثالثا: رسولخدا کسانی که رهبریت و ولایت متوجه آنها میشود را تعیین و تبیین فرمود که مسئولیت حکم بر دوش آنان خواهد بود (عابدین امتم را برای آن جمعآوری نمایید) و در آنجا گروه و جهتی است که مأمور و مسئول جمعآوری صالحین از مؤمنین برای مشورت و شوری میباشد و آن عابد صالح از میان امتش کیست که مردم به او ارجاع داده شدهاند؟
مگر کسی جز اهلبیت آن حضرت ، همان کسانی که به پیروی و اقتداء به آنان امر شدهایم و اینکه آنان همراه قرآن میباشند و هرگز از آن جدا نیستند.
ادامه مطلب...- دوشنبه, 27 شهریور 1396
- پاسخ به شبهات اهل تسنن
- نوشته شده توسط انصار امام مهدی (ع)
پاسخ به شبهه ای در مورد شوری
پاسخ به شبهه ای در مورد شوری:
در دُرالمنثور آمده:
(خطیب آن را در روایت مالک استخراج نموده از علی رضیالله عنه فرمود: گفتم یا رسولالله اموری پس از شما بر ما نازل میشود که در قرآن نازل نشدهاند و در مورد آنها چیزی از شما نشنیدهایم فرمود: عابدان امتم را جمع کنید و آن امر را بین خود به شوری بگیرید و بهواسطۀ رأی واحد آن را انجام ندهید).[1]
پاسخ:
اولاً: برطبق مبنا و اصول پذیرش روایت خود شبهه گذار، این نص در مصادر حدیث مورد اعتماد، وارد نشده است. چنانچه ابنعبدالبر میگوید: (این حدیث از احادیث مالک شناخته شده نمیباشد مگر با این اسناد و هیچ اصلی در حدیث مالک نزد آنان وجود ندارد و نه در حدیث غیر او، و ابراهیم و سلیمان (از نظر سند قوی) نمیباشند و نمیتوان به آنان احتجاج کرد.
گفتم: (الدارقطنی در غرائب مالک صحیح نیست، میگوید: ابراهیمبن ابیالفیاض متفرد و آنرا به تنهایی از سلیمان نقل میکند و بدون مالک ضعیف میباشد. همچنین خطیب در کتاب الرواة از مالک از طریق ابراهیم از سلیمان میگوید: از مالک چیزی ثابت نشده والله اعلم).([2])
ثانیاً: با فرض صحیح بودن آنچه میگوید او در مورد امری سخن میگوید که نه در قرآن نازل شده و نه از رسولخدا (ص) سخنی در مورد آن وارد شده باشد و نیز اموری پس از آن یافت میشود که موضوعی برایشان دیده نشده است یا اینکه ضرورتیکه باید مطرح شود که هدایت و ارشاد و تصمیمگیری درست در مورد آن صورت گیرد. که این نیز، موضوعی عام برای سایر وقایع و مسائل مستحدثه زندگی روزمره اجتماعی و مدنی و نظم و ترتیب مرتبط به آن میباشد.
ثالثا: رسولخدا (ص) کسانی که رهبریت و ولایت متوجه آنها میشود را تعیین و تبیین فرمود که مسئولیت حکم بر دوش آنان خواهد بود (عابدین امتم را برای آن جمعآوری نمایید) و در آنجا گروه و جهتی است که مأمور و مسئول جمعآوری صالحین از مؤمنین برای مشورت و شوری میباشد و آن عابد صالح از میان امتش کیست که مردم به او ارجاع داده شدهاند؟ مگر کسی جز اهلبیت آن حضرت (ص)، همان کسانی که به پیروی و اقتداء به آنان امر شدهایم و اینکه آنان همراه قرآن میباشند و هرگز از آن جدا نیستند.
پی نوشت:
[1]- الدر المنثور: ج 6 ص 10 تفسیر الآلوسی ج 25 ص 46.
[2]- لسان المیزان – ابن حجر: ج 3 ص 78.
ادامه مطلب...- دوشنبه, 27 شهریور 1396
- پاسخ به شبهات اهل تسنن
- نوشته شده توسط انصار امام مهدی (ع)
شبهه ای در مورد سوگند حضرت علی و عدم وجود نص بر او
شبهه ای در مورد سوگند حضرت علی و عدم وجود نص بر او:
امیرالمومنین علی (ع):
(به خدا سوگند رغبتی به خلافت نداشتم و ذرهای به ولایت میل امیدی نداشتم لیکن شما مرا به آن دعوت و آن را بر من تحمیل نمودید).[1]
اشکالی که برخی در این کلام متصور شدهاند این است که: علیبن ابیطالب سوگند میخورد که رغبتی به خلافت ندارد. آیا آن قسم دروغ میباشد و چون محال است که دروغ باشد، بنابراین قسم راست خوردهاند پس اگر خلافت حق او بود و بر او منصوص شده باشد چگونه قسم میخورد که رغبتی به آن نداشت؟ بنابراین پی میبریم نصی بر علی (ع) وارد نشده است.
اما پاسخ آن:
اولاً: در آنجا تفاوت است ميان اینکه ایشان (ع) حقی در خلافت ندارند و یا اینکه ایشان میلی به خلافت ندارند.
نداشتن میل یک بحث است و نداشتن حقانیت مطلبی دیگر، بسیار دیده میشود که انوع بشریت به آنچه که حقشان میباشد ولی بابت آن تاوانها داده اند و سختی های فراوان کشیده اند میلی ندارند و خصوصا ، در صورتی که استفاده از آن مشقتهای تمام ناشدنی را برای مالکش در آینده دربر داشته باشد و خصوصا اینکه ماهیت ملکی و حقیقت آن برای صاحبش مشخص باشد.
بنابراین بین عدم میل و عدم حقانیت تفاوت میباشد و عدم میل در خلافت امام بر آنان به معنی عدم رغبت به رهبری و سلطنت فعلی بر آنان میباشد نه اینکه ایشان خواهان کنارهگیری از منصب الهی باشد که خداوند آن را به این مقام اختصاص داده است و قبلاً بیان شد که منصب الهی برای خلیفه خدا منوط ومشروط بر حکمرانی وسلطه بر امت نمیباشد و بسیاری از خلفاء خداوند بر امت حکمرانی نکردند علیرغم اینکه صفت خلافت بر آنان باقی و ثابت مانده است و این عیسی(ع) میباشد علیرغم اینکه آنان خواهان به دار آویختن او بودند خداوند ایشان را مرفوع نموده و شر آنان را از آن حضرت دفع کرد همچنان او خلیفه خداوند باقی میماند که منصوص شده است.
بنابراین خلافت منوط به حکمرانی و رهبری فعلی و ظاهری بر امت نمیباشد بلکه فقط قائم و منوط به تنصیب خداوند میباشد.
پس امام علی (ع) عدم رغبت خود به رهبری این امت را که بارها ایشان را تنها گذاشته و از مسئولیت شانه خالی کرده و مواقع و مواقف خود را ترک نموده را نفی میکند، مواقفی که باید در آنها ایستادگی و خلیفه خدا را همراهی مینمودند خلیفه به حق خداوند که همان علیبن ابیطالب (ع) است به این خاطر میبینیم که ایشان به آنان یادآوری میکردند که خود آنها بودند که او را برای ولایت و حکمرانی و رهبریشان دعوت کردند و مسئولیتش را بر ایشان تحمیل کردند لیکن آنان به آن حضرت خیانت و ایشان را تنها گذاشته پس از اینکه بر بیعتش اصرار مینمودند.
پس ایشان (ع) بر نفی رغبت و میلش بر خلافت فعلی سوگند یاد میکند و علت عدم رغبتش را نیز اعلام مینماید.
علت آن همانگونه که در ادامه خواهد آمد، آگاهی ایشان از عدم اطاعت و فرمانبرداری از ایشان میباشد ، نه اینکه ایشان غرضش از این کلام نفی حقانیتش از جانب خداوند باشد.
ثانیاً: امام علی (ع) این کلام را متوجه اصحاب ویاران مخلصش ننموده بلکه آنرا خطاب به جماعتی نموده که گمان میکردند خلافتش همانند خلافت خلفای سابق است و نمیفهمند که ایشان از جانب خداوند متعال منصوب شده و اینکه ایشان خلیفه خداوند بر زمین میباشد و آنان دیروز با خلیفه اول و دوم و سوم بیعت نمودهاند و ادعا داشتند که آن سه از علیبن ابیطالب به خلافت شایستهتر و سزاوارتراند و آن جماعت در زمانی آمدند که خلافت خلفای سهگانه بر اسلام تأثیر گذاشته بود که بازگرداندنشان به خط صحیح رسالت که حضرت محمد k آنرا ترسیم نموده بود بسیار دشوار میباشد زیرا که آنان توان و طاقت بازگشت به آن را ندارند همانطور که آن حضرت به آنان میفرماید: (مرا واگذارید و دیگری را بهدست آورید زیرا ما به استقبال حوادث و اموری میرویم که رنگارنگ و فتنه آمیز است و چهرههایی گوناگون دارد و دلها در این بیعت ثابت و بر این پیمان استوار نمیماند چهره افق حقیقت را ابرهای تیره فساد گرفت و راه مستقیم حق ناشناخته ماند، آگاه باشید اگر دعوت شما را بپذیرم به آنچه میدانم با شما رفتار خواهم نمود و به گفتار این و آن و سرزنش سرزنشکنندگان گوش فرا نمیدهم. اگر مرا رها کنید چون یکی از شما هستم که شاید شنواتر و مطیعتر از شما نسبت به رئیس حکومت باشم، درحالیکه من وزیر و مشاورتان باشم بهتر است که امیر و رهبر شما گردم).
و برای ایشان توضیح داد که میلی به خلافت ندارد یعنی هیچ حاجت دنیوی به آن ندارد. میل و رغبتی که در خلفای قبل از او بوده مگر اینکه حقی را محقق و اقامه نماید و باطلی را ابطال و نابود گرداند و آنان تاب و تحمل عدلی که در صدد اجرای آن بود را ندارند. بنابراین خلافت و حکمرانی آن حضرت را تحمل نخواهند کرد پس هنگامی که دست به تغیرات اساسی و ریشهای زده فرمانداران را عزل و فرماندهان را تغییر داد و مرکز و پایتخت خلافت را از مدینه به کوفه انتقال داد و نحوۀ توزیع اموال را تغییر داد و آنرا به طور مساوی تقسیم نمود، این وضع جدید مورد پسند آنان واقع نشد لذا خوارج از قاسطین و ناکثین و مارقین خروج کردند و در طول مدت خلافت فرصتی به ایشان ندادند تا اینکه ایشان را در محراب نماز به شهادت رساندند. درود و سلام خداوند بر ایشان باد.
پی نوشت:
[1]- نهج البلاغه به شرح محمد عبده:ج2 ص 184.
ادامه مطلب...- یکشنبه, 29 مرداد 1396
- پاسخ به شبهات اهل تسنن
- نوشته شده توسط انصار امام مهدی (ع)
آیا همسران پیامبر (ص) جزواهل بیت حساب می شوند؟
آیا همسران پیامبر (ص) جزواهل بیت حساب می شوند؟
اهل تسنن اعتقاد دارند که آیات کریمهای از قرآن وجود دارد که ثابت میکند اهلبیت شامل زوجه (همسر) هم میشود.
بسم الله الرحمن الرحیم: وَأَيُّوبَ إِذْ نَادَى رَبَّهُ أَنِّي مَسَّنِيَ الضُّرُّ وَأَنتَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِينَ *فَاسْتَجَبْنَا لَهُ فَكَشَفْنَا مَا بِهِ مِن ضُرٍّ وَآتَيْنَاهُ أَهْلَهُ[1].
(...و ايوب را [ياد كن] هنگامى كه پروردگارش را ندا داد كه به من آسيب رسيده است و تويى مهربانترين مهربانان پس [دعاى] او را اجابت نموديم و آسيب وارده بر او را برطرف كرديم و كسان او و نظيرشان را همراه با آنان [مجددا] به وى عطا كرديم [تا] رحمتى از جانب ما و عبرتى براى عبادتكنندگان باشد).
بسم الله الرحمن الرحیم: الُواْ أَتَعْجَبِينَ مِنْ أَمْرِ اللّهِ رَحْمَتُ اللّهِ وَبَرَكَاتُهُ عَلَيْكُمْ أَهْلَ الْبَيْتِ إِنَّهُ حَمِيدٌ مَّجِيدٌ[2].
(گفتند آيا از كار خدا تعجب میكنى رحمت خدا و بركات او بر شما خاندان [رسالت] باد بى گمان او ستودهاى بزرگوار است).
بسم الله الرحمن الرحیم: فَلَمَّا قَضَى مُوسَى الْأَجَلَ وَسَارَ بِأَهْلِهِ [3]
(چون موسى آن مدت را به پايان رسانيد و همسرش را [همراه] برد آتشى را از دور در كنار طور مشاهده كرد به خانواده خود گفت خدا نمیخواهد بر شما تنگ بگيرد).
اما در مورد تطهیر:
بسم الله الرحمن الرحیم: مایرید الله لیجعل علیکم
پاسخ: بسم الله الرحمن الرحیم. اللهم صلی علی محمد وال محمد الائمه والمهدیین وسلم تسلیما.
اینکه عایشه چون همسر رسولالله (ص) است بدین معنی نیست که مقدس بوده، و از گمراهی معصوم و مصون باشد، به این دلیل که قرآن عظیم صریحاً به گمراهی همسران بعضی انبیاءِ علیهم السلام اشاره کردهاست:
ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا لِّلَّذِينَ كَفَرُوا اِمْرَأَةَ نُوحٍ وَاِمْرَأَةَ لُوطٍ كَانَتَا تَحْتَ عَبْدَيْنِ مِنْ عِبَادِنَا صَالِحَيْنِ فَخَانَتَاهُمَا فَلَمْ يُغْنِيَا عَنْهُمَا مِنَ اللَّهِ شَيْئًا وَقِيلَ ادْخُلَا النَّارَ مَعَ الدَّاخِلِينَ[4](خدا براى كسانى كه كفر ورزيده اند آن نوح و آن لوط را مثل آورده [كه] هر دو در نكاح دو بنده از بندگان شايسته ما بودند و به آنها خيانت كردند و كارى از دست [شوهران] آنها در برابر خدا ساخته نبود و گفته شد با داخل شوندگان داخل آتش شويد).
قَالَ إِنَّ فِيهَا لُوطاً قَالُوا نَحْنُ أَعْلَمُ بِمَن فِيهَا لَنُنَجِّيَنَّهُ وَأَهْلَهُ إِلَّا امْرَأَتَهُ كَانَتْ مِنَ الْغَابِرِينَ[5]
(گفت لوط [نيز] در آنجاست گفتند ما بهتر مىدانيم چه كسانى در آنجا هستند او و كسانش را جز زنش كه از باقىماندگان [در خاكستر آتش] است حتما نجات خواهيم داد).
وَلَمَّا أَن جَاءتْ رُسُلُنَا لُوطاً سِيءَ بِهِمْ وَضَاقَ بِهِمْ ذَرْعاً وَقَالُوا لَا تَخَفْ وَلَا تَحْزَنْ إِنَّا مُنَجُّوكَ وَأَهْلَكَ إِلَّا امْرَأَتَكَ كَانَتْ مِنَ الْغَابِرِينَ[6]
(و هنگامى كه فرستادگان ما به سوى لوط آمدند به علت [حضور] ايشان ناراحت شد و دستش از[حمايت] آنها كوتاه گرديد گفتند: مترس و غم مدار كه ما تو و خانواده ات را جز زنت كه از باقیماندگان [در خاكستر آتش] است حتما مىرهانيم).
الْخَبِيثَاتُ لِلْخَبِيثِينَ وَالْخَبِيثُونَ لِلْخَبِيثَاتِ وَالطَّيِّبَاتُ لِلطَّيِّبِينَ وَالطَّيِّبُونَ لِلطَّيِّبَاتِ أُوْلَئِكَ مُبَرَّؤُونَ مِمَّا يَقُولُونَ لَهُم مَّغْفِرَةٌ وَرِزْقٌ كَرِيمٌ[7]
(زنان پليد براى مردان پليدند و مردان پليد براى زنان پليد و زنان پاك براى مردان پاكند و مردان پاك براى زنان پاك اينان از آنچه درباره ايشان میگويند بر كنارند براى آنان آمرزش و روزى نيكو خواهد بود).
که اگر این آیه آنگونه باشد که فهمیدهای یعنی اینکه ممکن نیست پیامبر (ص) همسری اختیار کند مگر اینکه از لحاظ ظاهر و باطن نیکو باشد، که بدین ترتیب این تعبیر در مقابل صریح قرآن قرار خواهد گرفت که ثابت میکند بعضی همسران پیامبران گمراه بوده و مسیرشان به سوی آتش دوزخ بودهاست. سپس تفسیری از این آیه از جانب اهل سنت وجود دارد که میگوید منظور از بدکار و ناپاک در کلام و گفتار است و نیز پاکیزه و نیکو هم در گفتار و کلام است که ما در اینجا اصل تفسیر را با ذکر مصدر آوردهایم.
(جاء في المعجم الكبير للطبراني: ج23 ص157 – 159: عن سلمة بن نبيط عن الضحاك بن مزاحم، في قوله الخبيثون للخبيثات قال: الخبيثات من القول للخبيثين من الناس، و في قوله: الطيبات للطيبين، قال: الطيبات من القول للطيبين من الناس، حدثنا عبد الله بن محمد بن سعيد بن أبي مريم ثنا محمد بن يوسف الفريابي ثنا ورقاء، عن بن أبي نجيح عن مجاهد في قوله الطيبات و الخبيثات، قال: هو القول السيّئ و الحسن فالقول الحسن للمؤمنين و القول السيئ للكافرين).
(المعجم الکبیر الطبرانی ج 23ص157-159: به نقل از سلمه بن نبیط به نقل از ضحاک بن مزاحم در مورد گفته: (زنان بدکار و ناپاک شایسته مردانی بدین وصفند) میگوید: زنان بدگفتار لایق مردم زشتکار و ناپاکند و در مورد گفته: (زنان پاکیزه و نیکو لایق مردانی این چنین هستند) میگوید: زنان نیکوگفتار برای نیکو و پاکند عبد اللهبنمحمدبنسعیدبنابیمریم به نقل از محمدبنیوسففریابی به نقل از ورقاءِ به نقل از ابنابینجیح از مجاهد در مورد (زنان پاکیزه و زنان بدکار و ناپاک) میگوید: کلام و گفتار نیک و پاکیزه و کلام و گفتار زشت و پلید است. پس گفتار نیک برای مؤمنین و گفتار زشت و پلید برای کافران است).
(حدثنا أبوخليفة ثنا محمدبنعبيدبنحساب ثنا محمدبنثور، عن معمر، عن بنأبينجيح، عن مجاهد في قوله الخبيثات للخبيثين، قال: الخبيثات من الكلام للخبيثين من الناس و الخبيثون من الناس للخبيثات من الكلام، و الطيبات من الكلام للطيبين من الناس و الطيبون من الناس للطيبات من الكلام).
(به نقل از ابو خلیفه از محمدبنعبیدبنحساب از محمدبنثور به نقل از معمرازابینجیح از مجاهد در مورد: (زنان بدکار و ناپاک برای مردان بدکار و ناپاک هستند) میگوید زنان بدکار و ناپاک در کلام و گفتار برای مردمان بدکار و ناپاک هستند، و مردمان بدکار و ناپاک برای زنان بدکار و ناپاک در کلام هستند، و زنان پاک و نیکو در کلام و گفتار برای مردمان پاک و نیکو میباشند و مردمان پاک و نیکو برای زنان پاک و نیکو در کلام و گفتار هستند).
(حدثنا عليبنالمباركالصنعاني ثنا يزيدبنالمبارك ثنا محمدبنثور، عن بنجريج، عن مجاهد في قوله: الخبيثات للخبيثين و الطيبات للطيبين، قال: القول السوء و القول الحسن للمؤمن الحسن و للكافر السئ).
(به نقل از علیبنمبارکصنعانی از یزیدبنمبارک از محمدبنثوربه نقل از ابنجریح از مجاهد در گفتهی: (زنان بدکار و ناپاک برای مردان ناپاک و زنان پاک و نیکو برای مردان نیکو هستند) میگوید: گفتار پلید و گفتار نیک برای مؤمن نیکو و کفار پلید میباشد).
(حدثنا عبدالرحمنبنسالمالرازي ثنا سهلبنعثمان ثنا عليبنمسهر و مروانبنمعاوية، قالا: حدثنا عبدالملكبنأبيسليمان، عن القاسمبنأبيبزة، عن سعيدبنجبير، في قوله: الخبيثات للخبيثين و الطيبات للطيبين، قال: الخبيثات من القول للخبيثين من الناس و الطيبات من القول للطيبين من الناس).
(به نقل از عبد الرحمنبنسالمراضی از سهلبنعثمان از علیبنمسهر و مروانابنمعاویه به نقل از عبدالملکبنابیسلیمان از قاسمبنابیبزه از سعیدبنجبیر در مورد گفته: (زنان بد کار و ناپاک برای مردان ناپاک و زنان پاک و نیکو برای مردان نیکو هستند) میگوید: زنان بدکار و ناپاک در گفتار و کلام برای مردمان ناپاک و زنان پاک و نیکو برای مردمان نیکو میباشند).
و ممکن است مراد از زنان بدکار و ناپاک و زنان پاک و نیکو زنانی خاص در زمان حضرت رسول (ص) یا اینکه زنانی مشخص و با صفاتی مشخص بوده و کلام بصورت عام نباشد، بنابراین شما چگونه قرآن را برحسب خواستهها و افکار خود تفسیر میکنید؟!! به هر حال درک و فهم شما از این آیه مخالف صریح قرآن است که یاد میکند بعضی پیامبران با زنانی ازدواج کردهاند که از اهل آتش جهنم هستند. اما در مورد اهلبیت پیامبر (ص) و اختصاص علیبنابیطالب و فرزندانشان به آن، امری است که از طریق شیعه و سنی به اثبات رسیدهاست حال بعضی از روایات را که از اهل سنت در اینباره نقل شدهاست را برای شما ذکر میکنم که حجیت را بر شما تمام کنم:
(حدثنا زكريابنيحيىالساجي ثنا أحمدبنإسحاقالأهوازي ثنا أبوأحمدالزبيري ثنا حسنبنصالح، عن عبدالملكبنأبيسليمان، عن القاسمبن أبي بزة، عن مجاهد أو سعيدبنجبير في قوله الخبيثات للخبيثين، قال: الخبيثات من القول للخبيثين من الناس و الطيبات من القول للطيبين من الناس حدثنا زكريابنيحيىالساجي ثنا أحمدبنإسحاقالأهوازي ثنا أبوأحمدالزبيري ثنا حسنبنصالح، عن عبدالملكبنأبيسليمان، عن القاسمبنأبيبزة، عن مجاهد أو سعيدبنجبير في قوله الخبيثات للخبيثين، قال: الخبيثات من القول للخبيثين من الناس و الطيبات من القول للطيبين من الناس).
(روى أحمد في مسنده: عن عليبنزيد، عن أنسبنمالك، أن النبي كان يمر ببيت فاطمة ستة أشهر إذا خرج إلى الفجر فيقول: (الصلاة يا أهل البيت، إنما يريد الله ليذهب عنكم الرجس أهل البيت و يطهركم تطهيراً).[8]
(به نقل از علیبنزید از انسبنمالک نقل شدهاست که پیامبر اعظم (ص) به مدت شش ماه هنگامی که میخواستند برای نماز صبح تشریف ببرند به خانه فاطمه سرزده و میفرمود: (وقت نماز است. خدا چنین میخواهد هر رجس و آلایش را از شما خانوادهی نبوت ببرد و شما را از هر عیب پاک و منزه گرداند).
(وروى أيضاً: عن شدادأبىعمار، قال: دخلت على وائلةبنالأسقع و عنده قوم فذكروا علياً، فلما قاموا قال لي: ألا أخبرك بما رأيت من رسولالله؟ قلت: بلى، قال: أتيت فاطمة (رضي الله تعالى) عنها أسألها عن علي، قالت: توجه إلى رسولالله، فجلست أنتظره حتى جاء رسولالله ومعه علي و حسن و حسين (رضي الله تعالى عنهم) آخذ كل واحد منهما بيده حتى دخل، فأدنى علياً و فاطمة فأجلسهما بين يديه و أجلس حسناً و حسيناً كل واحد منهما على فخذه ثم لف عليهم ثوبه أو قال: كساء، ثم تلا هذه الآية:﴿إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيراً﴾، و قال: (اللهم هؤلاء أهل بيتي و أهل بيتي أحق)[9]
(به نقل از شداد ابیعمار که میگوید: به منزل وائلهبنأسقع رفتم و نزد او جماعتی بودند که ذکر علی را به میان آوردند سپس هنگامی که رفتند، وائله به من گفت میخواهی از آنچه که از رسولالله دیدم تو را باخبر سازم؟ گفتم بله،گفت: به منزل فاطمه (رضی الله عنها) رفتم و از او سراغ علی را گرفتم وگفت نزد رسولالله صلیالله علیه و سلم رفته است پس در آنجا نشسته و منتظر او شدم تا وقتی که رسولالله تشریف آوردن و همراه ایشان علی و حسن و حسین (رضی اللهعنهما) بودند و در حالی که دست حسن و حسین در دستان رسولالله بود وارد شدند سپس همراه ایشان علی و فاطمه را نزدیک خود نشاند و حسن و حسین را روی دو پای خویش نشاند و بعد لباس یا همان عبای خود را دور آنها پیچاند سپس این آیه را تلاوت فرمود: اِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيراً (همانا خدا چنین میخواهد هر رجس و آلایش را از شما خانوادهی نبوت ببرد و شما را از هر عیب پاک و منزه گرداند) و فرمود: خداوندا این افراد اهلبیت من هستند و اهلبیت من محقترند).
وروى أيضاً: عن عطاءبنأبيرباح، قال: (حدثني من سمع أم سلمة تذكر إن النبي كان في بيتها، فاتته فاطمة ببرمة فيها خزيرة فدخلت لها عليه، فقال لها: ادعى زوجك و ابنيك، قالت: فجاء علي و الحسين و الحسن فدخلوا عليه فجلسوا يأكلون من تلك الخزيرة و هو على منامة له على دكان تحته كساء له خيبري، قالت: و أنا أصلي في الحجرة، فأنزل الله عزوجل هذه الآية: ﴿إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيراً﴾ قالت: فأخذ فضل الكساء فغشاهم به ثم أخرج يده فألوى بها إلى السماء، ثم قال: اللهم هؤلاء أهل بيتي و خاصتي، فاذهب عنهم الرجس و طهرهم تطهيراً، اللهم هؤلاء أهل بيتي و خاصتي فاذهب عنهم الرجس و طهرهم تطهيراً، قالت: فأدخلت رأسي البيت فقلت و أنا معكم يا رسولالله؟ قال: إنك إلى خير إنك إلى خير.[10]
(به نقل از عطاءِبنابیرباح که میگوید: از شخصی شنیدم که میگفت: از امسلمه شنیدم که میگوید روزی پیامبر (ص) در منزل ایشان بوده که فاطمه نزد ایشان آمده در حالی که خوراکی از نان و گوشت خردشده برای پیامبر (ص) آورده بود پس وقتی داخل شد پیامبر (ص) به ایشان فرمود: همسر و دو پسرت را بگو به نزد من بیایند، پس علی و حسن و حسین آمدند وارد شده و نشستند و شروع به خوردن از آن غذا کردند پیامبر (ص) در جای خواب خود نشسته بود و عبا یا همان کسای حیبری ایشان زیرشان قرار گرفته بود. امسلمه میگوید من در اتاق در حال خواندن نماز بودم پس خدای تبارک و تعالی این آیه را نازل فرمود اِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيراً (همانا خدا چنین میخواهد هر رجس و آلایش را از شما خانوادهی نبوت ببرد و شما را از هر عیب پاک و منزه گرداند). سپس پیامبر عبای خود را دور آنها پیچاند و دستان خود را به سوی آسمان بالا برد و فرمود: خداوندا این افراد اهلبیت و خواص من هستند پس هر رجس و آلایش را از آنها ببر و آنها را از هر عیب پاک و منزه گردان. امسلمه میگوید: من هم سر خود را داخل اتاق کردم وگفتم ای رسولالله (ص) آیا من هم با شما هستم؟ فرمود: همانا تو عاقبت به خیر خواهیشد).
عن مصعب بنشيبة، عن صفية بنت شبية، قالت: قالت عائشة: (خرج النبي غداة و عليه مرط مرحل من شعر أسود، فجاء الحسن بن علي فادخله، ثم جاء الحسين فدخل معه، ثم جاءت فاطمة فأدخلها، ثم جاء علي فادخله، ثم قال: إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيراً[11]
(به نقل از مصعببنشیبه از صفیه دختر شیبه که میگوید: عایشه میگوید روزی پیامبر زود هنگام از خانه بیرون رفت در حالی که عبایی از پشم سیاه بر تن داشت، پس حسن بن علی آمد و پیامبر او را زیر عبای خود وارد کرد بعد حسین بن علی آمد و او را نیز زیر عبای خود وارد کرد سپس فاطمه آمد و پیامبر او را نیز زیر عبای خود وارد کرد و بعد علی آمد و پیامبر او را نیز وارد کرد سپس فرمود: اِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيراً (همانا خدا چنین میخواهد هر رجس و آلایش را از شما خانوادهی نبوت ببرد و شما را از هر عیب پاک و منزه گرداند).
وروى الحاكم عن إسماعيلبنعبد اللهبنجعفربنأبيطالب، عن أبيه، قال: (لما نظر رسولالله إلى الرحمة هابطة قال: ادعوا لي ادعوا لي، فقالت صفية: من يا رسولالله؟ قال: أهل بيتي علياً و فاطمة و الحسن و الحسين، فجيئ بهم فألقى عليهم النبي كساءه ثم رفع يديه ثم قال: اللهم هؤلاء آلي فصل على محمد و على آل محمد، و أنزل الله عزوجل: إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيراً[12]
(به نقل از اسماعیلبنعبدالله بنجعفر بنابیطالب به نقل از پدرشان که میفرماید: هنگامی که پیامبر نزول رحمت الهی را مشاهده کرد، فرمود: بگویید نزد من بیایند بگوید نزد من بیایند، صفیه گفت چه کسی را ای رسولالله؟ پیامبر فرمود: اهلبیتم را علی و فاطمه و حسن و حسین را، سپس وقتی آمدند پیامبر عبای خود را روی آنها انداخت پس دستان خود را به سوی آسمان بلند کرد و فرمود: خداوندا اینها اهلبیت من هستند پس درود فرست بر محمد و بر آل محمد پس خدای عزوجل این آیه را نازل فرمود: اِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيراً (همانا خدا چنین میخواهد هر رجس و آلایش را از شما خانوادهی نبوت ببرد و شما را از هر عیب پاک و منزه گرداند).
وروى الترمذي عن عطاء، عن عمربنأبيسلمة ربيب النبي، قال: (نزلت هذه الآية على النبي -إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيراً- في بيت أم سلمة، فدعا النبي فاطمة و حسناً و حسيناً فجللهم بكساء و علي خلف ظهره فجلله بكساء ثم قال: اللهم هؤلاء أهل بيتي فأذهب عنهم الرجس و طهرهم تطهيراً. قالت أم سلمة: و أنا معهم يا رسولالله؟ قال: أنت على مكانك و أنت إلى خير)[13]
به نقل از عطاءِ از عمربنابیسلمه فرزند خواندهی پیامبر که میگوید: این آیه: اِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيراً (همانا خدا چنین میخواهد هر رجس و آلایش را از شما خانوادهی نبوت ببرد و شما را از هر عیب پاک و منزه گرداند) در خانهی امسلمه بر پیامبر نازل شد پس پیامبر فاطمه و حسن و حسین و علی را خواند و آنها را زیر عبای خود وارد کرد و فرمود: خداوندا اینها اهلبیت من هستند پس هر رجس و آلایشی را از آنها ببر و آنها را از هر عیب پاک و منزه گردان، امسلمه گفت: ای رسولالله آیا من هم با آنها هستم؟ پیامبر فرمود: تو همان جا بمان و تو عاقبت به خیر میشوی).
و چیزی که در این احادیث و خصوصاٌ حدیث اخیر بسیار واضح است دلالت آنها بر حصر اهلبیت در علی و فاطمه و فرزندان آنها میباشد طوری که این نیست حتی شامل امسلمه همسر پیامبر (ص) هم نمیشود. علاوه بر این دلایل بیشتری نیز وجود دارد: و در آخر از خدای تبارک و تعالی برای شما هدایت و انا به راه حق و حقیقت را مسألت دارم.
و الحمدلله رب العالمین وصلی الله علی محمد وآل محمد الائمه والمهدیین وسلم تسلیما .
انجمن علمی انصار امام مهدی علیهم السلام (خداوند در زمین تمکینش دهد).
شیخ ناظم عقیلی
منبع: کتاب پاسخهای روشن گرانه جلد3.
پی نوشت ها:
[1]- انبیا:83و84.
[2]- هود: 73.
[3]- قصص: 29.
[4]- تحریم: 10.
[5]- عنکوبت: 32.
[6]- عنکوبت: 33.
[7]- نور: 26.
[8]- مسند احمد: ج 3 ص 259.
[9]- مسند احمد: ج 4 ص 107
[10]- مسند احمد: ج 6 ص 292.
[11]- صحیح مسلم: ج 7 ص 130.
[12]- المستدرک للحاکم النیشابوری: ج 3 ص 147-148.
ادامه مطلب...- سه شنبه, 24 مرداد 1396
- پاسخ به شبهات اهل تسنن
- نوشته شده توسط انصار امام مهدی (ع)
چرا حضرت علی (ع) برای خلافت جنگ نکرد؟
چرا حضرت علی (ع) برای خلافت جنگ نکرد؟
بسم الله الرحمن الرحیم
پرسش 516: سؤالی در مورد علی (کرم الله وجه).
باسم الله العلی العظیم، سؤالم ایناست: چرا علی (کرم الله وجه) بعد از وفات نبی و برای امر خلافت خویش، نجنگید؟؟
فرستنده: یاسر – مغرب
پاسخ: بسم الله الرحمن الرحیم
والحمدلله رب العالمین، وصلی الله علی محمد وآل محمد الأئمة والمهدیین وسلم تسلیما.
خداوند تو را بیامرزد، بدان عدم جنگ ننمودن علی (ع) برای بازگشت حق غصب شدهاش، از روی ترس نبود، زیرا شجاعت و جوانمردی و زورآزمایی وی در ذات خداوند سبحان و برای هر کسی اثبات شده است. و شجاعت و جوانمردی همیشه برای مبارزه با باطل و برقراری حق کافی نیست، و ممکن است که مؤمن در نهایت شجاعت و توانایی باشد ولی مجاز به دست نزدن به کاری و سکوت بوده باشد، تا زمانی که خداوند کاری که او خواسته و خواست او باشد را انجام دهد.
رسول الله (ص) نیز به امام علی (ع) خبرداده بودند، که به وی ظلم میشود و حقش غضب میگردد و...
و با حکمتی که رسول الله(ص) به علی یاد داده بودند، وی را در صورت نبودن یار و یاور، به صبر امر کرده بودند، پس عدم مبادرت امام علی(ع) به جنگ و پیکار، فقط برای اجرای دستور خداوند و دستور رسول الله (ص) بود. و این مهم از مناقب و برترینهای امام علی (ع) بشمار میرود، نه آن چیزی که نواصب در کاسه سر میپرورانند واین سکوت را زیر سؤال میبرند در غیر اینصورت دست به شمشیر بردن امام (ع) مخالفت و سرپیچی صریح وی به وصیت و سفارش رسول الله(ص)محسوب میشود سرپیچی و مخالفتی که غیر ممکن است از امیرالمؤمنین و یعسوب دین سربزند، اگر برای حرفهایم شاهدی از قرآن کریم خواستار باشی.
پس باید بگویم: هارون که پیامبر خدا و وصی نبی الله موسی (ع) بودند در زمانی که موسی (ع) وی را جانشین و خلیفۀ خویش معرفی نمودند و سپس به میعاد پروردگار خویش رفت، این سامری بود که بنی اسرائیل را گمراه نمود و برای ایشان گوسالهای ساخت تا ایشان را از عبادت پروردگار باز دارد، دراین هنگام هارون (ع)دست به شمشیر و جنگ و ستیز نبرد و با وجود اینکه سامری چیزی حتی ظاهری، از دین باقی نگذاشت و مردم را به کفر ورزیدن آشکارا به خداوند دعوت کرده بود، چیزی از خلیفه بودن و جانشینی هارون (ع)کم نشد، پس در نزد پروردگار و اولیائش مبادرت نمودن به جنگ و پیکار تنها راه حل پیروزی محسوب نمیشود، در ضمن هر بیمی، شخص را ترسو جلوه نمیدهد، مثلاً بیمناک بودن بر دین خدا، جُبن و ترس محسوب نمیشود. در قرآن نیز ذکر شده که موسی(ع) با بیم و ترس و مراقب بودن از شهر فرعون خارج شده،
فَخَرَجَ مِنْهَا خَائِفاً يَتَرَقَّبُ قَالَ رَبِّ نَجِّنِي مِنَ الْقَوْمِ الظَّالِمِينَ.[1]
(موسى ترسان و نگران از آنجا بيرون رفت [در حالى كه مى]گفت پروردگارا مرا از گروه ستمكاران نجات بخش).
آیا این بیم موسی جبن و ترس محسوب میشود؟؟حاشا، خیر و هزار خیر...
موسی (ع) برجان خود نمیترسید، بلکه بر نفس خویش میترسید، زیرا خداوند رسالتی را بر دوش وی نهاده بود، پس حتماً باید بر نفس خویش محافظت کرده و برآن بیمناک میشود، تا بتواند این تکلیف الهی را به نحو احسن به پایان برساند.
در حقیقت ما میدانیم که همه انبیاء و اوصیاء در اجرای دستورات خداوند متعال و جنگ و پیکار برای برپایی دین الهی لحظهای درنگ نمیکردند. در نهایت باید بگویم که روایات زیادی از محمد(ص)و اهل بیتش(ع) نقل شدهاند که به علی سفارش و وصیت نموده تا صبر پیشه کند و اگر میخواهی آنها را برای تو بیان نمایم، در وقت مناسب انشاء الله آنها را ذکر خواهیم کرد.
خداوند تو را برای هر خیر و صلاحی موفق بگرداند.
گروه علمي انصار امام مهدي (مکن الله له في الارض)
شیخ ناظم العقیلی
محرم الحرام / 1431 هـ
پی نوشت :
[1]- قصص: 21.
ادامه مطلب...- سه شنبه, 13 تیر 1396
- پاسخ به شبهات اهل تسنن
- نوشته شده توسط انصار امام مهدی (ع)
پاسخ به تعدادی سوال در مورد شهات حضرت زهرا سلام الله علیها
پاسخ به تعدادی سوال در مورد شهات حضرت زهرا سلام الله علیها
شبهه : اگر خلیفه دوم عمر حضرت فاطمه سلام الله علیها را به شهادت رسانده است چند سؤال مطرح میشود :
۱) چرا علی (ع) از ناموس خود دفاع نکرد؟
۲) چرا علی (ع) برای انتقام شمشیر نکشید؟
۳) چرا اهل مدینه برای دفاع از دخت پیامبر قیام نکردند؟
۴) چرا علی (ع) سالها بعد دخترش را عروس عمر قاتل فاطمه (ع) کرد؟
۵) اگر علی (ع) برای حفظ وحدت مسلمین از قاتل دخت پیامبر انتقام نگرفت پس چرا در سه جنگ جمل، صفین و نهروان با مسلمین جنگید؟
پاسخ : در ابتدا، باید این واقعهی تاریخی که در کتب فریقین که به فراوانی نقلشده را ذکر کنیم، سپس دلایل مربوط به سؤالات شما را شرح خواهیم داد انشاءالله.
اینکه عمربن الخطاب به حضرت زهرا سلام الله علیها جسارت كرده است، از قطعيات تاريخ است، و جای شکی در آن نیست.
رواياتى كه در رابطه با هجوم به خانه حضرت صديقه طاهره در كتب اهل سنت آمده به چند دسته میشود، تقسيم كرد.
-
تهديد به سوزاندن خانه:
ذكر الطبرى: باسناده عن زياد بن كليب قال: (أتى عمر بن الخطاب منزل علىّ و فيه طلحة و الزبير و رجال من المهاجرين فقال: و اللّه لأحرقنّ عليكم أو لتخرجنّ إلى البيعة، فخرج عليه الزبير مصلتاً بالسيف فعثر فسقط السيف من بده فوثبوا عليه فأخذوه).([1])
(عمر به خانهی علی آمد در آن خانه طلحه و زبیر و چند نفر از مردان مهاجرین حضور داشتند. سپس عمر گفت: یا برای بیعت خارج میشوید یا خانه را همراه شما (و آنانی که در خانه هستند) به آتش میکشم).
و ابن أبي الحديد: عن سلمة بن عبد الرحمان قال: (فجاء عمر اليهم فقال: و الذى نفسى بيده لتخرجنّ إلى البيعة أو لأحرقنّ البيت عليكم).([2])
(پس عمر بهسوی ایشان (متحصنین) رفت و گفت: قسم به کسی که جانم در دست اوست یا برای بیعت از این خانه خارجتان میکنم یا خانه را بر سرتان به آتش میکشانم).
-
آوردن وسایل آتشسوزی و بیتوجهی خليفه دوم بر اعتراض مردم:
و ابن قتيبة: قال: ... و قال عمر: (و الذى نفس عمر بيده لتخرجنّ أو لأحرقنّها على من فيها! فقيل له: يا أبا حفص إنّ فيها فاطمة! فقال: و إن).([3])
(قسم به كسى كه جان عمر در دست اوست يا بايد بيرون بياييد يا خانه را بر ساكنانش آتش میزنم. به او گفتند: ای ابا حفص در آن فاطمه است! گفت: حتی اگر باشد).
-
آوردن وسایل آتشسوزی و درگيرى لفظى ميان حضرت صديقه و خليفه دوم:
البلاذرى: باسناده عن سليمان التيمى و عن ابن عون: (إنّ أبابكر أرسل إلى على يريد البيعة فلم يبايع، فجاء عمر و معه فتيلة فتلقّته فاطمة على الباب، فقالت فاطمة: يا بن الخطاب! أتراك محرقاً عليّ بابى؟ قال نعم: و ذلك أقوى فيما جاء به أبوك).([4])
(ابوبكر به دنبال على فرستاد تا بيعت كند، ولى على از بيعت با او امتناع ورزيد. سپس عمر همراه با فتيله (آتشزا) حركت كرد و با فاطمه در مقابل در خانه روبهرو شد. فاطمه گفت: اى فرزند خطاب! آيا در صدد سوزاندن خانه من هستى؟ عمر گفت! بلى، اين كار كمك به چيزى است كه پدرت براى آن مبعوث شده است).
أبو الفداء: قال: (... فأقبل عمر بشيء من نار على أن يضرم الدار، فلقيته فاطمة رضى اللّه عنها و قالت: إلى أين يابن الخطاب؟ أجئت لتحرق دارنا؟ قال: نعم).([5])
(... سپس عمر همراه با فتيله (آتشزا) حركت كرد، و با فاطمه در مقابل باب خانه روبرو شد، فاطمه گفت: اى فرزند خطاب، مىبينم درصدد سوزاندن خانه من هستى؟! عمر گفت: بلى).
و ابن عبد ربّه: (الذين تخلّفوا عن بيعة أبي بكر: علىّ و العباس، و الزبير، و سعد بن عبادة، فأمّا على و العباس و الزبير فقعدوا فى بيت فاطمة حتّى بعث اليهم ابوبکر عمر بن الخطاب ليخرجوا من بيت فاطمة و قال له: إن أبوا فقاتلهم. فأقبل عمر بقبس من نار على أن يضرم عليهم الدار فلقيته فاطمة فقالت: يابن الخطاب! أجئت لتحرق دارنا؟ قال: نعم).([6])
(... سپس عمر همراه با فتيله (آتشزا) حركت كرد، و با فاطمه در مقابل باب خانه روبرو شد، فاطمه گفت: اى فرزند خطاب، مىبينم درصدد سوزاندن خانه من هستى؟! عمر گفت: بلى).
ابن عبد ربه در عقد الفرید جلد ۲ صفحه ۷۳ مینویسد:
(فأقبل (عمر) بقَبس من نار على أن یُضرم علیهم الدار، فلقیته فاطمةُ، فقالت: یا بن الخطاب، أجئت لتُحرق دارنا؟ قال: نعم، أو تدخلوا فیما دخلتْ فیه الأمة).
(سپس عمر مقداری آتش آورد و آنها را پیش (نزدیکی) درب (خانه حضرت زهرا سلام الله علیها) گذاشت. پس فاطمه آمد و گفت: ای پسر خطاب آیا میخواهی خانهی ما را به آتش بکشی؟ عمر گفت: بله؛ بلکه آنانی نیز که در خانه هستند (را به آتش خواهم کشید)).
(قال عمر بن الخطاب: أحرقوا دارها بمن فیها؛ و ما کان فی الدار غیر علی و فاطمة و الحسن و الحسین).
(عمر بن خطاب گفت: خانه را با آنانی که در آن هستند به آتش بکشید؛ در خانه کسی جز علی و فاطمه و حسن و حسین نبود).
-
حمله خليفه دوم به حضرت صديقه طاهره سلام الله علیها
الشهرستانى: عن الجاحظ: (إنّ عمر ضرب بطن فاطمة سلام الله علیها يوم البيعة حتّى ألقت الجنين من بطنها و كان عمر يصيح: إحرقوا دارها بمن فيها، و ما كان فى الدار غير علىّ و فاطمة و الحسن و الحسين و زينب (ع)).([7])
(عمر به شکم فاطمه روز بیعت گرفتن ضربه زد تا جنینش سقط شد و عمر فریاد میزد، منزل و هر آنچه دارد را به آتش بکشید، و در منزل کسی بهغیراز علی و فاطمه و حسن و حسین و زینب نبود).
قال المسعودى: (فهجموا عليه و أحرقوا بابه، و استخرجواه منه كرهاً، و ضغطوا سيّدة النساء بالباب حتّى أسقطت محسناً).([8])
(پس به آن حملهور شدند و دربش را سوزاندند، و او را ازآنجا با اکراه بیرون کردند، و درب را چنان فشار دادند که فاطمه بين در و دیوار قرار گرفت، تا جنينش سقط شد).
قال ابن حجر العسقلانى: (إنّ عمر رفس فاطمة حتّى أسقطت بمحسن).([9])
(عمر فاطمه را لگد زد تا محسن جنینش سقط شد).
قال الصفدى: (إنّ عمر ضرب بطن فاطمة يوم البيعة حتّى ألقت المحسن من بطنها).([10])
(عمر به شکم فاطمه روز بیعت ضربه زد تا محسن را از شکمش سقط نمود).
پاسخ سؤال اول و دوم: حضرت علی (ع) از ناموس خود دفاع کردند.
(... قال امیرالمؤمنین (ع): يا خالد ما الذي أمرك به؟ قال امرني بضرب عنقك، قال و كنت تفعل؟ قال إي و الله لو لا أنه قال لي لا تفعل لقتلتك بعد التسليم، قال فأخذه علي (ع) فضرب به الأرض و اجتمع الناس عليه فقال عمر يقتله و رب الكعبة فقال الناس يا أبا الحسن الله الله بحق صاحب هذا القبر فخلى عنه، قال فالتفت إلى عمر و أخذ بتلابيبه و قال يا بن الصهاك لو لا عهد من رسول الله (ص) و كتاب من الله سبق لعلمت أينا أضعف ناصراً و أقل عدداً، ثم دخل منزله).([11])
(پس امير مؤمنان به خالد فرمودند: ای خالد؛ تو را به چه چيزی امر کرده بود؟ گفت: به من دستور داده بود که گردن تو را بزنم؛ حضرت فرمودند: و آيا چنين کاری را میکردی؟ پاسخ داد: آری قسم به خدا که اگر به من نگفته بود چنين نکن، تو را بعد از سلام به قتل میرساندم؛ پس حضرت او را گرفته و به زمين زدند؛ مردم نيز دور او جمع شدند؛ عمر گفت: قسم به پروردگار کعبه که او را میکشد!!! مردم گفتند: اي ابا الحسن، تو را به خدا، تو را به خدا، بهحق صاحب اين قبر؛ پس حضرت او را رها کردند؛ پس حضرت رو به عمر کرده و يقه او را گرفته و فرمودند: اي فرزند صهاک؛ اگر نبود پيمانی که رسول خدا (ص) از من گرفتند، و نيز اگر نبود دستورات خداوند که از قبل آمده است، میدانستی که کدامیک از ما ياوران ناتوانتری دارد و نيروی کمتری دارد؛ و سپس به منزل خود وارد شدند).
(فَوَثَبَ عَلِيٌّ (ع)، فَأَخَذَ بِتَلابِيبِهِ ثُمَّ نَتَرَهُ فَصَرَعَهُ وَ وَجَأَ أَنْفَهُ وَ رَقَبَتَهُ وَ هَمَّ بِقَتْلِهِ فَذَكَرَ قَوْلَ رَسُولِ اللَّهِ (ص) وَ مَا أَوْصَاهُ بِهِ فَقَالَ وَ الَّذِي كَرَّمَ مُحَمَّداً بِالنُّبُوَّةِ يَا ابْنَ صُهَاكَ لَوْ لا كِتابٌ مِنَ اللَّهِ سَبَقَ وَ عَهْدٌ عَهِدَهُ إِلَيَّ رَسُولُ اللَّهِ (ص) لَعَلِمْتَ أَنَّكَ لا تَدْخُلُ بَيْتِي).([12])
(عمر آتش طلبيد و آن را بر در خانه شعلهور ساخت و سپس در را فشار داد و باز كرد و داخل شد! حضرت زهرا سلام الله علیها بهطرف عمر آمد و فرياد زد: يا ابتاه، يا رسول اللَّه! عمر شمشير را درحالیکه در غلافش بود بلند كرد و بر پهلوى فاطمه سلام الله علیها زد. آن حضرت ناله كرد: يا ابتاه! عمر تازيانه را بلند كرد و بر بازوى حضرت زد. آن حضرت صدا زد: يا رسول اللَّه، ابوبکر و عمر با بازماندگانت چه بدرفتار مىكنند! علی (ع) ناگهان از جا برخاست و گريبان عمر را گرفت و او را بهشدت كشيد و بر زمين زد و بر بينى و گردنش كوبيد و خواست او را بكشد؛ ولى به ياد سخن پيامبر (ص) و وصيتى كه به او كرده بود افتاد، فرمود: اى پسر صُهاك! قسم به آنكه محمّد را به پيامبرى مبعوث نمود، اگر مقدرات الهى و عهدى كه پيامبر با من بسته است، نبود، میدانستی كه تو نمیتوانی به خانه من داخل شوى).
ابوبکر باری دیگر امر به آتش کشاندن منزل فاطمه سلام الله علیها میکند:
(فأرسل عمر يستغيث، فأقبل الناس حتى دخلوا الدار و ثار علي (ع) إلى سيفه. فرجع قنفذ إلى أبي بكر و هو يتخوف أن يخرج علي (ع) إليه بسيفه، لما قد عرف من بأسه و شدته. فقال ابوبکر لقنفذ: ( إرجع، فإن خرج و إلا فاقتحم عليه بيته، فإن امتنع فاضرم عليهم بيتهم النار). فانطلق قنفذ الملعون فاقتحم هو و أصحابه بغير إذن، و ثار علي (ع) إلى سيفه فسبقوه إليه و كاثروه و هم كثيرون، فتناول بعضهم سيوفهم فكاثروه و ضبطوه فألقوا في عنقه حبلاً و حالت بينهم و بينه فاطمة سلام الله علیها عند باب البيت، فضربها قنفذ الملعون بالسوط فماتت حين ماتت و إن في عضدها كمثل الدملج من ضربته، لعنهالله و لعن من بعث به).([13])
(عمر فرستاد و کمک خواست. مردم همه آمدند، تا داخل خانه شدند، و امیرالمؤمنین (ع) هم سراغ شمشيرش رفت. قنفذ نزد ابوبکر برگشت درحالیکه میترسید علی (ع) با شمشير سراغش بيايد چرا که از شجاعت و شدت عمل آن حضرت اطلاع داشت. ابوبکر به قنفذ گفت: برگرد، اگر علی از خانه بيرون آمد (دست نگهدار) و گرنه در خانهاش به او هجوم بياور، و اگر مانع شد خانه را بر سرشان به آتش بکشيد! قنفذ ملعون آمد و با اصحابش بدون اجازه به خانه هجوم آوردند. علی (ع) سراغ شمشيرش رفت، ولی آنها زودتر بهطرف شمشير آن حضرت رفتند، و با عده زيادشان بر سر او ريختند. عدهای شمشيرها را به دست گرفتند و بر آن حضرت حملهور شدند و ايشان را گرفتند و بر گردنش طنابی انداختند).
پاسخ سؤال سوم:
بعد از وفات رسول الله (ص) حسد و کینه و حقیقت کسانی که خود را یاران رسول خدا (ص) جای زده بودند و بین مردم به یاران معروف بودند از آن روزی شروع شد که رسول خدا اشاراتی به قوم خود داد که ای مردم بدانید که علی (ع) بعد از من جانشین و خلیفهام میباشد. وصیت رسول اکرم به علی (ع) در مواضع زیادی مشاهده شد که آنها هم در کتب اهل تسنن تدوین شدهاند. در واقع یکی از مهمترین این وصیتها گرفتن بیعت از مردم برای امام علی (ع) روز غدیر خُم بود که برای صحابه آن روز ثابت شد که علی زمام امور را به دست خواهد گرفت و ما بینصیب خواهیم ماند، لذا تصمیم خود را گرفتند تا اینکه از ملک این دنیای فانی بی نصیب نشوند و فتنه و آشوبی به پا کنند.
حدیث غدیر و غیره در کتب اهل تسنن ذکرشده که به بعضی از روایتها و منابع آنها اشاره خواهیم کرد.
قال لي عبيد بن يونس: حدثنا: يونس، سمع إسماعيل، عن جميل بن عامر، أن سالماً حدثه: سمع من سمع، النبي (ص):
(يقول يوم غدير خم: من كنت مولاه فعلي مولاه).([14])
(...هر کس را که من مولای اویم علی مولای اوست).
حدثنا: إبن نمير ، حدثنا: عبدالملک، عن أبي عبد الرحيم الكندي، عن زاذان أبي عمر قال: سمعت علياً في الرحبة و هو ينشد الناس من شهد رسول الله (ص) يوم غدير خم و هو يقول: ما قال: فقام ثلاثة عشر رجلاً فشهدوا أنهم سمعوا رسول الله (ص) و هو يقول: من كنت مولاه فعلي مولاه.([15])
و عن سعيد بن جبير، عن ابن عباس (رضي الله عنهما) قال: كنا عند النبي (ص) إذ جاء أعرابي فقال: (يا رسول الله سمعتك تقول ( و اعتصموا بحبل الله) فما حبل الله الذي نعتصم به؟ فضرب النبي (ص) يده في يد علي و قال: تمسكوا بهذا، هو حبل الله المتين).([16])
(از سعید بن جبیر از ابن عباس (رضی الله عنهما) گفت: نزد پیامبر خدا (ص) بودیم وقتیکه اعرابی بر ایشان وارد شد و عرض کرد: ای رسول خدا شنیدم که شما میفرمایید: (به ریسمان خدا چنگ زنید) این ریسمان چیست تا به او چنگ زنیم؟ رسول اکرم (ص) دست خود را در دست علی (ع) گذاشت و فرمود: به این چنگ زنید او همان ریسمان محکم الهی میباشد).
آنچه پس از رحلت رسول اكرم (ص) در مدينه به وقوع پيوست اين پرسش را در ذهن تداعى میکند كه آيا رسول خدا (ص) از حوادث پس از حيات خود اطلاع نداشت؟ در آن صورت براى پيشگيرى از آن رخدادهاى تأسفآور چه تدابيرى انديشيده و مردم را تا چه حد آگاه ساخته بود؟
از مهمترین تدابیر و اندیشههای رسول الله (ص) میتوان به دو مورد زیر اشاره نمود:
الف: بیعت گرفتن از مردم برای امام علی (ع)
ب: اعزام لشگر اسامه به مرزهای روم جهت عدم اجرای نقشههای کشیده شده توسط صحابه
و بعد از وفات رسول الله (ص) موج بیدادگری و طغیان به بالاترین حد رسید، و مسلمانان نهتنها بیعت را شکستند، بلکه به امام علی (ع) پشت کردند، و به دنیا و زیورآلات و دنیاپرستانی که به فکر مُلک و خلافت دنیوی بودند روی آوردند؛ و درنتیجه پشت کردن به امام علی (ع) و روی آوردن مردم به ابوبکر و عمر و ... به آرزوی حکومتداری بسیاری از مواضع اسلام را تکان داد، و در این حال بود که این دنیاپرستان جهت تکمیل آن افکاری که در سر میپروراندند، به منزل وحی یورش برده و آن را به آتش کشیدند و حضرت فاطمه سلام الله علیها را به شهادت رساندند، اما از مردمی که از خلیفهی وقت خود رویگردان شدند و به دنیایی که زوال پیدا میکند روی آوردند، آیا میتوان توقع یاری داشت؟ مردمانی که در هنگام وفات رسول الله (ص) مشغول تقسیم حکومت در سقیفهی بنی ساعده بودند درصورتیکه بنیهاشم مشغول غسل و کفن پیامبر اسلام هستند، آیا توقع یاری از اینها میتوان داشت؟
شاید دلیل نقل حکومت و زمامداری از مدینه به کوفه توسط امام علی (ع) را الآن متوجه شدید، و آن به این دلیل است که تمامی مردم به او پشت کردند و لهذا نزدیک به بیستوپنج سال خانهنشین شدند؛ آیا توقع یاری از چنین اشخاصی میتوان داشت؟
پاسخ سؤال چهارم:
يكى از شبهاتى كه اهل سنت؛ بهویژه در سالهای اخير بهصورت گسترده مطرح كردهاند، ازدواج خليفه دوم با امّ كلثوم دختر امير مؤمنان و فاطمه زهرا سلام الله علیها است.
روایتهایی که در این مورد نقلشدهاند، به اعتراف علمای اهل سنت کل راویان یا جاعل، یا دروغگو یا ضعیف میباشند و در نزد علمای شیعیان به دشمنی و طعنه به اهلبیت (ع) مشهور میباشند، و ضمن اینکه طبق همین روایتها نیز ازدواج دروغین تألیف شده هم صورت نگرفت، و روایتها دارای تناقض زیادی میباشند، و جهت اطلاع میتوانید به کتب آنها مانند: (تاریخ بغداد 182/6- الاصابة ابن حجر 321/4 – الاستیعاب 1954/4 و دیگر کتابها) مراجعه کنید.
و در این باب سؤالی که به امام احمدالحسن (ع) مطرحشده را برای شما نقل میکنم:
سؤال 219 از کتاب جوابهای روشنکننده از راه امواج- ج 3
سؤال: اهل سنت ادعا میکنند که امکلثوم سلام الله علیها با ملعون دوم ازدواجکرده است، و ما یقین داریم که اینیک دروغ محض است، روایتشده است که عمر به آذینه گوید: به ابیعبدالله امام جعفر صادق (ع) عرض شد:
(إِنَّ النَّاسَ یَحْتَجُّونَ عَلَیْنَا وَ یَقُولُونَ إِنَّ امیرالمؤمنین زَوَّجَ فُلَاناً ابْنَتَهُ أُمَّ كُلْثُوم وَ كَانَ مُتَّكِئاً فَجَلَسَ وَ قَالَ وَ تَقْبَلُونَ أَنَّ عَلِیّاً أَنْكَحَ فُلَاناً بِنْتَهُ أَنَّ قَوْماً یَزْعُمُونَ ذَلِكَ لَا یَهْتَدُونَ إِلَى سَوَاءِ السَّبِیلِ وَ لَا الرَّشَادِ فَصَفَقَ بِیَدِهِ وَ قَالَ سُبْحَانَ اللَّهِ أَ مَا كَانَ امیرالمؤمنین ع یَقْدِرُ أَنْ یَحُولَ بَیْنَهُ وَ بَیْنَهَا فَیُنْقِذَهَا كَذَبُوا لَمْ یَكُنْ مَا قَالُوا...).([17])
(بدرستیکه مردم برعلیه ما احتجاج میکنند و میگویند امیرالمؤمنین علی (ع) دخترش امکلثوم را به ازدواج عمر درآورد. در این حال که حضرت تکیه داده بود نشست و فرمود: آیا شما قبول میکنید که حضرت علی (ع) چنین کاری کرده باشد قومی که چنین گمان میکنند به راه راست و سعادت هدایت نمیشوند پس حضرت (به نشانه تأسف) دستش را بر دست دیگر زد و فرمود: خدا پاک و منزه است، آیا امیرالمؤمنین قادر نبود بین عمر و امکلثوم حائل شود تا دخترش را نجات دهد؟ دروغ گفتهاند، آنگونه که ایشان گفتهاند نیست).
پس آنها این شبهه را مطرح میسازند و میگویند اگر ملعون دوم همسر امکلثوم نباشد بنابراین با چه کسی ازدواج کرد؟
پاسخ: همسر امکلثوم محمد بن جعفر بن ابیطالب میباشد، ولیکن خداوند به شما رحمت کند چرا اجازه میدهید که شمارا به این مسائل بکشند، و ارتباط این با حق و باطل در چیست، آیا همسر فرعون از نوادگان پیامبران نبود که ایشان را رسول از بهترین زنان عالم یادکردند،([18]) آیا همسر نوح و همسر لوط کافر نبودند،([19]) و اگر به آنها گفتید که همسر او فلان است آیا به این گفته بسنده و قبول میکنند و دروغ را کنار میگذارند؟ اگر خواهان ظهور بر اهل خلاف و اتمامحجت بر آنها باشید، با قانون شناخت حجت بر آنها احتجاج کنید.
پاسخ سؤال پنجم:
دوران حکومت کوتاه امام علی (ع) شاهد شکلگیری سه جنگ معروف جمل، صفین و نهروان میان مسلمانان بوده است؛ جنگهایی که در عصر نبوی و نیز خلفای غاصب پیشین اثری از آنها دیده نمیشود. بر اساس شواهد تاریخی عدالت محوری حکومت علوی، پیروی از هواهای نفسانی برخی چهرههای سرشناس از صحابه و نیز عدم درک درست از موقعیت مهمترین علل جنگ مخالفان امام علی (ع) با ایشان بوده است.
پیشتر علت سکوت امام علی (ع) که عهد و پیمانی از جانب خدا و رسول الله (ص) بود را از لحاظ روایی بیان کردیم، اکنون اگر به علل جنگها نگاهی بیندازید متوجه میشوید که تمامی این مشارکت در جنگها برای حفظ دین ناب محمدی میباشد، به اعتبار اینکه حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب (ع) خلیفهی تعیینشده از جانب خدا و رسولش (ص) میباشد، و هر آنچه خلیفه انجام دهد حق است.
جنگ جمل : جنگ با پیمانشکنان
عثمان بن عفان خلیفهی به ناحق سوم مسلمانان روشی متفاوت از دو خلیفهی پیش از خود را پیشه ساخته بود؛ بدین معنا که خویشاوندان خود و نیز بنیامیه را در مناصب دولتی بسیار بهکارگماشته که در پیِ آن ثروتاندوزی کلانی بهوسیلهی ایشان صورت گرفت. سرانجام خود او در آتشی که افروخته بود سوخت و مهاجمان مسلمان او را به هلاکت رسانده و بر عمر و خلافت وی پایان دادند.
جنگ صفین :
جنگی بود که میان ارتش امام علی (ع) و ارتش معاویه ـ که عمدتاً شامی بودند ـ درگرفت. مخالفان امام علی (ع) در این جنگ را قاسطین مینامند.برخی از چهرههای شاخص و سرشناس حزب قاسطین عبارت بودند از: معاویه بن ابوسفیان (رهبر حزب قاسطین)، عمروعاص، عبیدالله بن عمر، عبدالرحمن بن خالد بن ولید (پرچمدار شامیان در جنگ صفین)، عبدالله بن عمر و بن عاص، مروان بن حکم، معاویه بن حدیج، ضحاک بن قیس، بسر بن ارطاة، ابو الامور سلمی، حبیب بن مسلمه و شرجیل بن سمط کندی.
جنگ نهروان :
نهروان نام محلی است بین بغداد و حلوان که جنگ معروف خوارج در سال 37 هـ در آن واقع شد.سبب جنگ نهروان این بود که چون در جنگ صفین با بر نیزه شدن قرآن و دعوت فریبکارانه معاویه به حکمت کتاب خدا، درحالیکه امام در اندیشهی خیانت عدهای و سادهاندیشی جمعی از سپاهیان عراق و آینده نظام اسلامی بود، شبکههای تبلیغاتی نفاق بدون اجازهی او شایع کردند که به حکمیت قرآن رضایت داده است.
و الحمدالله ربالعالمین
[1].تاريخ الطبرى: 4432
[2].شرح نهجالبلاغه: 1/164 (2/45)
[3]. الامامة و السياسة: 1/12، أعلام النساء لعمر رضا كحالة: 4/114
[4]. انساب الاشراف: 1/586
[5]. تاريخ أبي الفداء: 1/164
[6]. العقد الفريد: 5/12، طبعة مكتبة الرياض الحديثة
[7]. الملل و النحل: 1/57 طبعة بيروت، دار المعرفة
[8]. اثبات الوصية: 143
[9]. لسان الميزان: 1/268
[10]. الوافى بالوفيات: 5/347
[11]. الطبرسی- الإحتجاج- ج 1 ص 127
[12].کتاب سلیم بن قیس- تحقیق محمد باقر انصاری- ص 151-150
[13]. کتاب سلیم بن قیس- تحقیق محمد باقر انصاری- ص 151-150
[14]. البخاري - التاريخ الكبير - جزء 1 - شماره صفحه 375
[15]. مسند أحمد - مسند العشرة المبشرين بالجنة – و من مسند علي بن أبي طالب (ر) - شماره حدیث: 606
[16]. ينابيع المودة لذوي القربى: ج 1/ص 356.
[17]. الخرائج و الجرائح ج 2 ص 826، بحار الانوار ج 42 ص 88 و اللمعة البیضاء ص 281
[18]. شیخ صدوق در کتاب الخصال نقل می کند، رسول الله (ص) فرمودند: برترين زنان بهشت چهار تن هستند خديجه فرزند خويلد، فاطمه دختر محمد، و مريم فرزند عمران، و آسيه دختر مزاحم همسر فرعون). خصال صدوق باب الربعه حديث 22 صفحه 206
[19]. الله تعالی فرمود: Pضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا لِّلَّذِينَ كَفَرُوا اِمْرَأَةَ نُوحٍ وَ اِمْرَأَةَ لُوطٍ كَانَتَا تَحْتَ عَبْدَيْنِ مِنْ عِبَادِنَا صَالِحَيْنِ فَخَانَتَاهُمَا فَلَمْ يُغْنِيَا عَنْهُمَا مِنَ اللَّهِ شَيْئًا وَ قِيلَ ادْخُلَا النَّارَ مَعَ الدَّاخِلِينَO، (خدا براى كسانى كه كفر ورزيدهاند آن نوح و آن لوط را مثل آورده [كه] هر دو در نكاح دو بنده از بندگان شايسته ما بودند و به آنها خيانت كردند و كارى از دست [شوهران] آنها در برابر خدا ساخته نبود و گفته شد با داخل شوندگان داخل آتش شويد). التحریم: 10
ادامه مطلب...- چهارشنبه, 17 خرداد 1396
- پاسخ به شبهات اهل تسنن
- نوشته شده توسط انصار امام مهدی (ع)
آیا نام مهدی ، محمد بن عبدالله هست؟
آیا نام مهدی ، محمد بن عبدالله هست؟
با اینکه اکنون از جانب نظری به این موضوع پرداختیم. ولی کسانی هستند که به این مسئله ایراد وارد کرده و میگویند که مشهور نزد اهل سنت این است که نام مهدی، محمد بن عبدالله است.
ابن باز میگوید:
(درستی و حق، آن چیزی است که شخصیت گرامی وی در این سخنرانی ایراد کردند؛ همانگونه که اهل علم بیان داشتند. امر مهدی امری است، معلوم و احادیث در مورد وی، فراوان و در حد تواتر است و تواتر آن به سبب کثرت طرق و زیادی خروج آنها و اصحاب و راویان و الفاظ معنوی است. و حقیقتاً بر این امر دلالت دارد که این شخص موعود ثابت و خروج وی حق و ایشان محمد بن عبدالله علوی حسنی است...الخ)
"سایت رسمی ابن باز شرح بر سخنرانی عقیده اهل سنت و اثر در مورد مهدی منتظر."
ولی در حقیقت این تصور اشتباه است؛ هر چند ممکن است که این نام از سوی عامه مردم پذیرفته شود. ولی شایسته نیست این سخن، از عالم گفته شود. منشاء این اشتباه، اگر اشتباه تلقی شود، یکی از این دو امر است:
اول:
روایاتی که نام مهدی را محمد بن عبدالله ذکر کردند:
ابن المنادی در ملاحم آورده که علی (ع) فرمودند: (مردی از فرزندانم، به هنگام نزدیکی قیامت خروج میکند. وقتی که قلوب مومنان میمیرد؛ همانگونه که بدنها میمیرند. آن هم به سبب ضرر مصیبت و گرسنگی و قتل و زیادی فتنهها و جنگهای عظیم و از بین رفتن سنتها و احیای بدعتها و ترک امر به معروف و نهی از منکر است و خداوند به وسیله مهدی محمد بن عبدالله، سنتها را احیا و قلوب مومنین به برکت او مسرور میشوند و قبایل عرب و عجم، بسوی او خواهند شتافت و سالهای نه چندان زیاد بدین شکل باقی میماند و کمتر از ده سال طول میکِشد و سپس میمیرد)."العرف الوردی تحقیق ابو یعلی البیضاوی حدیث شماره 249"
این خبر مرسل است و بیضاوی در حاشیه این حدیث میگوید: اثر مطبوع به گوینده وی منسوب نیست و شیخ احمد غماری در کتاب (الابراز) به علی (ع) نسبت داده است.
دوم اینکه:
این جریر در کتاب (تهذیب الاثار) میگوید: (و ولی شما ای جابر بهترین امت محمد است در مکه به او بپیوندید که او مهدی است و نام وی محمد بن عبدالله است برای وی ابدال شام و گروههای اهل مشرق میآیند که قلبهایشان مانند فولاد ستبر است راهبان شب و شجاعان روز هستند). "العرف الوردی حدیث شماره83"
همانگونه که مشاهده میکنیم، حدیث به کسی منسوب نیست و به جای نام راوی سه نقطه گذاشته شده است و ظاهراً از حذیفه نقل شده و متن بخاطر آورده شدن در فتن دانی با لفظ احمد بن عبدالله با وجود اختلاف در باقی الفاظ حدیث مضطرب است.
جهت کسب اطلاعات بیشتر مطالعه مقاله "نام و نام پدر امام مهدی (ع) چیست" را به شما توصیه می کنیم.
ادامه مطلب...- آخرین اخبار دعوت
- آخرین مطالب
-
انتشار ترجمه کتاب هم جنس گرایی (پژوهشی در خصوص علت ماورایی در انسان)
موسسه وارثین ملکوت ترجمه کتاب هم جنس گرایی (پژوهشی در خصوص علت ماورایی در انسان)را… -
انتشار ترجمه کتاب تصور اهل سنت از مهدی منتظر
موسسه وارثین ملکوت ترجمه کتاب تصور اهل سنت از مهدی منتظر را منتشر میکند: نام… -
انتشار ترجمه جلد اول کتاب احکام شریعت در قالب پرسش و پاسخ
موسسه وارثین ملکوت ترجمه جلد اول کتاب احکام شریعت در قالب پرسش و پاسخ منتشر… -
آیا آیۀ 4 سورۀ محمد به کشتار تحریک میکند؟
مسیحی: قرآن به کشتار دعوت میکند. این آیه از قرآن را بخوانید:(چون با کافران روبهرو…
-
اطلاعات مهم؛ سبک بشارت های کتاب مقدس
سبک بشارتهای کتاب مقدسبسیاری از آیات کتاب مقدس جنبه ظاهری… -
شبهات حول اسلام ; حقوق حیوانات در اسلام
شبهات حول اسلام ; حقوق حیوانات در اسلام قابلتوجه آن… -
شبهات حول اسلام ; دین ابوبکر و دین محمد
شبهات حول اسلام ; دین ابوبکر و دین محمد احمدالحسن… -
شبهات حول اسلام ; اسلام به زن ظلم کرده است - زن در مسیحیت
شبهات حول اسلام ; اسلام به زن ظلم کرده است… -
شبهات حول اسلام ; اسلام به زن ظلم کرده است - زن در اسلام
شبهات حول اسلام ; اسلام به زن ظلم کرده است…
تعداد افراد حاضر (آنلاین) در سایت
ما 58 مهمان و بدون عضو آنلاین داریم