
ادله دعوت برای خداناباوران (8)
- سه شنبه, 31 مرداد 1396
- ادله دعوت برای خداناباوران
- نوشته شده توسط انصار امام مهدی (ع)
مجموع انرژی در جهان و جهانی از هیچ چیز
در مطالب پیشین بیان داشتیم که مشاهدات و رصدهای صورت گرفته ثابت میکند جهان دارای انحنای صفر و مسطح است. پیشتر نیز عنوان شد که مدلهای احتمالی جهان سه مدل میباشد: کروی، زین اسبی یا مدل مسطح.
برای اینکه بفهمیم جهان مسطح یعنی چه، مثالی میزنم:
فرض کنیم تمام انرژی مثبت جهان و تمام مادهی آن در کرهی زمین باشد. طبیعتاً براساس قانون همارزی نسبیت خاص، میتوان انرژی را مانند ماده محاسبه نمود. اکنون تصور میکنیم که جهان عبارت است از موشکی که میخواهیم آن را از زمین به سمت فضا پرتاب کنیم. قبلاً دربارهی سرعت گریز از جاذبه سخن گفتهام و مقدار سرعت تقریبی گریز از جاذبهی زمین را نیز بیان داشتهام. اگر این موشک را با سرعتی کمتر از سرعت گریز پرتاب کنیم، موشک تا مسافت معینی بالا میرود و سپس به دلیل وجود جاذبه، به سمت زمین بازمیگردد و سقوط میکند.
میتوانیم دریابیم آنچه برای موشک اتفاق افتاده، مشابه سرنوشت جهان کروی است. جایی که در آن مقدار انرژی که سوقدهندهی هستی به سمت انبساط و گسترش است کمتر از مقدار جاذبهاش است و به انقباض و فرو ریختن جهان در خودش منجر میشود و چه بسا این اتفاق قبل از آن صورت گیرد که آثار و نشانههای مادی واضحی همچون کهشکشانهایی که در جهان ما وجود دارد، در آن تشکیل و نمودار گردد. اگر موشک را با سرعتی بیش از سرعت گریز پرتاب کنیم، موشک به فضا رفته و با سرعتی شتابان، از زمین دور میشود. این وضعیت مشابه مدل زین اسبی فریدمان میباشد. در چنین جهانی چه بسا ماده (اگر مادهای بتواند به وجود بیاید) زمان کافی برای تشکیل کهکشانها در اختیار نداشته باشد؛ زیرا سرعت گسترش جهان (انرژی و ماده) به حدی است که سبب پراکندگی ماده در فضا خواهد شد.
احتمال سومی هم وجود دارد؛ اینکه موشک را با سرعتی معادل سرعت گریز پرتاب کنیم. در این صورت موشک از جاذبهی زمین فرار میکند، ولی پس از چندی بدون اینکه به زمین سقوط کند، حرکت آرامی مییابد. موشک از جاذبه زمین گریخته است و این مشابه مدل جهان مسطح از مدلهای فریدمان میباشد که در آن کل انرژی مثبت ماده (و انرژی) در جهان (قدرت پیشبرندهی موشک در مثال ما) برابر است با انرژی منفی جاذبهی کیهان (انرژی جاذبهای که در برابر حرکت موشک مقاومت میکند، در مثال ما). در چنین جهانی، انرژی لازم برای انبساط و گسترش وجود دارد و این انرژی فقط برای گریز دادن آن از نیروی جاذبهاش کفایت میکند.
پیشتر دریافتیم که رصدهای صورت گرفته ثابت میکند جهان ما مسطح است و ثابت کیهانی آن، فقط اجازهی گریز از جاذبهاش را میدهد. به این معنا که در جهان ما، انرژی مثبت برابر است با انرژی منفی. برخی فیزیکدانان از قبیل لاورنس کراوس[1] بر این ایده هستند که چنین جهانی چه بسا از هیچ چیز پدید آمده باشد؛ چرا که مجموع انرژی کلی آن صفر میباشد.[2]
از جهانی که انرژی منفی و مثبتش با هم برابر است، نتیجهی دیگری نیز میتوان به دست آورد: اگر ما از دید اقتصادی و به صرفه بودن به قضیه نگاه کنیم، سرعت گریز را به این دلیل برای راکت انتخاب نمودیم که فقط بتواند از جاذبهی زمین بگریزد و به بیش از آن نیازی نداشتیم.
جهان ما مسطح است و ثابت کیهانی آن، امکان گریز از جاذبهاش را فراهم میآورد. در نتیجه ماده میتواند تشکیل شود و از فروریختن جهان در خودش جلوگیری میشود. در عین حال از لحاظ انرژی در حد اعلای صرفهجویی است زیرا مجموع انرژی کلی آن برابر با صفر میباشد و از این رو، نه مازاد انرژی دارد که باعث انبساط بیش از نیاز آن شود و نه با کاهش انرژی روبهروست که دچار خودفروپاشی گردد.
این مسأله ـکه به نظر من میتوان آن را به آسانی درک کردـ باعث میشود هر کسی که قادر به درک آن میباشد، مطمئن گردد، جهان با دقت بسیار زیادی تنظیم شده است. به همین دلیل همان طور که پیشتر بیان شد، فیزیکدانان کوشیدهاند این نظم دقیق ثابت کیهانی را به گونهای علمی تفسیر کنند. در واقع -حداقل تاکنون- علم نتوانسته شرحی بر ثابت کیهانی ـکه تا این حد دقیق استـ فراهم آورد، و آنچه در این خصوص ارزش مطرح شدن داشته است را پیشتر مطرح نمودیم.
در مطالب پیشین، هنگامی که به بحث دربارهی انرژی تاریک پرداختیم، مشخص شد که چگونه فیزیکدانان توانستهاند با استناد به دلایل روشن و قابل اعتماد، مطمئن شوند جهان مسطح است. بر این اساس، اگر جهان مسطح باشد، برخی فیزیکدانان مانند دکتر لاورنس کراوس میگویند مجموع انرژی جهان مسطح برابر با صفر میباشد، به این دلیل که انرژی جاذبهی منفی در مقابل انرژی مثبت ماده میایستد و از آنجا که انرژیِ مثبتِ جهانِ مسطح، فقط برای گریز کفایت میکند، انرژی مثبت دقیقاً با انرژی منفی برابر است. به این ترتیب، مجموع انرژی کل جهان صفر خواهد بود. به عقیدهی لاورنس کراوس و همفکران او، جهانی که مجموع انرژی آن صفر باشد، ممکن است از هیچ به وجود آمده باشد؛ زیرا هیچ انرژی خارجی در آن دخالت نداشته و به این ترتیب انرژی هستی و مادهی آن، صرفاً محصول عملکرد داخلی است. ناپایداریهای کوانتومی در خلأ مبتنی بر اصل عدم قطعیت و مکانیک کوانتوم، تضمینکنندهی این ایده میباشد.
به این ترتیب ناپایداریهای کوانتومی، جهان را از هیچ پدیدار ساخته است، و بنابراین نیازی به دخالت خارجی در تکوین جهان وجود ندارد. زیرا جهان به خودی خود و به واسطهی ناپایداریهای کوانتومی در خلأ ـکه بنا بر مکانیک کوانتوم، خلأ نمیتواند خالی از این ناپایداریهای باشدـ پدید آمده است. به این ترتیب نیازی به فرض گرفتن وجود خدایی که جهان را از خارج ابداع کرده، نمیباشد. اینها همه با صرف نظر کردن از فضایی است که ناپایداریهای کوانتومی در خلأ، در آن اتفاق میافتند زیرا خود این فضا هر چند بینهایت کوچک باشد، به شرح و تفسیر نیاز دارد و ما قبلاً در این مورد بحث نمودهایم.
بنابراین ما با فضا و ناپایداریهای کوانتومی که طبق قوانین مکانیک کوانتوم یا به خصوص اصل عدم قطعیت در این فضا پدیدار میشوند، روبهرو هستیم. باید توجه داشته باشیم که اصل عدم قطعیت، هر چند بر این باور است که وجود ناپایداریهای کوانتومی در فضا الزامی و حتمی است، ولی علت وجودی آنها را بیان نمیکند؛ علت و سبب پدیدار شدن این ناپایداریها، مجهول مانده است و مکانیک کوانتوم میکوشد به وسیلهی الغای اصل علیت، از دلیلآوری در این خصوص چشمپوشی کند. این در حالی است که اصل علیت در همهی رویدادهای درون جهان، در سطحی بالاتر از سطح کوانتوم ثابت و برقرار است. قانون علیت در هیچ رویداد کیهانی حتی یک بار هم نقض نشده، چگونه فرض میکنند که این قانون در اینجا نقض شده است؟! چرا تواناییهای ما -که قطعاً مطلق نیست- ما را به وجود داشتن این علت رهنمون نمیشود؟!
به نظر من الغای علیت در واقع فرار از ارائهی راه حل است، نه یک راه حل. ما به سادگی میتوانیم از طریق ایدهای که هیو اِوِرت مطرح کرده است دلیل بیاوریم که این دلیل، همان وجود داشتن کیهانهای دیگری است که ممکن است برخی از آنها بر برخی دیگر اثرگذار باشد؛ در این صورت ناپایداریهای کوانتومی عبارتند از آثاری از جهان مجاور جهان ما یا آثار عبور کننده در بین جهانها.
اینکه مجموع انرژی جهان یا برآیند نیروهای موجود در آن برابر با صفر است، به معنای نفی وجود خدا نمیباشد. آنها میخواهند بگویند: چیزی از خارج به جهان وارد نشده، بنابراین چرا باید از نیاز به وجود خدا دم بزنیم؟ ولی چه کسی گفته حتماً باید چیزی از خارجِ جهان به آن وارد شود، تا ما فرض وجود خدا را مطرح کنیم یا نیاز به فرض وجود خدا داشته باشیم؟! موضوع وجود خدا مستدل و ثابت شده است و دلایل علمی برای آن را ارایه نمودم؛ از جمله دقیق بودن ثابت کیهانی.
نظر شخصی من این است که اصولاً ورود چیزی از خارج جهانها به درون آنها مجاز نیست و باید مجموع انرژیها در آنها برابر با صفر باشد؛ زیرا وجود کلّیِ مخلوق نباید چیز دیگری غیر از عدم خودش باشد. اگر وجود کلی مخلوق، عدم نباشد، در مقابل ذات الهی قرار میگیرد و در این صورت ما به ورطهی بزرگترین اشکال فلسفی و کلامی لاینحل کشیده میشویم؛ به این مضمون که وجود مخلوق در کجای خدا قرار دارد؟ آیا مخلوقات در ذات خلق شدهاند یا در خارج از ذات؟ یا میتوانیم سؤال را به این شکل مطرح کنیم: آیا خدا داخل در خلقش است یا خارج از آنها جای دارد؟
اگر وجود کلی مخلوق صرفاً عدم نباشد، هر پاسخی که داده شود، به یکی از دو وضعیت منجر خواهد شد: یا خدا حادث است و یا وجود مخلوق قدیم؛ و این یعنی نقض الوهیت مطلق یا نفی وحدانیت خداوند سبحان و متعال.
اینکه بگوییم: خدا نه داخل اشیا است و نه خارج از آن، یا مخلوقات نه در ذات خدا هستند و نه خارج از آن، پاسخ محسوب نمیشود، بلکه فقط انکار دو پاسخ قبلی است. البته به هر حال از دو پاسخ قبلی و آنچه از نقض الوهیت و وحدانیت خداوند سبحان و متعال برمیآید، بهتر است.
حقیقت آن است که وجود مخلوقات در برابر وجود خداوند سبحان، صرفاً یک وجود اعتباری است. وضعیت ما شبیه وضعیت ناپایداریهای کوانتومی در فضا است که بدنهای ما با آن به تکاپو و نوسان میافتد. ما در مقابل خداوند سبحان، صرفاً عدم هستیم؛ چرا که اصولاً ما از عدم خارج نشدهایم؛ ما در عدم هستیم و عدممان را با خود به همراه داریم؛ در واقع جز خداوند سبحان چیز دیگری موجود نیست. شاید درک این عبارات برای برخی متدیّنین دشوار باشد، هر چند برهان آن را پیش از خودش بیان داشتهام. البته حقایق علمی ثابتشدهی بسیاری وجود دارد -همچون مکانیک کوانتوم و نسبیت عام- که فهم آنها نیز دشوار میباشد. آیا فهم و درک اینکه یک الکترونِ تنها که یک ذرهی مادی است، میتواند در آنِ واحد از دو شکاف به یک صفحه وارد شود، آسان است؟! یا به راحتی میتوان این مطلب را درک کرد که زمان بُعد چهارم کیهان همانند ابعاد سهگانهی مکان میباشد، و جرم زمین بر زمان تأثیر میگذارد و آن را در بافت مکانی خم میکند؟!
منبع : فصل 6 کتاب توهم بی خدایی
پی نوشت ها :
[1]- دکتر لاورنس کراوس (Lawrence Maxwell Krauss) فیزیکدان و اخترشناس آمریکایی و بنیانگذار «پروژهی مبانی» در دانشگاه آمریکایی آریزونا است. وی دکتری فیزیک خود را از موسسه فناوری ماساچوست گرفته است.
[2]- شبکهی ویدیویی کتاب وهم الحاد، لارنس کراوس مجموع انرژی جهان را برابر صفر میداند.، قابل دسترس در نشانی:
http://www.youtube.com/watch?v=uUH3MlodfYA
ادامه مطلب...
- سه شنبه, 31 مرداد 1396
- ادله دعوت برای خداناباوران
- نوشته شده توسط انصار امام مهدی (ع)
جهانهای چندگانه و هستی از هیچ چیز
احمدالحسن در کتاب توهم بی خدایی می نویسند :
پیشتر دیدیم که برای تفسیر و تعیین ثابت کیهانی، به فرض گرفتن جهانهای چندگانه نیاز میباشد.
ولی تعدُّد کیهانها بابی را برای بحث و گواهآوری میگشاید به این صورت که اصل و اساس تفسیر هستی از هیچ چیز بر ناپایداریهای کوانتومی در خلأ بنا شده است و به فرض تعدد کیهانها، امکان اینکه بتوان منشأ و خاستگاه این نوسانات را از طریق تأثیرات کیهانها بر روی یکدیگر ریشهیابی کرد، منطقیتر و معقولتر از الغای علیت که مکانیک کوانتوم فرض میگیرد، میباشد. به این ترتیب فرضیهی خلقت از هیچ چیز (شیء از لاشیء) اساساً باطل میشود و نظریهی تولید چیزی از هیچ چیز، دیگر در عمل وجود نخواهد داشت. علاوه بر این، چنین تفسیری مستلزم آن است که قبل از هر چیز، فضایی ولو بینهایت کوچک وجود داشته باشد که این ناپایداریهای کوانتومی در خلأ در آن رخ دهد.
کسانی که به دنبال حل و فصل تعیین ثابت کیهانی از طریق جهانهای چندگانه هستند، چنین فرض میگیرند که این کیهانها همگی در یک سطح قرار دارند و همگی آنها به یک اصل و منشأ بازمیگردند؛ یا آن گونه که همواره به تصویر میکشند، این جهانها را مانند حبابهای خارج شده از ظرف آب جوش میانگارند. ما میتوانیم چنین فرض کنیم -و البته چنین اعتقادی هم داریم- که جهانهای متعددی وجود دارد، ولی در سطوح متفاوتی جای گرفتهاند و برخی، برخی دیگر را به وجود آوردهاند؛ جهان واقع شده در سطح پایینتر، از جهانی صادر شده که سطحش بالاتر از آن میباشد. این جهانها بر یکدیگر تأثیر میگذارند. بر اساس چنین فرضی، میتوانیم برای پیدایش ناپایداریهای کوانتومی در خلأ در جهان ما، دلیل و سبب بیابیم ولی نمیتوان دلیلی بر درستی ثابت کیهانی ارایه دهیم مگر اینکه شخصی آن را تنظیم کند و هدفش، به وجود آوردن این جهان باشد. در این صورت طبیعتاً وجود خداوندگاری که هدفش خلق ما است، اثبات میگردد.
هیچ دلیل علمی وجود ندارد که ایدهی هم سطح بودن جهانهای چندگانه را نسبت به فرضیهی ما مبنی بر اینکه این جهانها در یک سطح نیستند، برتری بدهد. بلکه چه بسا ناپایداریهای کوانتومی در فضا، این فرضیه را که کیهانها در سطوح مختلفی قرار دارند، بیشتر جلوهگر سازد؛ چرا که این رویدادهای کوانتومی زیربنای ذرات اولیهای است که جهان ما از آن پدیدار گشته است. اگر اینها از تأثیر جهان دیگری به وجود آمده باشند، قطعاً این جهان، همان است که جهان ما از آن صادر شده است؛ و این خود دلیلی است بر اینکه جهانهای متعدد در یک سطح یکسان قرار نداشته و از یک ریشهی یکسان نمیباشند؛ بلکه در سطوح گوناگونی قرار دارند و برخی از برخی دیگر پدیدار شدهاند. صادر کنندهی هر جهان از صادر کنندهی جهان دیگر متفاوت است و در نتیجهی آن گوناگونی مخلوقات، وجود و ترکیب مختلفی دارد که در این صورت، این جهانها به خودی خود نمیتوانند علت تعیین ثابت کیهانی باشند.
برای توضیح بیشتر مطلب به این نکته توجه کنید: اگر تمام جهانهای چندگانه به وسیلهی ناپایداریهای کوانتومی در فضا و از ذرات اولیه شبیه چیزی که جهان ما از آن به وجود آمده است، پدید آمده باشند، در این صورت میتوان چنین اظهار نظر کرد که مجموعهی این جهانها برای تعیین ثابت کیهانی در جهان ما مناسب میباشد؛ ولی اگر هر جهان از این جهانهای چندگانه به شیوهای متفاوت که با سطح آن در تناسب است، پدید آمده باشد، (مثلاً از چیزی کاملاً متفاوت با ذرات انرژی یا ماده) در این صورت مجموعهی این جهانها برای استدلال بر درست بودن ثابت کیهانی شایستگی ندارد؛ زیرا اینها مجموعهی واحدی که به طور مستقیم از یک اصل مشترک نشأت گرفته باشند، نیستند.
منبع : فصل 6 کتاب توهم بی خدایی
ادامه مطلب...- سه شنبه, 31 مرداد 1396
- ادله دعوت برای خداناباوران
- نوشته شده توسط انصار امام مهدی (ع)
مکانیک کوانتوم و جهانی از هیچ
اصل عدم قطعیت در مکانیک کوانتوم برای کسانی که ایدهی پیدایش چیزی از هیچچیز یا هستی از هیچ را مطرح میکنند، جایگاه بسیار والایی دارد. اصل عدم قطعیت میگوید: خلأ نمیتواند به طور کامل از هر نوع نوسان کوانتومی خالی باشد؛ زیرا اگر چنین چیزی روی دهد، مکانی وجود خواهد داشت که در آن مقدار و سرعت مشخص و برابر با صفر خواهد بود؛ که این نقض اصل عدم قطعیت هایزنبرگ است که میگوید: نمیتوان موقعیت و سرعت یا مقدار میدان و میانگین تغییر یک عنصر کوانتومی را با هم و با دقت تعیین نمود. اهمیت این نتیجه گیری آن است که میگوید در خلأ، ناپایداریهای کوانتومی وجود دارد و مفهوم این کلام چنین میشود که: فضای خالی از هر چیز، میتواند در کیهان ما چیزی تولید کند.
همان گونه که در فصل دوم دیدیم، نظریهی کوانتومی بیان میکند که میدانها حتی در آنچه خلأ نام دارد هم نمیتوانند دقیقاً صفر باشند. چناچه میدانها صفر باشند، هم مقدار یا موقعیت و هم آهنگ تغییر یا سرعت دقیقاً صفر خواهد بود. این نقض اصل عدم قطعیت است که میگوید موقعیت و سرعت هر دو نمیتوانند با دقت مشخص شوند. همهی میدانها در عوض باید مقداری از آنچه افت و خیزهای خلأ نام دارد، داشته باشند (همان گونه که در فصل دوم آونگ میبایست افت و خیزهایی در نقطهی صفر داشته باشد). افت و خیزهای خلأ را میتوان به چندین روش تفسیر کرد که به نظر متفاوت میرسند ولی در واقع از نظر ریاضی همارز میباشند. از دیدگاه مثبتگرایی، میتوان آزادانه هر تصویری را که برای حل مسألهی مورد نظر سودمندتر است برگزید. در این مورد، افت و خیزهای خلأ را میتوان چونان جفت ذرات مجازی انگاشت که در نقطهای از فضا-زمان با یکدیگر پدیدار میشوند، از هم جدا میشوند، و به یکدیگر باز میگردند و یکدیگر را نابود میسازند. «مجازی» به این معنی است که این ذرات را نمیتوان به طور مستقیم مشاهده کرد، ولی تأثیرات غیرمستقیم آنها را میتوان اندازه گرفت و نتایج اندازهگیریها با دقت چشمگیری با پیشبینیهای نظری سازگار میباشد.[1]
حقیقت آن است که حتی اگر در آزمایشگاه ثابت شود که خلأ در کیهان ما چیزی را از هیچ چیز پدید میآورد، باز هم در چهارچوب کیهان ما، نمیتوان دلیل واقعی وجود خلأی که از هیچ چیز، چیزی پدید آورده است یا کوانتومی که در خلأ پدیدار و ناپدید میگردد، را بیان نمود. پیشتر به ایراداتی که بر مکانیک کوانتوم و اصل عدم قطعیت وارد است، اشاره شد. یکی از راهها، راه حل هیو اِوِرت است که وجود کیهانهای گوناگون را فرض میگیرد و اینکه احتمالاتی که در کیهان ما تحقق نمییابد، ممکن است در کیهانی دیگر واقع شود.
برخی فیزیکدانان و متخصصان فیزیک نظری از قبیل استیون هاوکینگ، لارنس کراوس[2] و دیگر هواداران گفتهی «پدید آمدن چیزی از هیچ چیز» که بر پایهی آن میگویند کیهان بدون نیاز به خدا از عدم پدیدار گشته است، اصل ایدهی خود را بر پایهی یک مبحث فلسفی در مکانیک کوانتوم بنیان نهادهاند که هیچ دلیلی بر آن وجود ندارد و آن الغای علیت میباشد؛ با علم به اینکه در این میان یک رقیب قدرتمند وجود دارد که همان تئوری چندجهانی میباشد و گرانش که به ظاهر بدون علت است ممکن است تاثیری از جهانی دیگر باشد که به سراغ ما میآید. همچنین مانعی ندارد که ناپایداریهای کوانتومی موجود در کیهانی که ما در آن زندگی میکنیم، عبارت باشند از آثاری که از جهانهای دیگر به ما رسیده باشند.
اما کسانی که خواهان اثبات عدم نیاز جهان به چیزی در خارج از آن برای پیدایشش هستند، برای حل اشکال ثابت کیهانی و اشکال احتمالات -در موجودیت کیهان ما- نیازمند فرض گرفتن جهانهای چندگانهای که پیشتر به آن اشاره شد، میباشند. فرضیههای جهانهای چندگانه میتواند با الغای اصل علیت در مکانیک کوانتوم تعارض داشته باشد؛ زیرا به آسانی میتوانیم بگوییم: ناپایداریهای کوانتومی در خلأ، نشانههایی از یک جهانِ چسبیده به جهانِ ما یا آثاری از نیروهای گذرای جهانهای چندگانه است. بر این اساس عمارتی که استیون هاوکینگ، لاورنس کراوس و دیگران در خصوص تأیید و ترویج الحاد بنا کردهاند، از نظر علمی دارای تناقض و محکوم به فروپاشی و در هم شکستن میباشد.
منبع : فصل 6 کتاب توهم بی خدایی.
پی نوشت ها :
[1]- هاوکینگ، جهان در پوست گردو، ص ۱۱۱ و ۱۱۲.
[2]- دکتر لاورنس کراوس (Lawrence Maxwell Krauss) (متولد ۱۹۵۴) فیزیکدان کانادایی-آمریکایی است که در شاخهی فیزیک نظری فعالیت میکند. او استاد فیزیک در مدرسهی تحقیقات زمین و فضا است و در دانشگاه آریزونا نیز مدیر پروژه میباشد. وی مؤلف چندین کتاب است که همگی جزو پرفروشترینها بودهاند. کتاب «هستی از هیچ» از معروفترین کتابهای او میباشد. (مترجم)
ادامه مطلب...- یکشنبه, 22 مرداد 1396
- ادله دعوت برای خداناباوران
- نوشته شده توسط انصار امام مهدی (ع)
پیشگفتار دکتر توفیق مغربی بر کتاب توهم بی خدایی
برای اولینبار در تاریخ بالأخره "گفتمانی جدی" میان الحاد و ایمان آغاز میشود.
چرا میگویم برای اولین بار؟
من معتقد هستم، به سادگی میتوان گفت که همه بحثها و گفتگوهایی که قبلاً صورت گرفته را نه میتوان بحثهای حقیقی در نظر گرفت و نه پاسخهایی که داده شده است را پاسخهایی حقیقی به الحاد و کفر علمی دانست، چون این مناظرات و مناقشات میان کسانی است که ادعای نمایندگی ادیان را میکنند (و دیدگاهها و فهم خاصی نسبت به متون دینی دارند) و میان ملحدینی که ردی بر ادیان دارند، دینی که فقها و عالمان عرضه میدارند و نه بر خود دین. شاید این سخن من به مذاق عدهای خوش نیاید!
کدام یک از ما تاکنون حتی برای مدت کوتاهی پرسشهایی در مورد وجود در ذهنش مطرح نشده است وسعی نکرده که برای آنها جوابی پیدا کند تا حس کنجکاوی بشری خود را در مورد علّت اشیاء و مبدأ آنها اشباع نماید؟
چه این سؤالات در مورد حیات بشر بر زمین باشد مانند این پرسش که: «چرا به وجود آمدهایم؟»
«آیا زندگی دارای معنای خاصی است؟»، «انسان کیست؟» «پیدایش تمدنهای انسانی از کجا است؟» و چه در مورد جهان و کیهان باشد مانند اینکه:
«چگونه میتوان جهانی که در آن زندگی میکنیم را درک کرد؟» «آیا جهان نیازمند خالق است؟»
پاسخهای پیشنهادی، فراوان و متنوع هستند. حال این پاسخها گویی میان دو محور خلاصهشدهاند خداوند یا علم؟ ... در ایمان به خدا یا ایمان به علم؟
آیا واقعاً لازم است که اکنون میان ایمان به خداوند وایمان به علم، یکی را انتخاب کنیم؟
در حقیقت من امروز کفر و الحاد را میبینم که بابت پیروزی با دلایل منطقی بر علمای دین شادمان است و در پوست خود نمیگنجد.
کسانی که امروز ادعای نیابت ادیان را میکنند پاسخ بعضی از موضوعات علمی که به نظر آنها با دین تعارض دارد را میدهند؛ بدون آنکه متون دینی و یا حتی نظریات علمی را، بفهمند.
شخصاً در میان مطالعهی پاسخهای علمای دین به نظریات علمی یا از طریق مشاهده مصاحبهها و گفتگوهای پخششده این افراد به این حقیقت پی بردم که آنها در مواقع زیادی برداشتی غلط، ناشایست و بسیار نابجا از نظریات علمی دارند سپس پاسخ آنها را بنا بر برداشت غلط خود با حرفهای بیهوده همراه با مغالطه و تحریک احساسات عمومی، میدهند.
چه کسی این جمله را نشنیده است که: «نظریه تکامل بیان میدارد که انسان در اصل میمون بوده است!» و این امر در حقیقت اشتباهی بزرگ است، یا تکامل میخواهد ما ایمان بیاوریم که هر چیزی که میبینیم تصادفی است، متأسفانه این حرفها نادرست است ولی طرفداران خاص خود را دارد. این سخنان یا شخصاً از علمای دین و یا از سوی پیروان آنها، به دلیل برداشت نادرست و یا عمدی آنان گفته شده است و در هر دو صورت نتیجه یکی است.
این روزها بعضی از علمای دین تحت تأثیر دلایل قوی نظریات علمی شروع به تسلیم شدن و اعتراف به صحیح بودن آنها از یک سو، و عدم مخالفت با دین از سوی دیگر کردهاند.
اما... چگونه این نظریات با دین مخالفتی ندارند؟!
نظریاتی که ملحدان امروزه مطرح میسازند بیانگر شکل متکاملی از تابلوی چگونگی آغاز جهان و تکامل آن، آغاز حیات بر روی زمین و تکامل آن بدون نیاز به «فرض وجود پروردگار» است، همچنین این تابلو قصه آغاز و تکامل دین بهعنوان دستساخت بشر را، دارا است. بنابراین به نظر آنها برای آفرینش داستانی علمی وجود دارد بدون اینکه نیاز باشد پروردگاری دانا و هدفمند خالق آن باشد، آیا ممکن است که عالمِ عاقلی بگوید که قصهی کامل امروزهی علم در مورد حیات صد درصد کامل و با ایمان به خداوند توافق دارد، بدون آنکه راهحلی برای رفع تناقض میان آنها مطرح کند؟
حال ما دو تفسیر مختلف که به نظر میرسد در تناقض هستند را در اختیارداریم، این امر ما را به یاد نظریات پنجگانهی ریسمان میاندازد. مجموعه نظریاتی که برای ادغام بین نظریه کوانتوم و نظریه نسبیت عام وضع شدهاند. در صورتیکه به ظاهر مختلف و متناقض دیده میشوند تا اینکه نظریه جامع یا نظریه M مطرح شد تا بیان کند که آنها دیدگاههایی مختلف در مورد حقیقتی یکسان هستند.
کتاب "توهم بیخدایی" این تضادها را رفع میکند و هر قسمت را سر جای خود قرار میدهد تا همهچیز دریک تابلوی منظم و همسنگ دید شود.
بهدرستی که احمدالحسن کاملاً دانسته است که چگونه حواس و نظر خواننده غیرمتخصص را برانگیزد و چگونه معلومات علمی را به او رسانده و در همان وقت دقیقاً دانسته که به چه صورت دانشمندان متخصص را نزد نکتههای که باید بر آنها توقف کند، متوقف سازد!! مأموریتی که به سرانجام رساندن آن بسیار سخت و دشوار است.
این کتاب با روشی علمی دقیق و بینظیر مهمترین نظریات اثباتشدهی تجربی، ریاضی و نظری را بررسی کرده و نیز نگاهی دارد به علوم مختلفی همچون: زیستشناسی تکامل، دانش مهندسی ژنتیک، پزشکی، آنتروپولوژی [انسانشناسی]، زمینشناسی تاریخی، تاریخ باستان، آرکیولوژی [اسطورهشناسی]، فیزیک نظری و کوزمولوژی [هستیشناسی مطلق] و فلسفه و غیره...
لازم به ذکر است که این کتاب در حقیقت شامل بحث و مناظرهای علمی از نوع طراز اول با پرفسور ریچارد داوکینز است که امروزه بهعنوان یکی از بزرگترین دانشمندان معاصر زیستشناسی تکامل محسوب میشود. همچنین مناظرهای با پرفسور استیون هاوکینگ که یکی از دانشمندان نامدار فیزیک نظری و ریاضیات کاربردی معاصر، متخصص در کیهانشناسی دارای نظریه اثباتشده تشعشع سیاهچالههای فضایی است، خواهد داشت، همچنین مناظرهای علمی دارد با محققان باستانشناسی، آنهایی که پیروی نظر پرفسور ساموئل کریمر در مطالعه تاریخ باستان انسانها هستند که خلاصه آن عبارت است از: دین دستساخت بشر است که هزاران سال پیش نشأتگرفته و نزد سومریان و آکادیان پیشرفت نموده و با گذر از یهودیان و مسیحیان نزد مسلمانان تکامل یافت.
و هرگز مبالغه نکردهام اگر بگویم که این کتاب، شما را با روشی زیبا و صریح تا حد شگفتآوری به سفری ماجراجویانه میبرد که با انسان آغاز میشود و به انسان باز میگردد، سفری که رابطهی عمیقترین مسائل علمی مربوط به اصل حیات و آدمیزاد و طبیعتِ کیهان از یک سو، و بین وجود پروردگاری دارای هدف و حکیم و قانونگذار از سوی دیگر را نشان میدهد، این سفر شما را متقاعد خواهد کرد که حداقل موقتاً قبول کنید که هیچچیز دیگری اهمیت بیشتری نسبت به شناخت این پروردگار ندارد.
سفری در شش فصل که از آغاز تا پایان بر اهتمام و کنجکاوی شما چیره میشود، بدینصورت احمدالحسن ثابت میکند که علم در مقابل خداوند قرار داده نمیشود. همانگونه که قبلاً ذکر کردم علمای دین دفعات بسیاری اقدام به رد نظریات علمی و فهمیدن این نظریات کردهاند، چه انتخاب خوبی است انتخاب نویسنده برای عنوانی که با آن کتاب را شروع کرده است. در فصل اول اقدام به بیان روش خطرناک علمای دین با اختلاف پشتوانههای عقاید مختلف مسلمانان (سنی و شیعه)، یهود و مسیح میپردازد.
در این فصل مثالهای عبرتانگیزی از پاسخهای نمایندگان ادیان خصوصاً آنچه متعلق به نظریه تکامل است را خواهید یافت، همچنین نگارنده به ذکر این پاسخها اکتفا نکرده و در پی نقد و بررسی این پاسخها همچون دانشمندی متخصص میپردازد و در همان حال تهی بودن آنها را از هرگونه بینش علمی و سادگی اسفبارشان آشکار میسازد، سپس نگارنده ناممکن بودن آنچه را که بعضی از این افراد بدان معتقد هستند یعنی امکان اعتقاد همزمان به نظریه تکامل وایمان به خداوند را بدون رفع تناقضات ظاهری بیان میکند.
سپس نگارنده حتی برای لحظهای انصاف خواننده و انصاف فقهای ادیان را که در فصل اول دیدگاههای آنها را بهنقد کشانده بود، اهمال نکرده است. چه خواننده از جمله کسانی باشد که معتقد به عدم صحت نظریه تکامل باشد و یا فکر کند که یک فرضیه و یا نظریهای ثابت نشده است. هنوز و هنوز امیدی هست که بهزودی چیزی آن را نقض نموده و آن را منهدم سازد و علمای دین در نهایت پیروز گردند، یا از علمایی باشید که دارای دیدگاههای مشابه با یکی از حالات مورد نقد قرارگرفته شده در فصل اول باشید.
احمدالحسن در فصل دوم نظریه پیدایش و ارتقاء دلایل را به شکلی توضیح میدهد که شخصاً معتقد هستم که میتوان از آنها در اموری مانند تدریس و شرح علمی نظریه تکامل همانند دانش کالبدشکافی تطبیقی، فسیلشناسی و تکامل در زنجیرههای زیستی کنونی و قانون عام تکامل کیهانی و حذف و تغییر در اعضای بدن جانداران در زیستگاههای جداشده و وجود سیستمهای زیستی مختلف در آنها و وجود ویژگیهای ناهمسان نزد بعضی از جانداران، همچنین اهلی شدن و تربیت و دلایل ژنتیکی همانند ادغام شدن کروموزوم دوم انسان و اشتراک میان انسان و بقیهی موجودات اصلی در ویروسهای پسگرد و ابتدایی بهکار برد.
همچنین در این فصل پاسخ مهمترین اشکالات مطرحشده در مورد نظریهی تکامل را داده است، سپس نیمنگاهی به نکتهی دقیقی میاندازد و آن فرضیات پیدایش حیات بر روی زمین و عدم وجود هر گونه نظریه علمی که این امر را بهصورت کاملاً علمی همراه با دلایل علمی شرح بدهد، دارد و این در حقیقت خلأیی است در تصور الحادی که ادعای تکامل آن را میکنند.
در پایان این فصل و شاید قبل از آن، یک نگرش منطقی در ذهن شما شکل خواهد گرفت تا با استفاده از آن، دیدگاه و نگرش خود را در مورد نظریه تکامل از یک سو و از سویی دیگر نسبت به آنهایی که ادعای نیابت ادیان را میکنند، مشخص کنید.
متون دینی ثابت و اصیل هیچگونه تعارضی با نظریه تکامل ندارد و نویسنده این امر را در فصل سوم نشان میدهد و مهمترین متون دینی که بعضی از علماء به اشتباه این متون را مخالف با نظریه تکامل پنداشتهاند، شرح میدهد. همچنین محال بودن درستی بعضی از این گفتهها را بیان کرده است. سپس برای اولین بار جایگاه دینی حضرت آدم g را در داستان تکامل حیات و رابطه او با بقیه انواع آدمیان باستان را توضیح داده و سپس چگونگی تکامل جسمی که قرار است روح آدمیزاد به آن متصل شود را بهوسیلهی دلایل تأییدشدهی علمی و تاریخی با شرحی منحصربهفرد که تا کنون نمونهی آن مشاهده نشده است بیان میدارد.
همچنین در این فصل مروری به پندار غلط بعضی از اشخاص در مورد خلقت حوا از جسم حضرت آدم g خواهد داشت و نیز پاسخ ادعای نادرست زنای محارم در میان فرزندان ایشان را شرح میدهد.
در این فصل پاسخ یکی از مهمترین و پیچیدهترین مسائل غیرقابل حل اعتقادی بین مسیحیان و مسلمانان که تا امروز هیچ کس پاسخی به آن نداده را میدهد، و آن چیزی نیست بهجز شرح علمی ممکن برای داستان تولد حضرت عیسی g بدون داشتن پدر.
از آنجایی که نظریه تکامل نقش اساسی برای کسانی که اعتقاد به وجود خدا را قائل نیستند و میپندارند که نظریه تکامل همانا نظریهای کامل و تفسیر دهنده پیدایش حیات و تکامل آن و عدم نیاز به خدا را توضیح میدهد، پس جایگاه خداوند برای دیندارانی که این نظریه را قبول میکنند کجاست؟
فصل چهارم ما را به اثبات وجود خداوند از طریق نظریه تکامل و با استفاده از توالی ژنی و هدفمندی تکامل و ارتقاء با استفاده از انتخاب طبیعی و پیشروی آن میبرد و این امر باعث میشود که برای عدم وجود خداوند دلیل قطعی نداشته باشید!
از سوی دیگر این فصل به شرح نزدیکی طراحیهای هوشمند میپردازد از آنجهت که تأییدکنندگان آن در صدد اثبات طراحیهای هوشمند در زنجیرههای زیستی و ساختار آن، و در نهایت اثبات وجود خداوند هستند، درصورتیکه نظریهی طراحی هوشمند با خلاءهای بزرگی روبرو است، طراح یک ساختار متکامل اگر که "الله" باشد بنابراین علم او مطلق و قدرت او نیز مطلق است و باید دستساختهی وی کامل باشد و خلل و نقصی در بین زنجیره آن یافت نشود. بهعنوان مثال دراز شدن عصب حنجره [در زرافه] چه تفسیری برای این خطاها در این طراحی وجود دارد؟ شما را با پاسخ «احمدالحسن» تنها میگذارم تا جواب را کشف کنید.
نگارنده سفر ما را بهسوی شناخت و معرفت، کامل میکند تا در فصل پنجم، به گونهای خاص از تکامل یعنی تکامل فرهنگی برسیم، در حقیقت جهش فرهنگی و توانایی گونهی بشری انسان در ثبات مقابل جریانهای قوی خودخواهی ژنتیک که هدفی جز بقا ندارد را، با اخلاق و ایثار حقیقی نشان میدهد چیزی که حتی نظریه میمها نمیتوانند شرح دهند و تفسیر آغاز و دوام آن را بیان کنند. پس دلیل جهش فرهنگی در چند هزار سال اخیر چه بوده است؟
برای پاسخ به این پرسشها «احمدالحسن» ما را به اولین تمدن ظهور کرده بر روی زمین آن هم با استفاده از حماسهها و داستانهای سومریان میبرد که نقش جهش فرهنگی را به خوبی ادا کرده و بهصورت ناگهانی در سرزمینهای میان دو رودان[بینالنهرین] ظهور کرده بود، پس بیایید از شخصیتهای آن حماسهها سؤال کنیم؟ از گلگامش و دموزی بپرسیم...؟ حماسههای آنها را به شکلی نوین بخوانیم که زاویه دید ما را بهصورت 180 درجه نسبت به این متون تغییر میدهد تا بهصورت شگفتانگیز داستان آیین تکاملیافته پروردگار را از آن زمان با همه تفاصیل و امور مرتبط با آن بشناسیم. سپس ما را با خود به دیدار حضرت نوح و داستان طوفان مهیب که در همه کتب آسمانی ذکرشده میبرد و به تفسیر آن میپردازد. همچنین برای اولین بار چگونگی اتفاق آن و زمان و مکان وقوع این حادثه را بیان نموده است و این امر را بیان نموده است که آیا همه کرهی زمین را در بر گرفته است و آیا همه موجودات با این طوفان نابود شدهاند؟ همانگونه که بعضی از فقهاء ادیان به آن اعتقاد دارند و پاسخی برای کوچکترین اشکالات مانند وجود حیوانات در جزایر دور افتاده، و نه برای اشکال بزرگ چگونگی گردآوری هزاران نوع جاندار مشتمل بر حیواناتی با گونهها و اندازهها و ویژگیهای زیستی مختلفی در نوع تغذیه و زیستگاهها و بدون در نظر گرفتن میلیونها نوع حشرهی موجود، همچنین ذکر مصدر و منبع آبهایی که کره زمین را در بر گرفته، ندارند. همه این امور که فهمیدن آنها برای عقل دشوار است، با جمعبندی بین دقت علمی و متون دینی شرحی برای آن را در فصل پنجم خواهید یافت.
بعد از بحث نظریه پیدایش و تکامل حیات بر روی زمین و رابطه آن با ایمان به آفریدگار و تفسیر جهش فرهنگی در تاریخ بشریت، فصل ششم به بررسی نظریه پیدایش و تکامل کیهان و جهان بهصورت خود به خودی از نیستی و عدم میپردازد. این مبحث نه فقط به نگرشی جدید به واقعیت و اشیاء نیاز دارد بلکه، به نظریات علمی قادر به پرداخت به سطوح دیگری از اندازهها، مسافتها، زمان و درجهبندی انرژی و حرارت و مانند اینها نیازمند است. زیرا جهانی که در آن زندگی میکنیم یا (مقدار قابلمشاهده از آن) خیلی بزرگتر از سیاره زمین و کهکشان راه شیری است و شامل تعداد بسیار زیادی از کهکشانها است. درحالیکه در آغاز بینهایت کوچک بوده حتی کوچکتر از هستهی اتم بلکه خیلی کوچکتر از آن، تنها یک نقطه. تولد آن از مراحلی سرشار از انرژی و تراکم بوده و در بعضی از مراحل اولیه شروع به گسترش با سرعتی حتی بیشتر از حداکثر سرعتی که نور میتواند با آن حرکت کند، نموده است (مرحله تورم).
سفر جستجو از مبدأ هستی در فصل ششم ما را به حسابرسی دقیق در هر آنچه ما را احاطه کرده است، خواهد فرستاد مانند: زمان و مکان، نیرو، جِرم و پس از آن ذرات و پادذرههای آنها، سیارات و نجوم، کهکشانها، سیاهچالهها، نور و ماده سیاه، گرانش و انرژی تاریک عجیب و... در نتیجه «احمدالحسن» ما را نزد اکتشافات نوین علمی قرن و شرحهای نظری آن نگاه میدارد، و ما را به دورترین نقطه از گذشتهای که برای خلقت وجود دارد، نزدیک به 13 میلیارد سال پیش خواهد برد و به بررسی پیدایش جهان و نظریه مهبانگ، دو نظریهی نسبیت عام و خاص و نیز فیزیک کوانتوم و نظریه جهانهای موازی، گذر خواهد کرد تا آنجا که به نظریه جامع یا همان نظریهی M که پیشنهاد داده میشود شاید همان نظریه کامل باشد، برسد نظریه M Theory.
جهش فزایندهای که فیزیک در ابتدای قرن گذشته، بهخصوص با مطرحشدن نظریهی نسبیت و فیزیک کوانتوم تجربه کرد، منجر به شناخت فهم ساده و مبنی بر تجربهی روزمرهی ما از جهان شد.
در واقع در فیزیک مدرن چند امر ناشناخته وجود دارد که به چگونگی نگرش ما به حقیقت و اشیاء و هر آنچه برای ما درک و حتی تخیل آن سخت است تعارض دارند. چگونه ممکن است درک کنیم ذرهای مانند (نور یا ماده) مکان مشخص نداشته باشد و عبارت است از مجموعه ذرات شَبَح مانند و یا مجموعهای از احتمالات برای حضور موجودات شَبَح مانند، که مشاهدهکننده و تماشاگر باعث به وجود آمدن آنها در هنگام مشاهده یا نگاه کردن به آن میشود؟ سپس هنگامیکه تابع آن موج، سقوط کند و ذره به رفتار عادی خود بهعنوانیک جسم حقیقی بازگردد، دیگر موجودات شبح مانند کجا میروند که فقطیکی از آنها باقی میماند. یا چگونه ممکن است درک کرد که مشاهد و نظاره گر در شکل رفتاری ذرات تأثیر داشته است درحالیکه میدانیم همه جهان عبارت است از ترکیبی از ذرات، چگونه میتوان انتقال اطلاعات با سرعت بیشتر از سرعت نور را تفسیر و درک نمود با اینکه از دیدگاه نظریهی نسبیت این امر محال است.
و عجیبتر از این و آن، نظریه جهانهای موازی است که در هر زمان پلانک، جهان به تعداد زیادی از آنها تقسیم میشود و این مشاهده کننده است که یکی از آنها را شناسایی و تعیین میکند! این تماشاگر کیست؟ و محدودیت او چیست؟ و آیا این شرط نهایی یا اول برای معادله هستی ما میباشد؟!
معنی نظریه غشاها یا نظریه M چیست؟ و معنی وجود ابعاد دیگر فراتر از 4 بُعد برای جهان، یا11بُعد تا کنون، چیست؟ و چه پاسخی برای آنچه که اخیراً پرفسور استیون هاوکینگ درباره مبدأ و پیدایش جهان مطرح کرده وجود دارد ، مبنی بر آنکه نظریه M و فیزیک کوانتوم برای تفسیر وجود هستی از عدم کافی میباشند و آنکه ظهور جهان از عدم بنا بر نظریه جامع یا M چیزی جز قانون گرانشی که از آغاز وجود داشته، نیست، و اینکه جهان میتواند بدون فرض وجود خالقی هستیبخش به وجود بیاید، معنی این گفتهی فیزیکدانان معاصر که: مقدار حاصل جمع انرژی مثبت و انرژی منفی مساوی صفر است، چیست؟؟ آیا این پاسخ که اصل جهان به خاطر وجود قانونی ناشناخته و وجود فضایی آغازین با منشایی ناشناخته،کافی است و هستی بلکه جهانها خودبهخود به وجود آمدهاند و خویشتن را میسازند و هنوز در حال ساختن خود هستند.
آیا ما که دانا قلمداد میشویم میتوانیم هر وقت که از درک دادههای نظریات خودمان عاجز شویم، فقط به براندازی و حذف اسباب یا به ممنوع کردن سؤالات بدیهی و قابلقبول در مورد علت، چیزی که هنوز بهعنوان محرک و پیشرانی برای بحثهای علمی طی هزاران سال بوده است یا همان "چرا"؟ بپردازیم؟ و آیا کافی است با نقل گفته دانشمندی که جایزه نوبل گرفته یا برای گرفتن آن نامزد شده مبنی بر اینکه پرسش، در مورد علت، سؤالی "احمقانه" و یا"غیرضروری" است، اکتفا کنیم؟؟
همه اینها پرسشهای مهمی هستند که احمدالحسن در این کتاب ارزشمند (توهم بیخدایی) همراه باارزشگذاری به متون دینی مورد بررسی قرار میدهد، که شخصاً معتقد هستم تا به امروز کسی معنای آنها را درک نکرده است.
بین افراط و تفریط، بین تیغ اوکام (Ockam) و تیغ لیشتنبرگ (Lichtenberg)، در میان دیدگاههای علمی و فلسفی بعضی ضوابط در مواجه با نظریهها و نمونهها وجود دارند، که در پی ریشه کن کردن آنها نیستم؛ امّا بهصورت خلاصه بعضی از مثالهایی که نیاز دارم را بیان میکنم، مثلاً اگر: نظریهای داشته باشیم که از نظر تجربی و تئوری ثابت شده باشد هر چیز را که برای تفسیر آن قرار دادهشده را کاملاً شرح میدهد، در نتیجه آن را نظریهای کارآمد در نظر میگیریم و هیچ انگیزهای برای جستجوی نظریهای غیر از آن نخواهیم داشت. اگر این نظریه در بیان مسائل در جوانبی کارآمد و در بعضی دیگر ناکارآمد باشد و راهی برای تعدیل آن یا اضافه کردن موارد دیگری به آنیافت شود انجام این کار الزامی است، در غیر این صورت در حد امکان باید نظریهای جدید طراحی شود، گاهی اوقات نیز این امر سخت شده لذا نظریهای جدید برای جبران نقص، طراحی میشود و شاید نظریهها باهم ادغام شوند مانند ادغام نظریهی نسبیت و فیزیک کوانتوم.
اما حالتهایی وجود دارد که دو نظریه که هم واقعیت و هم تجربه را منطبق میسازند و هر دو پیشبینیهای یکسانی را ارائه میدهند و نمیتوان یکی از آنها را بر دیگری ترجیح داد. به همین دلیل از میان این دو یکی که سادهتر و سنجیدهتر است انتخاب میشود. مهمترین جزء این امر، محدود شدن به فرض"هر آن چیز که آوردن آن ضروری میآید"، میباشد. مثلاً: اگر فرض کنیم که مدل اِتـِر (اثیر) و مدل نسبیت از هرجهت با یکدیگر همخوانی دارند (که در واقع اینگونه نیست) حتماً دانشمندان مدل نسبیت را به خاطر عدم احتیاج به فرض فضای اتر انتخاب خواهند کرد (شاید برای این نظریه بازگشتی باشد یا شاید این نظریه بازگشته است ولی به شکلی دیگر: عدم کوانتومی). مثال دیگر این امر مقدار ثابت کوزومولوژی اینیشتین است که در حقیقت در مرحلهای از زمان کنار گذاشتهشده و ضرورت حکم به بازگشت آن کرد. و مثالهای دیگری وجود دارند که حذف در آنها نهایی بود.
این امر بهعنوان سرآغازی اصولی در بحثهای فلسفی و علمی است حتی اگر به شکلی کامل در مورد آن برهان آورده نشده باشد. این اصل به تیغ اوکام مشهور است که هر چیز اضافه را خواهد برید. و این همان اصل اشارهشده در گفتگوی مشهور بین لاپلاس و ناپلئون است:
ناپلئون: آقای لاپلاس، در سیستم شما یادی از خدا نمیبینم.
لاپلاس: سرورم، به این فرضیه احتیاجی نداشتم.
دانشمندان دیگری بودند که به خاطر این که لاپلاس به شکلی مختصر از فرضیهای که همهچیز را تفسیر کند استفاده مینمود اظهار تأسف مینمودند.
لاپلاس این بار پاسخ میدهد: بله سرورم، این فرضیهای است که همهچیز را تفسیر میکند. ولی با این نظریه چیزی را نمیتوان پیشبینی کرد و به عنوان یک دانشمند بر من واجب است برای شما کارهایی انجام دهم که بتوانید پیشبینی کنید.
شاید این اصل بهصورت های مختلفی پیشنویسی شود. همچنین شاید به نامهای مختلفی عنوان شود پس به خود این اجازه را خواهم داد که اینگونه عنوانش کنم: لازم است سادهترین راه حلها جستوجو شود ولی نه افراط و نه تفریط، اما عبارت لاتینی آنکه به ویلیام اوکامی (که بین قرن 13 و14 میلادی میزیست) منسوب است:
"Numquam pone nest pluralitas sine necessitate"
تقریباً چنین معنایی میدهد: (فراوانی موجودات را بیشتر از حد ضروری مپندار) ولی تیغ اوکام شمشیری دو لبه است و اگر بهدرستی از آن استفاده نشود نتیجهای کاملاً برعکس خواهد داشت. یکی از استفادههای نابجا از آن زیادهروی در سرپیچی از کامل کردن یک نظریه و فرض کامل بودن آن و پناه آوردن به تفسیر اصل موضوع برحسب بدیهی بودن، است.کتاب (توهم بیخدایی) برحسب طرحریزی نگارنده نکات زیادی برای چنین استفادههای نادرست از تیغ اوکام خواهد داد. مثلاً تفسیر فیزیک کوانتوم از دیدگاه ارتودوکسی در مقایسه با تفسیر سببی که در مواقع ضرورت وجود جهانهای دیگری را برای این امر فرض میکند.
نویسنده نشان میدهد که تفسیر ضروری است و جهانهای موازی دیگر فرضیهای اضافه نیست بلکه آنها به شکل دیگری در جاهای مختلفی از نظریه پیدایش جهان (نظریه M) فرض شده است.
پس به این نتیجه میرسیم که نظریه در جواب پرسش"چرا "میگوید: "همینطوری بدون علت"، یعنی استفاده غیر صحیح از تیغ اوکام از آن تیغی بدون دسته خواهد ساخت که فقط تیغهی "لیشتنبرگ" راکم دارد.
در نتیجه کتاب "توهم بیخدایی"راهحلهایی برای رفع تناقضهای میاناین نظریات را میدهد.
سپس موضوعاتی که در نظریههای پیدایش و تکامل جهان، برای هستی و فرهنگ انسانی از تیغ اوکام در مورد آنها درست استفادهنشده را روشن خواهد نمود!
بدینسان مردی خواهید یافت که شناختی گسترده نسبت به حیات و چگونگی تکامل آن در ریزترین جزئیات را دارد، گاهی او را متخصص در زیستشناسی و از سویی دیگر او را متخصص در باستانشناسی و در تاریخ بشر و سنگنوشتهها میبینید، سپس اینها را بهکلی فراموش خواهید کرد تا این که خود را در حال خواندن یکی از کتابهای ساده نوشتهشده در حوزهی کوزمولوژی [هستیشناسی مطلق] مییابید سپس او را دانشمندی بینظیر در علم اخلاق خواهی یافت که در همه سطوح برتری را از آن خود کرده است.
آنچه را که در آن شکی ندارم این است که خواننده گرامی متوجه یکی از مهمترین ویژگیهای کتاب خواهد شد و آن امانت علمی بزرگی است که در همه فصول کتاب واضح و عیان دیده میشود، جایی که نقلقولهای نگارنده، همه بهصورت کامل بیانشده و هرگز بریدگی و ویرایش در آنها دیده نمیشود، این امر خیلی مهم است و به شما احساس اعتماد و تسکین خواهد داد که بیانگر سرشت پاک و انصاف نویسنده است.
چیزی جز این امکان ندارد که خود را به شکل شگفتآوری شیفته این کتاب بیابم...
اما نه تنها به خاطر دلایل فوقالذکر، بلکه به خاطر شکوه و زیبایی سبک آن و به خاطر سادگی پیوند مسائلی که پیوند دادن بین آنها محال جلوه مینمود... همچنین مخفی نمیکنم که جزء بزرگی از شیفتگیم به این کتاب به دلیل احترام فراوانی است که نگارنده آن برای انسان و خرد او، با تمام معنای این کلمه، می گذارد، آن هم بدون هیچ بزرگنمایی و سفسطه. وی با آنچه شایستگی ندارد مدارا نمی کند، و هر چه را که مستحق ستودن باشد را ستوده است. این کتاب هر انسان عاقلی را به تحقیق دعوت میکند و جز یافتن معرفت را نمیپذیرد.
با اینکه باید برای پایان یافتن متن کتاب خود را آماده مینمودم، به راستی برایم تعجبآور بود که به آخرین صفحه کتاب رسیدم و متوجه نشدم که کتاب به پایان رسیده است... هر فصل کتاب به من یک فرصت برای ادامه شناخت حقایقی بیشتر را میداد که برای اولین بار مطرح میشدند. ولی در آخرین صفحه بهدرستی که همه امیدی که برای ادامه این ماجراجویی تا ابد داشتم، قطع شد.
شاید در کاربرد اصطلاح "برای اولین بار" در معرفی کتاب "توهم بیخدایی" زیادهروی کرده باشم ولی از شما خوانندگان گرامی انتظار این را دارم که در پایان یا قبل از آن مرا مورد بخشش قرار دهید. و شک دارم که هیچ آدم با انصافی بتواند در مقابل این کتاب مقاومت کند و در نهایت حداقل هیچ مورد انتخابی جز اعتراف به قدرت علمی و دلایل و استنتاجهای نویسنده نخواهد داشت.
در هرصورت شخصاً نمیتوانم در نتیجهای که بعد از اتمام کتاب با آن خارج میشوید را بهطور قطع اظهار کنم آیا شما "الحاد و علم" یا "دین و علم" را انتخاب میکنید و یا "خرافات" را. در هرصورت برایتان این را تمنا نخواهم نمود. اما گزافه نیست اگر بگویم :این کتاب به شکلی حتمی، نگرشی ساده و در عینحال دقیق به پیچیدهترین نظریات مدرن و ارتباط آنها با وجود یا عدم وجود اله را به شما خواهد بخشید.
فرصتی برای ایجاد ارتباط بین مهمترین مباحث مورد اختلاف و تضاد میان دانش و ایمان به اله، و آشنایی با دلایل نظریهپردازان الحادی و پاسخ دادن به آنها بهصورت دقیق و علمی ایجاد کرد و این چیزی است که کمبود آن در تألیفات فقهای ادیان به امید رسیدن به حقیقت وهم الحاد و نشانههای توحید، قابل مشاهده است.
اما تصمیم و انتخاب را نگارنده، احمدالحسن، در هرصورت به خواننده عزیز واگذار کرده است ولی به دانشمندان منکر وجود خداوند میگوییم، بهدرستی که این کتاب برای اولین بار گفتمانی را برای بحث و بررسی بر اساس مبانی علمی باز کرده است. و همچنین شرحها و راه حلهای جدیدی را مطرح کرده که جز در نظر گرفتن و مطالعه و بررسی در مقابل آنها نمیتوان کاری کرد.
به علاوه این کتاب در حقیقت بعضی اشکالات وارد بر برخی از نظریههای علمی مطرحشده را آورده است، در نتیجه نگارنده این اشکالات را وارد صحنهی بررسیهای علمی نموده است.
به همین دلیل از نادیده گرفتن و عدم در نظر گرفتن مقولات مطرحشده در این کتاب و نیز عدم پاسخگویی به این دیدگاهها به طور منطقی و به سادگی میتوان چنین نتیجه گرفت که هیچ دلیلی برای نقض آنچه که نویسنده در کتاب بیان نموده وجود ندارد. این طبیعی است که همین سخن و نتایج در مورد فقهای ادیان نیز صادق است.
بهعنوان فردی دانشگاهی و دارای تحصیلات آکادمیک، بدون توجه به قضاوت بر محتوا، ابراز خرسندی میکنم که چنین کتابی وجود دارد، به دلیل آنکه چالشهای علمی بزرگ، محرک اساسی برای قدم برداشتن در راه گفتمانهای علمی و فلسفی است. در غیر این صورت رکود، عقبنشینی و سیر قهقرایی فکری پیش خواهد آمد و تاریخ بهترین شاهد بر این امر است.
بهتر است بگوییم که کتاب" توهم بیخدایی" باعث پیدایش گفتمانی متمدن است و با همه توان و اشتیاق خود امیدوار هستم که این گفتمان تکامل یابد و برحسب قانون انتخاب علمی برای حجت و دلیل قوی ارتقا یابد "پیدایش و ارتقاء در گفتمانهای میان دانش و دین".
با آرزوی مطالعهای مفید و پر بهره .
زندگینامه نویسنده پیشگفتار کتاب توهم بی خدایی
دکتر توفیق مسرور:
دکترای ریاضیات کاربردی از دانشکده عالی ملی راهسازی پاریس در سال 1995 میلادی با امتیاز (بسیار عالی همراه با تبریک هیـئت داوری) زیر نظر عضو آکادمی علوم فرانسه پروفسور سیارلی، دارای مدرک فوق لیسانس مدلسازی و تحلیل عددی از دانشگاه پیر و ماری کوری در سال 1992، مدرس و پژوهنده در مؤسسه تحقیقاتی مدلسازی و محاسبات تحلیلی (M2APD) در دانشگاه مکناس مغرب و دانشکده ملی مهندسی (ENSAM) همچنین تدریس در دانشگاه رونی دیدرو در پاریس (از سال 1995 تا 1997) و در دانشگاه فرانس کونتی در بوزنسان (از سال 2001تا 2003) در فرانسه. زمینه تحقیقاتی ایشان ابزار دقیق کنترل (Control Thery) همچنین سیستمهای توزیع الکترونیک و تحلیل میکرو کنترلها از طریق خاصیت انفراد و انتشار اطلاعات و کاربرد آن در زمینههای بررسی امواج مکانیکی و و الکترومغناطیسی و صوتی و امواج عبور کننده از سطوح نرم (مانند امواج رایلی) و استفادهی گستردهی آن به دلیل اقتران عمودی و افقی و امواج سطحی و ستونها و امواج مورد بررسی در معادله شرودینگر.
در این قسمت پیشگفتار کتاب توهم بیخدایی به اتمام می رسد، به امید اینکه بهره لازم را عزیزان برده باشند .. شاد و تندرست باشید ..
ادامه مطلب...
- یکشنبه, 15 مرداد 1396
- ادله دعوت برای خداناباوران
- نوشته شده توسط انصار امام مهدی (ع)
کتاب توهم بی خدایی
کتاب (توهم الحاد یا توهم بیخدایی) به انگلیسی : (The Atheism delusion) با زیرفرنام «نشانههای پروردگار در هستی» در سال 1434 ه.ق به دست سید احمدالحسن نوشته شد.
در کتاب توهم بی خدایی نویسنده سعی میکند پاسخهای روشن و محکمی به سوالاتی که در ذهن هر فرد مانند: اساس و چگونگی جهان هستی، چرا به وجود آمدهایم؟ آیا زندگی دارای معنای خاصی است؟ انسان کیست؟ آیا تکامل هدفمند است؟ آیا اصل علیت توسط مکانیک کوانتوم رد شده است؟ پیدایش تمدنهای انسانی از کجا است؟ چگونه میتوان جهانی که در آن زندگی میکنیم را درک کرد؟ آیا جهان نیازمند خالق است؟ را میدهد.
و سپس به نقد نظرات علمای ادیان در مورد تکامل (فرگشت) میپردازد و در فصل دوم کتاب نظریه تکامل را با شواهد علمی اثبات میکند و در فصول بعدی به اثبات خداوند از طریق اثراتش میپردازد مانند: اثبات هدفمندی تکامل و اینکه عدم بوجود آورنده نیست.
و در این کتاب به نقد مطالب پروفسور ریچارد داوکینز ، استیون هاوکینگ و ساموئل کریمر میپردازد و نظریات الحادی این دو دانشمند را نقد و بررسی میکند.
ترجمه فارسی
کتاب توهم بیخدایی در سال 1437 ه.ق در قالب 564 صفحه به فارسی ترجمه شد.
فصلهای کتاب
فصل اول :
-
نظرات علمای دین در مورد نظریه پیدایش حیات و تکامل
-
آیین مسیحی کلیسایی و تکامل
-
دین وهابی سلفی و تکامل
-
برخی از فقهای اهل سنت و تکامل
-
برخی از فقهای تشیع و نظریه تکامل
-
آیا ممکن است علم، نظریه خلقت یکباره یا مرحلهدار را قبول کند؟
فصل دوم :
-
چارهای جز قبول تکامل نیست
-
نظریه تکامل
-
بحث در مورد فرضیات پیدایش حیات
-
دلایل تکامل
-
علم کالبد شکافی تطبیقی
-
فسیلها
-
پس گشت، پنهان شدن و از دست دادن اعضا
-
دلایل ژنتیکی
فصل سوم :
-
تکامل سنتی الهی است
-
تاریخ فسیلشناسی انسان
-
عمر آدم از دیدگاه دین و عمر فسیل انسانی بر روی زمین بر مبنای علم
-
نظریه تکامل و قرآن
-
آیا اصل انسان میمون است؟
-
حقیقت مسئله آفرینش حضرت آدم g
-
معنی رفع خاک زمین به آسمان اول
-
نزول حضرت آدم به زمین
-
عدم تعارض متن دینی ثابت با نظریه تکامل
-
پژوهشی در مورد زنا با محارم و تکامل
-
بررسی علمی بارداری حضرت مریم B
فصل چهارم :
-
نظریه تکامل و دلایل عقلی بر وجود پروردگار
-
تکامل هدفمند است
-
ابزار هوش
-
صفت اثر دال بر صفت موثر است
-
آیا جهش ژنی صد در صد تصادفی است؟
-
غایت یا هدف تکامل
-
توالی ژنی و قانونمندی عمل آن
-
ژنهای بازنشسته
-
ثابت نبودن سرعت تکامل و قانون ژنی
-
چگونه خداوند را در خلق مشاهده کنیم؟
-
نظریه طراحی هوشمند
فصل پنجم :
-
ابزار هوش برتر -مغز انسان
-
تفکر
-
حقوق حیوان
-
از کدام ایثار سخن میگوییم
-
فرهنگ هوموساپینس
-
تلاش داوکینز برای تفسیر اخلاق
-
خودخواهی ژنها سد راه ایثارگری است
-
ادبیات در سومر و اکد
-
نشانههای جهش در ادراک و تفکر
-
حماسههای سومر و اکد و دین الهی
-
گلگامش شخصیتی دینی است
-
سفر گلگامش به سوی جدش نوح
-
سومریان و حاکمیت خداوند
-
پژوهشی در طوفان نوح
-
برخی اشکالات علمی بر داستان عامیانه طوفان نوح
-
مکان طوفان نوح
-
زمان طوفان نوح
-
لنگرگاه کشتی نوح
فصل ششم :
-
عدم به وجود آورنده نیست
-
تفسیر وجود هستی
-
نظریه مهبانگ
-
نظریه کوانتوم
-
اشیا را مشاهده میکنیم یا با مشاهده خلق میکنیم
-
مکانیک کوانتوم و علیت
-
جهان آغازی دارد
-
بازگشت به آغاز جهان
-
جهانهای موازی
-
مکانیک کوانتوم و جهانی از هیچ
-
هاوکینگ و بینیازی از تکینگی و پروردگار
-
جهانهای موازی و جهانی آمده از عدم
-
ما کجا هستیم
-
رویاها (خواب)
مشخصات کتاب و لینک مطالعه آنلاین :
-
نام مولف : سید احمدالحسن
-
تاریخ انتشار کتاب : 1434 ه.ق
-
زبان کتاب : ترجمه - فارسی
-
تعداد صفحات کتاب : 564 صفحه
-
مطالعه آنلاین کتاب (فارسی) : اینجا کلیک نمائید
-
مطالعه آنلاین کتاب (انگلیسی) : اینجا کلیک نمائید
-
مطالعه آنلاین کتاب (عربی) : اینجا کلیک نمائید
-
خرید کتاب عربی از سایت آمازون : اینجا کلیک نمائید
- چهارشنبه, 11 مرداد 1396
- ادله دعوت برای خداناباوران
- نوشته شده توسط انصار امام مهدی (ع)
آیا رویا صرفا پیامی محتمل الوقوع در آینده از یکی از کیهان ها میباشد؟
سید احمد الحسن در انتهای فصل 6 کتاب توهم بی خدایی می نویسند :
در مباحث پیشین در این فصل، موضوع مهم فرو ریختن تابع موج در مکانیک کوانتوم و شخصیت دادن یکی از احتمالات هنگام مشاهدهی آن را مورد بررسی قرار دادیم و بیان داشتیم که به عقیدهی هیو اِوِرت تمام احتمالات، در واقع رویدادهایی واقعی هستند، ولی در جهانهای مختلف. به دنبال آن به سراغ موضوع تاریخهای متعدد برای یک رویداد واحد رفتیم و بیان داشتیم که شناخت آینده امکانپذیر نیست، زیرا دارای وجوه محتمل متعددی میباشد. این رویدادها اگر چه از دید جهانهای متعدد مختلف هستند، ولی فقط یکی از آنها به وقوع میپیوندد و آن فقط همان است که در جهان محل زندگی ما مشاهده و درک میشود. بر این اساس ما از تشخیص و تعیین دقیق آینده ناتوانیم، چرا که بیش از یک آینده وجود دارد و من این مطلب را قبلاً بیان داشتهام: «طبق تفسیر چندجهانی، شناخت آینده غیرممکن است، زیرا آینده به مسیرهای متعددی تقسیم میشود و ما در هر لحظهی معین، در یکی از این آیندهها به سر خواهیم برد».
البته این عدمِ امکان به آن معنا نیست که ما از تشخیص آیندهی محتمل هم ناتوانیم یا نتوانیم هیچ یک از این مسیرها را بشناسیم و تشخیص بدهیم که از آینده است و یا حتی ممکن است تمام آنها را بشناسیم و بدانیم که یکی از آنها اتفاق خواهد افتاد. طبق مباحثی که از مکانیک کوانتوم و چند جهانی بیان نمودیم، به لحاظ علمی غیرممکن است، آینده را به طور دقیق تشخیص بدهیم.
معنی این سخن آن است که براساس مکانیک کوانتوم میتوان رؤیاها را این گونه تفسیر کرد: نامههایی که از آینده به ما میرسد و میتوانند محقق شوند یا نشوند. رؤیا عبارت است از یکی از این احتمالات یا رویدادهای آتی در یکی از کیهانها. از آنجا که این موضوع از لحاظ علمی تفسیر شده است، این سخن که میگوید رؤیاها دلیلی بر وجود خدایی است که از طریق رؤیا حوادث آینده را به اطلاع شما میرساند، ارزش و اعتباری نخواهد داشت. بر اساس احتمالات مکانیک کوانتوم، رؤیایی که شما دیدهاید و محقق شده، چیزی بیش از نوشتهای محتملالوقوع در آینده که از یکی از کیهانها برای شما آمده، محسوب نمیشود. دلیل این گفته آن است که شما بعضاً رؤیاهایی میبینید که در عالم واقع جامهی عمل به تن نمیکند.
گریین می نویسد :
"با توجه به تفسیر من از تئوری چند جهانی، تا جایی که به درک ما از جهان فعلی مربوط میشود، آینده قابل پیشبینی نیست اما گذشته، قابل درک است. با انجام عمل مشاهده، ما یک تاریخ واقعی را از بین بسیاری از واقعیتها انتخاب میکنیم و هنگامی که شخصی درختی را در دنیای ما دیده باشد، آن درخت همان جا باقی میماند حتی اگر هیچ کسی به آن نگاه نکند. این موضوع در تمام مسیر بازگشت به انفجار بزرگ، کاربرد دارد. در هر تقاطعی در بزرگراه کوانتومی، ممکن است واقعیتهای بسیار زیاد جدیدی ایجاد شود، اما مسیری که به ما منتهی میشود، واضح و غیرمبهم است. اگرچه مسیرهای زیادی به آینده وجود دارد، هر کدام از نسخههای «ما» یکی از آنها را دنبال میکند. هر نسخهای از ما تصور میکند که مسیر یکتایی را دنبال میکند و به گذشتهی یگانهای نگاه میکند؛ اما دانستن آینده غیرممکن است، زیرا تعداد زیادی از آنها وجود دارد. ممکن است ما پیامهایی را از آینده دریافت کنیم، به وسیلهی ابزاهایی نظیر ماشین زمان یا اگر مایل هستید، این احتمال را درنظر بگیرید، از طریق رؤیاها یا دریافتهای فراطبیعی. اما این پیامها خیلی برای ما مفید نخواهد بود، زیرا جهانهای زیادی برای آینده وجود دارد و باید انتظار قاطی شدن و عدم تطابق هر پیام را داشته باشیم. اگر بر اساس این پیامها عمل کنیم، بیشتر احتمال دارد به سوی شاخهای از واقعیت که با شاخهای که پیام از آن آمده، متفاوت است، منحرف شویم و بسیار احتمال دارد که پیامِ دریافتشده، هرگز واقعی نشود. افرادی که فکر میکنند تئوری کوانتوم کلیدی برای تفسیر علمی ادراکات خارج از حواس طبیعی (ESP) ، ارتباط راه دور (تلهپاتی) و سایر موارد این چنینی ارایه میدهد، فقط خودشان را گمراه کردهاند."[1]
ما به وجود احتمالات آتی اعتقاد داریم و اینکه شاید رؤیا (خواب دیدن) یکی از این احتمالات باشد. البته از آنجا که رؤیا از لوح محو و اثبات نشأت میگیرد، چه بسا در این عالم محقق نشود. در قرآن و روایات به این موضوع اشاره شده است:
«يَمْحُو اللَّهُ مَا يَشَاءُ وَيُثْبِتُ وَعِنْدَهُ أُمُّ الْكِتَابِ»[2]
(خدا هر چه را بخواهد محو یا اثبات میکند و ام الکتاب نزد او است).
در روایاتی از آل محمد علیهم السلام، از این موضوع با نام «بدا» ذکری به میان آمده است.
ولی یک موضوع باقی میماند، آنچه ما در رؤیاها میبینیم نمادین میباشند. مثلاً در خواب، «دندان» اشارهای است به نزدیکان و خویشان فرد و اگر کسی در خواب ببیند که یکی از دندانهایش افتاده، به این معنا است که در آینده یکی از نزدیکانش خواهد مرد. این موضوع برای افراد زیادی پیش آمده است. مکانیک کوانتوم نمیتواند مسألهی نمادها را در خواب تفسیر و تبیین کند. بنابراین رؤیاها دلیلی است بر وجود یک نیروی غیبی آگاه، دانا و حکیم که با ما صحبت میکند و میگوید من اینجا هستم.
همچنین رؤیاهایی که تأثیرات ملموس و عظیمی بر بدن از خود بر جای میگذارند، مثل خواب روزهدار در هنگام روزهداری؛ وی در خواب میبیند که در حال خوردن و نوشیدن است، سپس از خواب برمیخیزد و متوجه میشود که واقعاً گرسنگی و تشنگیش برطرف شده. این نوع خوابها زیاد اتفاق میافتد. این تأثیر را نتیجهی علایم و سیگنالهایی که از مغز صادر میشود، تفسیر میکنند و سیر و سیراب شدن را نتیجهی ترشح برخی غدد بدن و یا عملکرد گروهی از اعضا میدانند.
اما حقیقت این است که اگر انسان روزهدار باشد و در خواب ببیند چیزی میخورد و میآشامد، وقتی بیدار میشود طعم غذا و نوشیدنی را همچنان در دهانش حس میکند. علاوه بر این فرد روزهدار در حالی که بیدار است تشنگیش رفع نمیشود در حالی که در خواب اگر ببیند مینوشد، تشنگیش از بین میرود. حال چرا این فرآیندها فقط در خواب رخ میدهد؟ چرا اگر در خواب ببیند و بیدار شود، تشنگیش رفع میشود و اگر آن رویا یا خواب را نمیدید ـکه در آن مینوشدـ تشنگیش برطرف نمیشود؟! "
احمد الحسن ، کتاب توهم بی خدایی ، ص 524-525
پی نوشت ها :
[1]- گریبین، تحقیق در مورد گربهی شرودینگر، ص ۲۷۰ و ۲۷۱.
[2]- قرآن کریم، سورهی رعد، آیهی ۳۹.
ادامه مطلب...- سه شنبه, 16 خرداد 1396
- ادله دعوت برای خداناباوران
- نوشته شده توسط انصار امام مهدی (ع)
طریق عقلی اثبات وجود خداوند
طریقی است که اثبات وجود خدا یا حقیقت و اثبات صفاتش را بررسی میکند، اما معرفت حقیقی که علت آفرینش است را محقق نمیسازد.
قرآن کریم برخی از ادله عقلی، مانند دلیل نظام و حکمتی که انسان در جهان میبیند و همچنین برهان «عدم، خالق نیست» را ارائه داده است. به زودی برخی از این ادله را بیان میکنیم تا بلکه بر کسانی که ادعا میکنند که در مقام استدلال ملتزم به عقل هستند، حجت باشد.
در آغاز باید امر مهمی را مشخص و محدود کنیم تا در هر بحثی که از دلیل عقلی بهره گرفتیم، همراه ما باشد. آن مقدمه این است که عقل، میزان و ترازوست، نه وزنه! عقل بین معلوماتی که به آن داده میشود قیاس کرده و آنچه در آنهاست و سنگینی و سبکی یا حتی عدم یا فقدان ارزش آن را نشان میدهد. بههمیندلیل برای اینکه وظیفه عقل به شکل صحیح انجام گیرد، باید وزنههای سنجش حقیقی ثابت و یقینی وجود داشته باشد تا مرجعی جهت مقایسه و موازنه عقلی شود، وگرنه آنچه در یک کفه ترازو یا عقل گذاشته میشود، صرفاً وهمی است که هیچ ارتباطی با حقیقت ندارد و در نتیجه دچار اشتباه میشویم. متأسفانه این امری واقعی است و به شکل گسترده در حوزه عقاید و احکام انتشار پیدا کرده است.
از آنجا که سخن ما درباره اثبات وجود حقیقت خالق این جهان یا همان مستخلِف (خدا) است، لذا وزنهها و سنگ محکهای ما در ترازوی عقلی نمیتواند شرعی و دینی باشد، چون اینجا درصدد اثبات اصلی هستیم که دین به آن برمیگردد؛ پس به ناچار این وزنهها باید از امور ثابت و بدیهی بینیاز از استدلال باشد، مثلاً محال بودن اینکه چیزی در یک آن، هم موجود باشد و هم معدوم،([1]) و محال بودن تسلسل و توالی موجودات متناهی در سلسله نامتناهی از هر حیث و جهت([2]) و محال بودن خالق بودن عدم ([3]) و امثال این بدیهیات ثابت عقلی.
برخی از ادله عقلی که خداوند سبحان با آنها بر ملحدان (خدا ناباوران) در قرآن استدلال کرده، به این شرح هستند:
أ. عدم، خالق نیست و هر اثر، دلالت بر مؤثر دارد.
خداوند میفرماید:
أَمْ خُلِقُوا مِنْ غَيْرِ شَيْءٍ أَمْ هُمُ الْخالِقُونَ([4])
(آیا از ناچیز (لا شیء و عدم) آفریده شدهاند یا خودشان آفریدگار هستند؟!).
این عالَم (عوالم) ازلی نیست، بلکه حادث است؛ چون متغیّر است و هر حادثی مسبوق به عدم است؛ پس بهناچار مُحْدِث و پدیدآورندهای دارد، چون عدم مطلق، هیچ شیئیتی ندارد و در نتیجه خالق نیست. محال است که چیزی از ناچیز و عدم مطلق پدید بیاید. هستی یا هستیها یا وجود حادِث، چیزی است؛ در نتیجه امکانپذیر نیست که از عدم مطلق آمده باشد. بنابراین وجود حادث (هستی یا هستیها) ثابت میکند که از وجودی ازلی که از معلول خود و غیر آن بینیاز است پدید آمده است.
در نتیجه اگر ما میگوییم: مُحْدِث و پدیدآورنده آن، قدیم و ازلی و غیر مسبوق به عدم است، وجود خداوند سبحان را اثبات کردهایم.([5])
اما اگر بگوییم حادث است، به ناچار خودش نیز به مُحْدِث و پدیدآورندهای نیاز دارد و نمیتواند خود معلول اول باشد، چون معنایش این میشود که یکچیز در یک آن، هم موجود است و هم معدوم. همچنین درصورتیکه علت دیگری داشته باشد مستلزم تسلسل است و در هر حیث و جهت، ممکن نیست که این تسلسل و توالی نامتناهی باشد، زیرا عالَم حادث و متناهی است و قطعاً آغازی دارد و چون این سلسله دستکم از جهت آغازدار بودنش متناهی است، پس باید به یک محدِث ازلی قدیم منتهی شود و به همین طریق وجود خداوند سبحان اثبات شد.
منظور ما از ازل، ازل زمانی نیست، بلکه به معنای غیر مسبوق به عدم است، با صرفنظر از بُعد زمان و موجودیت یا عدم موجودیت این بعد.
منظور ما از نامتناهی مطلق نیز چیزی است که از هر حیث و جهتی نامحدود باشد، یعنی نه آغازی دارد و نه پایانی، با صرفنظر از بعد زمان و مکان و موجودیت یا عدم موجودیت این دو بعد. منظور ما بینهایت در بعضی معادلات نیست، مثل:
پس طرف چپ معادله اگرچه تا بینهایت ادامه دارد، اما آغاز و ابتدای مشخصی دارد؛ و همچنین جهان مسطح و صاف که گرچه فرض شده که گستره آن هیچ پایان و نهایتی ندارد، اما آغازی داشته که از آنجا شروع شده است.
حادث بودن هستیِ این عالم جسمانی یا جهان جسمانی که ما در آن زندگی میکنیم، بر اساس بحثهای فیزیکی پیشرفته هم ثابتشده است. اگر عالم جسمانی ازلی بود، باید در حالت استقرار و توازن بود، نه اینکه مانند حال فعلیاش مضطرب و در حال تغییر و حرکت پیوسته باشد. فرض این است که امروز ملحدان (خدا ناباوران) نیز به حدوث عالم و عدم ازلیت آن ملتزم باشند، زیرا برحسب ادعای خودشان، اهل تطبیق هستند و به آنچه که دانش طبیعی و قوانین آن اقرار میکنند اعتراف دارند.
من این را با هدف اقامه دلیل بر خدا ناباوران میگویم، زیرا آنها فقط به عالم جسمانی ملتزم هستند، با اینکه سخن ما در باب اثبات حدوث جهان شامل سایر عوالم هم میشود و به عالم جسمانی اختصاص ندارد.
ب. ویژگی اثر، دلالت بر ویژگی مؤثر دارد
برای بیان این دلیل در اینجا بخشی از کتاب «توهم الحاد» را نقل میکنم و کسانی که طالب تفاصیل آن هستند، باید به کتاب مزبور مراجعه کنند.
ختم کلام: تکامل هدفمند است
ژنها، جهش ژنتیکی و قانون بقای ژن برتر یا به عبارت دیگر، موجود برتر را در اختیار داریم. تفاوت میان ژن و جاندار همچون تفاوت میان نقشه ساختمان و خود ساختمان است. قانون بقای ژن برتر، این ژنها را جلا و صیقل میدهد. اکنون با کمال اطمینان میدانیم که آلت بقای موجود شایستهتر در زندگی زمینی، بهطورکلی همان ابزار هوشمندی یا مغز وی میباشد. علیرغم اینکه هزینه اقتصادی ابزار هوشمندی یا مغز برای موجود زنده بالاست تا جایی که به غذای بیشتر نیاز دارد ولی تکامل مجبور است در مسیر این رویکرد یعنی پیشرفت دادن ابزار هوشمندی گام بردارد.
از آنجاییکه جهش ژنی از همان آغاز وجود داشته است؛ بنابراین باید ژنهای ساخت ابزار هوشمندی (برای مثال مغز) دیر یا زود به وجود آیند؛ هرچند جهش ژنی کاملاً بیهدف تلقی گردد.
از آنجا که در روند تکامل، قانون بقای ژنهای برتر یا بقای موجود برتر([6]) حاکم است، میتوانیم قاطعانه بگوییم که سمت و سوی حرکت تکامل از آغاز مشخص بوده و هدف آن نیز تولید ژنهای ابزار هوشمند و یا موجود باهوش بوده است؛ بنابراین تکامل هدفمند میباشد.
به نظر من این استدلال تام و تمام، برای رد نظریه الحادی دکتر داوکینز (آنجا که میگوید زندگی زمینی بر پایه تکامل، در درازمدت بیهدف است) کافی میباشد.
در حقیقت اگر بخواهیم حکم پیشین را گستردهتر کنیم و به همه نوع حیات فرضی تعمیم دهیم، میتوانیم بر اساس قانون تکامل که بر جهش همانندسازها، یا ابزار نسخهبرداری و انتخاب برترینِ آنها استوار است، قاطعانه نظر خود را چنین بیان کنیم: هر نوع زندگی، خواه زندگی زمینی ما باشد (که بر آب، کربن، نیتروژن و دیگر مواد شیمیایی استوار است) خواه زندگی در سیاره یا جهانی دیگر (که بهجای آب بر آمونیاک یا به جای کربن بر سیلیکون متکی باشد، چراکه میتواند زنجیرههای طولانی همچون کربن را به وجود آورد) نتیجه حتمی آن، ایجاد ابزار هوشمندی خواهد بود و بر اساس قانونی که اکنون میشناسیم، این همان هدف حتمی تکامل است و هیچ حیات یا همانندسازی یا ابزار نسخهبرداری و تکامل نمیتواند دیر یا زود از رسیدن به آن برکنار بماند.
میدانیم که انتظار میرود هر نوع حیات در جهان ما باید بر آب و کربن استوار باشد، زیرا آب مایعی بسیار مناسب برای میزبانی زندگی است، چراکه هنگام انجماد جرم حجمیاش کم میشود و یخ روی سطح آب میآید و به این ترتیب یخ این اجازه را میدهد که زندگی در آب جاری در زیرش همچنان ادامه یابد. این عناصر چهارگانه هیدروژن، اکسیژن، نیتروژن و کربن، به میزان بیشتری در جهان یافت میشوند. کربن بهتنهایی قادر است زنجیرههای ضعیفی را به وجود آورد که برخلاف زنجیرههای سیلیکونی بهراحتی شکسته میشود و برای متابولیسم و زندگی مناسب میباشد.
به این ترتیب، بر اساس نظریه تکامل به سخن نهایی و حل اختلاف در خصوص امکان اثبات وجود پروردگار یا خدا میرسیم. ثابت کردیم که زندگی هدف دارد و هدفمند است و تکامل نیز به همین صورت هدفمند است. به این خاطر که صفت و ویژگی اثر، بر صفت مؤثر دلالت دارد، در نتیجه برای مؤثر، این صفت ثابت می شود که هدفمند، عاقل و داناست؛ و با این مسئله وجود مؤثری هدفمند، عاقل و دانا را ثابت نمودیم. در نتیجه وجود پروردگار یا خدا اثبات میگردد، خواه بهطور مستقیم، مؤثر باشد یا یکی از آثارش بر این صفت دلالت کند؛ یعنی هدفمندی باشد. این موضوع به خودیخود برای رد نظریه الحادی جدید، مبنی بر اینکه تکامل فاقد هدفی درازمدت است کفایت میکند.
به این خاطر که صفت و ویژگی اثر، بر صفت موثِر دلالت دارد، در نتیجه برای مؤثِر این صفت ثابت می شود که هدفمند و عاقل و داناست. و بااین مسئله وجود مؤثِری هدفمند و عاقل و دانا را ثابت نمودیم.
ابزار هوشمندی
گفتم که هدف تکامل، رسیدن به ابزار هوشمندی است، چراکه ابزار هوشمندی همان ابزار بقای شایستهتر در تنازع شدید ژنها برای بقا میباشد. امروزه وجود میلیاردها انسان بر روی زمین، برای اثبات این حقیقت کافی است، ولی برای روشن شدن مطلب، بد نیست این حقیقت را بهاختصار بررسی کنیم. حتی اگر فرض کنیم جهش ژنی از همان ابتدا تصادفی بوده است، باید ژنی را فراهم نماید که قابلیت ایجاد ابزار هوشمندی را دارا باشد. منظور از ابزار هوشمندی، مغز فعلی انسان و حیوانات نیست، بلکه مراد، هر چیز قابلتصوری است که بتوانیم آن را بهعنوان نخستین مرحله ساخت مغز در نظر بگیریم، مثل یک سلول عصبی. مسلماً جاندارانی که از ابزار هوشمندی بهرهمندند، در تنازع پیروزند و بهره آنها برای بقا بیشتر است؛ بنابراین اگر تنازع بین موجوداتی باشد که همگی دارای ابزار هوشمندی باشند، آنهایی که هوشمندی بیشتری دارند، در این پیکار پیروزی بیشتری به دست میآورند؛ و به همین ترتیب ادامه مییابد؛ بنابراین در تکامل، سرآغاز ایجاد ابزار هوشمندی، موضوعی حتمی است؛ همچنین بهبود و پیشرفت ابزار هوشمندی همراه با گذر زمان نیز فرآیندی حتمی به شمار میرود. به اینترتیب میتوانیم بگوییم که ابزار هوشمندی هدف حتمی تکامل میباشد؛ یعنی هدف از تکامل بهاختصار، رسیدن به هوشمندی است.
مایلم به این نکته اشارهکنم که من نمیگویم هر تنازعی بین افراد به وجود میآید نتیجهاش به سود فرد هوشمند میباشد. من در مورد تنازعی که حتی بین انواع نیز رخ میدهد چنین نظری ندارم. سخن من این است: آن ژنی که سازنده ابزار هوشمندی است، در این پیکار دست برتر را داشته و قطعاً در رقابت پیروز میشود.
گاهی پیش میآید که فرد هوشمندتر و یا جانداری که از ابزار هوشمندی برتری بهرهمند است، از کسی که هوشمندی کمتری دارد یا کسی که از ابزار هوشمندی پایینتری برخوردار بوده و یا حتی اصلاً فاقد ابزار هوشمندی است شکست میخورد. این وضعیت پیامد ویژگیها و شرایط رویارویی طرفهای درگیر است. گاهی در تنازع بقا، نوعی که از ابزار هوشمندی برتر برخوردار است در مقابل نوعی که ابزار هوشمندی ضعیفتری دارد، شکست میخورد، زیرا از ویژگیها و شرایط خاصی برخوردار است.
البته هر وقت که ژن ایجادکننده ابزار هوشمندی ایجاد شود و وارد مجموعهای از ژنهای سازنده موجودات زنده گردد، ممکن نیست در تنازع در برابر ژنهای دیگر شکست بخورد و امکان ندارد از مجموعه ژنهای عامل در ساختن موجودات زنده خارج شود، بلکه پیش خواهد رفت و آهنگ رو به جلو با گذر زمان پیشرفت خواهد کرد. این نتیجه از آنجا ناشی میشود که میان این ژن و دیگر ژنها در تنازع بقا یا پیشرفت و رسیدن به جایگاه نخست، تفاوت بسیاری وجود دارد.
رقابت میان ژنها، فقط به تنازع بقا محدود نمیشود، بلکه میان ژنها برای تقدّم و صدرنشینی در مجموعه ژنهایی که جسم موجودات زنده را میسازند نیز رقابت وجود دارد. هر ژن میکوشد تا تعداد بیشتری داشته باشد. رقابت کردن این ژن به شکلی ناآگاهانه و غیر هوشیارانه نیست، بلکه این رقابت و تنازع، از خلال قانون عمومی تکامل میگذرد و تابعی از آن به شمار میرود.
دلایل عقلی که قرآن برای اثبات وجود الله ارائه میدهد
آنچه در این فصل ارائه شد برای اثبات اینکه تکامل هدفمند است و در نتیجه برای اثبات اینکه در پشت آن، کسی وجود دارد که خواهان رسیدن به این هدف است، کافی میباشد. ما ضمن قانون «صفت اثر دال بر صفت مؤثر» وجود خداوند را اثبات کردیم و ثابت نمودیم که اثر یعنی همان زندگی زمینی، هدفمند است؛ و به اینترتیب روشن کردیم که مؤثر آن دارای آگاهی بوده و هدفی را دنبال میکند. بر این منوال، وجود خداوندی آگاه و دانا را ثابت کردیم. با اینوجود، من در ادامه این فصل، این مطلب را بررسی و بر آن تأکید خواهم کرد که تکامل حتی از دیدگاهی که آن را جزء جزء میکند نیز هدفمند است، زیرا اگرچه زیستشناسان بر بخش بخش کردن تکامل اعتماد میکنند و از میان آنها زیستشناسان ملحد اصرار دارند که تنها از زاویه بخش بخش کردن به آن بنگرند، علیرغم اینکه من این دیدگاه را با نگاه کردن با یکچشم، مساوی میبینم.
در خصوص استدلال «عدم، خالق نیست» باید به این موضوع توجه نمود که اثری که برای دلالت بر الله بهعنوان مؤثر باید مورد بررسی قرار دهیم، همان اصل و مبدأ جهان مادی و ما بعد آن میباشد و در این خصوص، بحث فقط به نظریه داروین و علم زیستشناسی محدود نمیشود، بلکه میتوان آن را بهصورت علمی در محدوده مباحث و تئوریهای فیزیکی که به جهان هستی و کیفیت پیدایش آن اختصاص دارد، مورد بحث و بررسی قرار داد. این مبحث را در فصل ششم بهطور مفصل بیان خواهیم نمود.
دلیل نخست بر وجود خداوندگار مطلق: صفت اثر، دال بر صفت مؤثر است.
از جمله این استدلالها، دلیل قانونگذاری است. وجود قوانین در اثر، بر قانونگذاری مؤثرش دلالت دارد و در نتیجه دال بر عالم بودن مؤثر است، که اثبات آن مورد نظر ماست.
از جمله این استدلالها، دلیل نظم است. وجود نظم در اثر، بر نظمدهندگی مؤثرش دلالت دارد و لذا دال بر عالم بودن مؤثر است که اثبات آن مورد نظر ماست.
از جمله این استدلالها، دلیل هدف است. وجود هدف برای اثر، بر هدفدار بودن مؤثرش دلالت دارد و در نتیجه دال بر عالم بودن مؤثر است که اثبات آن مورد نظر ماست.
از جمله این استدلالها، دلیل حکمت است. موصوف بودن اثر به حکمت، خواه در سخن باشد و خواه در عمل، بر حکیم و دانا بودن مؤثرش دلالت دارد که اثبات آن مورد نظر ماست.
خلاصه استدلال چنین است:
با دیدن شیء منظم میفهمیم که مؤثر آن دانا و قادر به نظمدهی است. در نتیجه وجود مؤثر نظمدهنده و دانا اثبات میشود. هنگامیکه با سخن یا عملی حکیمانه روبرو شویم، میدانیم که از فردی حکیم صادرشده است و وجود مؤثری حکیم اثبات میشود. مثلاً هنگامیکه مجموعهای از درختان میوهدار را که بانظم خاصی کاشته شده ببینیم، حکم میکنیم کسی که آنها را کاشته، حتماً نظمدهنده و هدفدار بوده و از همین رو میگوییم که او نسبت به آنچه انجام داده دانا و آگاه است و به عنوانمثال خواهیم گفت که او یک انسان میباشد؛ ولی هنگامیکه با جنگلی پر از درختان نامنظم و بدون نظم و ترتیب مواجه شویم، صفت بینظمی درختان، ما را به این مطلب راهنمایی میکند که انسان این درختان را نکاشته است.
این دلیل عموماً میتواند در حیطه حیات زمینی قابل تطبیق باشد و نمونههای آن خصوصاً در مورد انسان بسیار زیاد هستند، چراکه انسان به ویژگیهای خاصی وصف میشود که دلالت بر آن دارد که مؤثر اصلی و پدیدآورنده دانا و توانا بر نظمدهی و هدفدار است. به همین علت، این دلیل به نظریه تکامل ارتباط دارد.
در جهانی که در آن زندگی میکنیم صفت اثر، دال بر صفت مؤثر دارد
بیتردید مجموعهای از قوانین فیزیکی بر این جهان حاکم است و وجود قانون یعنی وجود یک قانونگذار. همچنین قانون، بیشک منجر به نظام میگردد و نظام یعنی اینکه نظمدهندهای وجود دارد.
برای توضیح بیشتر، مثالی بیان میکنم:
وقتی میبینیم که در چهارراهی برای تنظیم عبور و مرور اتومبیلها از چراغ راهنمایی استفادهشده است، میدانیم که نیرویی آگاه، دانا و نظمدهنده برای این نظام وجود دارد و اوست که این چراغ را قرار داده. به همین منوال میگوییم: قانون جاذبه دال بر وضعکننده آن است و همچنین نیروهای الکترومغناطیسی و نیروهای ضعیف و قوی هستهای در سطح وجودی خود و به میزان توان خود، بر وجود وضعکننده خویش دلالت دارند. همه اینها قوانین عبور و مرور جهان را تعیین میکنند، همانگونه که در چهارراه مذکور، به آن اشاره کردیم. اگر آنها در این مقادیر و در این جایگاه نبودند، هیچ مادهای به وجود نمیآمد و ما در این جهان پدیدار نمیشدیم. آیا عاقلانه است که ما وقتی یک چراغ راهنمایی ساده را ببینیم به وجود پلیسراه یا شهرداری حکم کنیم که او این علائم راهنمایی و رانندگی را در تقاطع برای تنظیم عبور و مرور قرار داده و حکم کنیم که در پشت این پلیس، حکومتی وجود دارد که عملکرد آن را تنظیم میکند، ولی حکم نکنیم که نیرویی حکیم و دانا وجود دارد که او وضعکننده قوانین جهان است (همان قوانینی که شاهدش هستیم و علم، آنها را برای ما اثبات نموده است) و آیا نباید گفت که اوست که عبور و مرور و حرکت را در کل جهان تنظیم میکند و مشخص میسازد؟!
بیتردید فرد عاقل به وجود نظمدهندهای حکم میکند که این قوانینِ نظمدهنده جهان را وضع کرده است، اما اصرار کسی که بر انکار نظمدهندهای حکیم و دانا مُصر است، فقط برخاسته از عناد و لجاجتی مغرضانه است که نشان میدهد او با کسانی که بر نچرخیدن زمین اصرار داشتند تفاوت چندانی ندارد.
آیا کل این نظام، بدون نظمدهنده است؟! به خدا سوگند تعجب میکنم از کسی که به چنین چیزی باور دارد و با این وجود میگوید کسی که چراغ راهنمایی را نصبکرده، پلیس راه یا مرکز مدیریت راههاست. او باید با خویشتن خویش منصف باشد و عدم اعتقاد خود به نظم را در اینجا نیز ابراز کند و بگوید: چراغ راهنمایی خودبهخود ساختهشده و خودبهخود از چهارراه سر درآورده است. آیا عاقلانه است که ما نظام و قوانینی را در جایی ببینیم و بگوییم: نظمدهندهای وجود دارد و نظام و قوانینی را در جایگاهی دیگر ببینیم و بگوییم نظمدهندهای دانا آنها را وضع نکرده است؟!
اگر استدلال «صفت اثر، دلالت بر صفت مؤثر دارد» و درنتیجه دال بر وجود مؤثر مُتَّصِف به آن صفت است را خلاصه کنیم، میگوییم:
هنگامیکه ما و ملحدان به دادگاه عقل انسانی رجوع کنیم، موارد زیر را مییابیم:
اثر = جهان هستی؛ صفت جهان = قانونمندی و نظام، صفت مؤثر = نظمدهندگی و دانایی؛ مؤثر = ناشناخته.
ما جهان هستی را در علوم جدید بررسی نمودیم و صفت آن را شناختیم و این صفت، ما را به صفت موصوفی که وجود آشکاری دارد راهنمایی کرد. از صفتش مشخص است که او نظمدهنده (قانونگذار) است و به دنبال آن، آگاه و داناست.
اکنون ثابت شد مؤثری وجود دارد که به صفات نظمدهندگی، آگاهی و دانایی مُتَّصِف میباشد.
بنابراین ما وجود نظمدهندهای دانا را ثابت کردیم که قوانین جهان هستی را وضع کرده است (و همان چیزی است که اثباتش مطلوب ما بوده است).
در زندگی زمینی، صفت اثر دال بر صفت مؤثر میباشد
بیشک، مجموعهای از قوانین فیزیکی جهان هستی بر زمین و آنچه در روی زمین است نیز حاکم هستند؛ و از همین رو شایسته است که این قضیه نیز بهعنوان دلیل و استدلال مطرح شود. قوانین، دلیل به وجود آمدن این نظام نتیجهبخش هستند و طبیعتی که دست به انتخاب میزند چیزی جز نتیجه همین قوانین نیست. به اینترتیب این طبیعت مبتنی بر قوانینی قطعی است و قانونمند میباشد و نمیتوان آن را تصادفی و بیقانون به شمار آورد. در نتیجه انتخاب اَشکال مناسب یا مناسبتر توسط طبیعت، قانونمند یا مبتنی بر قوانین میباشد. مادامیکه قوانین فیزیکی که حداقل برای ما آشکارند و بهاندازهای قابلتوجه، در سطح اتمی و غیر اتمی وجود دارند و زندگی بر پایه این سطح استوار است و زندگی بر روی زمین را شکل میدهد، قانونگذاری نیز وجود دارد؛ و این همان چیزی است که به دنبال آن هستیم.
این موضوع کاملاً بدیهی است؛ بنابراین در اینجا به همین مقدار بسنده میکنیم و در جایی دیگر به تشریح آن خواهیم پرداخت. در ادامه به سراغ سه موضوع دیگر که بهطور خاص به زندگی زمینی مرتبط است میرویم:
- نقشه ژنتیکی (ژنوم).
- قانون تکامل یا ارتقاء بهوسیله انتخاب طبیعی.
- هدف از تکامل یا ارتقاء بهوسیله انتخاب طبیعی.([7])
در اینجا خدا ناباوران اشکالی بدین شرح مطرح میکنند: وقوع زلزلهها در زمین و برخورد بعضی سنگها یا شهابسنگها به زمین در زمانهای گذشته ...، همگی نشان میدهد که آنچه وجود دارد یک نظام منظم نیست، بلکه تصادفی است.
این سخن در حقیقت فقط مانند اشکال گرفتن شخص نادان نسبت به چیزی است که نمیداند؛ چون وجود نظام فراگیر مولّد و ثبوت آن و ثبوت هدفمند بودن آن، هیچ منافاتی با وجود حوادثی که ظاهراً با نظام فراگیر هماهنگ نیست ندارد. برای تبیین بیشتر مسئله به این مثال توجه کنید:
اگر باغ منظمی با درختان منظم و با نهایت دقت و تنظیم از جهت انواع و فاصله بینشان وجود داشته باشد و در وسط همین باغ تکه زمینی ببینیم که درختانش کندهشده و خاکش شسته شده باشد، آیا این حادثه و جهل ما به شایستگیهایش اجازه میدهد که حکم کنیم که این باغ، یک جنگل یا یک باغ نامنظم است، باوجود اینهمه نظمی که میبینیم که از هر جهت این قطعه زمین خراب را در برگرفته است؟!
واقعیت این است که ما در قله پوچی خواهیم بود، اگر حکم کنیم که این باغ یک جنگل است، به این دلیل که ما در وسطش تکهای زمین خراب دیدیم، با اینکه نمیدانیم سبب آن چیست و شاید علتش ایجاد یک خانه برای سکونت در وسط باغ یا ایجاد یک استخر برای پرورش ماهی یا گاوداری یا چراگاه روباز یا دهها علت محتمل دیگر بوده باشد.
همین مسئله بر اتفاقاتی که میگویند ناقض دلیل نظم در زمین و عالم آفرینش است منطبق میشود؛ یعنی ازآنجاکه نظاممندی عالم، روشن است و با ادله ثابت شده است، با اتفاقات جزئی که علتش را به شکل کامل نمیدانیم نقض نمیشود و چهبسا اگر علت این حوادث را میدانستیم میگفتیم که این نهایت نظم و حکمت است.([8])
جهلی بزرگتر از این نیست که موجودی که عمرش در بهترین حالت از صدسال نمیگذرد (مثل انسان) درباره اتفاقی که اثرش بعد از او تا هزاران یا صدها هزار یا حتی چندین میلیون سال ادامه دارد حکم صادر کند. آیا این تماماً مثل این نیست که یک موش کور زیرزمینی که همه عمرش را در سوراخی زیر زمین میگذراند، درباره کسانی که پایههای آسمانخراش را در زمین حفر میکنند، حکم کند که کارشان ویرانگری و پوچی است و نیرویی غیرمنظم و بدون عقل میباشد، به این دلیل که به عنوان مثال حفاری آنان، باعث از بین رفتن حفره او شده است؟
چه کسی میگوید هر اتفاقی که مخالف مصالح مادی و جسمانی بعضی از موجودات در پارهای از زمان شود کاری پوچ و غیرعاقلانه است؟ آیا ممکن نیست هدفش اصلاح بعضی از نفوس یا تحقق مصلحت همه باشد؟ آیا قوانین عادلانهای که همگی به آن اقرار دارند که تصریح به عقاب مجرم (مثلاً قاتل یا دزد) میکند، پوچ و نشاندهنده عدم نظم و عدم عقلانیت است، چون موجب آسیب رساندن به برخی از انسانها میشود؟! یا اینکه این عقوبت، نهایت حکمت و نظام و عقلانیت است، با اینکه مستلزم تلف شدن جان یا مال عدهای میشود و به برخی آسیب میرساند؟!
در حقیقت، نظم امر ثابتی است و در نتیجه، نظمدهنده حکیم هم برای کسی که طالب حق باشد بسیار روشن و ثابت است؛ و اینگونه اشکالات هرگز دلیل نظم را نقض نمیکند بلکه در نهایت، صرف اشکالاتی است که نشاندهنده شکست صاحب اشکال در اثبات عقایدش میباشد؛ و بههمیندلیل پس از اینکه به ناتوانیاش از مقابله با دلیل اقرار نمود، به سوی اشکال رفت.([9])
[1]. این اصل در منطق و فلسفه بهعنوان بدیهیترین بدیهیات اولیه تصدیقی محسوب میشود: (النقیضان او المتناقضان لا یجتمعان و لا یرتفعان). دو نقیض باهم جمع نمیشوند و رفع نیز نمیشوند؛ مثلاً یکچیز نمیتواند در همان حال که موجود است معدوم باشد (اجتماع دو نقیض) یا اینکه نه موجود باشد و نه معدوم (ارتفاع دو نقیض). (مترجم)
[2]. این اصل از بدیهیات ثانوی فلسفی است که مورد اتفاق همه فلاسفه میباشد؛ مثلاً اگر علت «ألف»، «ب» باشد و علت «ب»، «ج» باشد و علت «ج»، «د» باشد و «د» نیز علت دیگری داشته باشد و این سلسله تا بینهایت ادامه داشته باشد و هیچگاه به علتی نرسد که خودش معلول علت دیگر نباشد، تسلسل محال و باطل پیش میآید. فلاسفه میگویند علت بطلان و استحاله تسلسل نامتناهی این است که فرض تسلسل به معنای فرض عدم علیّت است، یعنی در حلقه اول هیچ علت حقیقی وجود ندارد که این سلسله به آن برسد و در نتیجه همه این سلسله معلولات درنهایت از یک «لا شیء» و «ناچیز» و «عدم مطلق» به وجود آمدهاند، درحالیکه «لا شیء» و «عدم مطلق» نمیتواند منتِج و علت موجود باشد، چون عدم مطلق وجودی ندارد که به شیء دیگر وجود بدهد (به هر معنای قابل فرض). (مترجم)
[3]. در مباحث امور عامه فلسفه مبحثی تحت عنوان «لا شیئیة للعدم من حیث العدم» داریم، به این معنا که «ناچیز» و «لا شیء مطلق» چیزی نیست و هیچ حظ و بهرهای از هستی ندارد تا به چیز دیگری هستی بدهد. همچنین اصل دیگری که در معنا شبیه به همین اصل میباشد این است که: «فاقد الشیء لا یعطی الشیء»، یعنی آنکه خودش چیزی را ندارد به طریق اولی نمیتواند آن چیز را به دیگری افاضه کند. مثلاً اگر شما علم حدیث نداشته باشید قطعاً نمیتوانید کسی دیگر را علم الحدیث بیاموزید؛ همچنین اگر علت، فاقد یک کمال و خاصیت وجودی (هرچند به نحو تمامتر و کاملتر و اشرف و اعلی) باشد نمیتواند آن را به معلول خود افاضه کند. اصل دیگری که شبیه همین اصل عقلی است، اصل «لزوم سنخیت بین علت و معلول» است، یعنی هر علتی موجِد و موجِب هر معلولی نمیشود و معلول و علت باید یک نحو سنخیت و همخوانی و هماهنگی باهم داشته باشند و هر معلولی از هر علّتی حاصل نمیشود. (مترجم)
[4]. قرآن کریم، سوره طور، آیه 35.
[5]. خداوند متعال فرمود:
وَ كَذلِكَ نُري إِبْراهيمَ مَلَكُوتَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ لِيَكُونَ مِنَ الْمُوقِنينَ * فَلَمَّا جَنَّ عَلَيْهِ اللَّيْلُ رَأى كَوْكَباً قالَ هذا رَبِّي فَلَمَّا أَفَلَ قالَ لا أُحِبُّ الْآفِلينَ * فَلَمَّا رَأَى الْقَمَرَ بازِغاً قالَ هذا رَبِّي فَلَمَّا أَفَلَ قالَ لَئِنْ لَمْ يَهْدِني رَبِّي لَأَكُونَنَّ مِنَ الْقَوْمِ الضَّالِّينَ * فَلَمَّا رَأَى الشَّمْسَ بازِغَةً قالَ هذا رَبِّي هذا أَكْبَرُ فَلَمَّا أَفَلَتْ قالَ يا قَوْمِ إِنِّي بَريءٌ مِمَّا تُشْرِكُونَ * إِنِّي وَجَّهْتُ وَجْهِيَ لِلَّذي فَطَرَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ حَنيفاً وَ ما أَنَا مِنَ الْمُشْرِكينَ (انعام/75 ـ 79)
(و اینگونه به ابراهیم ملکوت آسمانها و زمین را نشان میدهیم و برای اینکه از اهل یقین باشد * پس هنگامیکه شب او را فراگرفت ستارهای دید گفت که این پروردگار من است. پس هنگامیکه افول کرد گفت من افول کنندگان را دوست ندارم * پس هنگامیکه ماه را تابان دید گفت این پروردگار من است. پس هنگامیکه افول کرد گفت اگر پروردگارم مرا هدایت نکند از قوم گمراهان خواهم بود * پس هنگامیکه خورشید را تابان دید گفت: این پروردگار من است. این بزرگتر است. پس هنگامیکه خورشید افول کرد گفت ای قوم همانا من از آنچه شریک میگزینید بری و بیزارم * من با ايمان خالص روى بهسوى خدايى آوردم كه آفريننده آسمانها و زمين است و من هرگز از مشركان نيستم).
[6]. رابطه ژنها با جاندار، مانند رابطه نقشه ساختمان و خود ساختمان است. ژنها نقشه هستند و جاندار دستاورد اجرای نقشه.
[7]. وهم الإلحاد، ص 194.
[8]. وجود ناپایداریهای کوانتومی در خلأ برای رد این تصور کافی است که: انسان میتواند احاطه کامل به اسباب و علل داشته باشد.
[9]. میبینیم که هر ناتوانی که عقیدهای خلاف اعتقادش به او عرضه شود، همینگونه عمل میکند، یعنی مُتِمَّسِک به شبهات میشود، بلکه نفس خویش را برای تمسک به عقیده باطلش قانع کند.
ادامه مطلب...- دوشنبه, 18 ارديبهشت 1396
- ادله دعوت برای خداناباوران
- نوشته شده توسط انصار امام مهدی (ع)
سؤالاتی علمی برای مناقشه از مدعیان علم در مورد نظریه فرگشت
سید احمد الحسن (ع) در صفحه فیسبوک شخصی خود به تاریخ دوشنبه ۲۷ / آذر ماه/ ۱۳۹۱هجری شمسی، نوشتند:
" سعی میکنم که موضوعاتی مرتبط با خلق و اثبات وجود الله یا عدم او را مطرح سازم.
این موضوعات علمی بسیار مهم میباشند و آنچه در میدان علمی میبینم این است که الحاد از لحاظ علمی پیروز است و آن هم با معدل بسیار بالا در برابر کسانی که ادعای نمایندگی ادیان را میکنند. اینها که خود را علماء مینامند چه مسلمانان شیعه و سنی و وهابیت یا مسیحیان و یا یهود به مسائل علمای بیولوژی تکاملی و غیر آنها که مطرح میسازند اصلاً بدون هوشیاری پاسخ میدهند، آنها مانند کسی هستند که مسئلهای را به اشتباه شنید و متوجه شد در نتیجه به اشتباه پاسخ گفت، و لهذا کتابی در این باب نوشتم که الان تقریباً کامل است، و در آن مهمترین نظریات علمی تجربی ثابت و یا ریاضی و نظری را مورد مناقشه قرار دادم، و ان شاء الله آن را منتشر خواهم کرد هنگامی که ببینم اشخاصی از لحاظ شناخت شایستگی آن را داشته باشند تا آنچه را نوشتم متوجه شوند، زیرا که نیاز به اطلاع در مورد علومی مانند زمین شناسی تاریخی (یا تاریخ زمین)، و تاریخ قدیم و آرکئولوژی (علم آثار) و علم بیولوژی تکاملی و فیزیک نظری و کیهان شناسی (علم حیات) و مردم شناسی و علم مهندسی ژنتیک و پزشکی و فلسفه و غیر آنها است.سؤالاتی برای مناقشه:
- رأی و نظرات علمای شیعه، سنی، وهابیت و مسیحیان در مورد نظریهی فرگشت داروین چیست؟
- و پاسخ منکر علمی به آن چیست؟
- راه اثبات وجود الله ضمن حدود زندگی زمینی برای کسانی که نظریهی فرگشت (تکامل) را میپذیرند چیست؟
- رأی و نظر آنها در مورد نظریهی ژن خودخواه چیست؟
- رأی و نظر آنها در مورد هیگز یا بوزون هیگز که مسئول پیدایش ذرات ماده در این جهان است که اخیراً با تجربهی برخورد دهندهی هادرونی بزرگ کشف شده است، چیست؟
- رأی و نظر آنها در مورد نظریهی ممبران (غشاء) یا ام تئوری و وجود بیش از چهار بُعد در این جهان، و یازده بُعد تا الان، چیست؟
- رأی و نظر آنها در مورد آنچه اخیراً پروفسور استیون هاوکینگ در مورد اصل جهان و آغازش مطرح ساخت و اینکه ام و کوانتوم تئوری برای تفسیر ظهور جهان از عدم کافی هستند، و اینکه آن نیاز به ظهور جهان از عدم به غیر از وجود قانون جاذبیت موجود از ابتدا بر حسب نظریهی همه چیز یا نظریهی ام ندارد، و اینکه جهان ممکن است بدون نیاز به فرضیهی وجود خدا ظاهر گردد، چیست؟
- رأی و نظر آنها در مورد آنچه علمای فیزیک میگویند که مجموع انرژی مثبت و ماده با انرژی منفی و ماده تاریک (یا ضد ماده) در جهان مادی مساوی با صفر است، چیست؟
- آدم بر روی این زمین چه موقع شروع به زندگی کرد، و از آنها تاریخ دقیق نمیخواهم بلکه کلی بیان کنند، یعنی مثلاً بگویند دهها هزار سال یا صدها هزار یا میلیونها سال پیش.
- طوفان نوح (ع) در کجا واقع شد؟
- طوفان نوح (ع) چه موقع واقع شد و از آنها تاریخ دقیق نمیخواهم بلکه کلی بیان کنند، یعنی مثلاً بگویند دهها هزار سال یا صدها هزار یا میلیونها سال پیش.
- طوفان نوح چگونه واقع شد و چگونه امواج مانند کوهها بودند همانگونه که در قرآن ذکر شد؟
- آیا طوفان شامل کل نقاط زمین شد؟
- آیا با طوفان نوح، تمامی جانداران زمین به هلاکت رسیدند؟
- و اگر پاسخ آنها این بود که شامل تمامی زمین و تمامی جانداران یا حداقل حیوانات بر روی زمین شد، پس تحلیل آنها بر وجود حیوانات در جزیرههای دور دست مانند حیوانات کیسهدار و حیوان فوسا FOSSA در استرالیا و در ماداگاسکار و غیره چیست؟
این سؤالات علمی مرتبط به اثبات یا انکار وجود خداست، و لهذا بر کسانی که مدعی نمایندگی ادیان هستند آنها را با جوابهایی که موافق با علم حدیث و نه جوابهای روائی یا متنهای دینی گمانی الصدور یا دلالت و متعارض با واقع علمی ثابت شده به شکل قطعی، پاسخ دهند؛ مانند حقائق تاریخی ژئولوژی زمین و محتویات طبقات آن، پس مانند این متنهای دینی یا غیر صحیح میباشند یا اینکه تأویل میشوند زیرا که با حقائق علمی به اثبات رسیده در تعارض هستند.
بنا بر این آنچه از فقهای ادیان خواهانیم پاسخهای علمی بر سؤالات بالا میباشند، و گمان میکنم که آنها کاملاً از پاسخگوئی به آنها به صورت علمی معتبر عاجزند، بلکه به هر آنچه نوشته شد مطلع شدم و دیدم که فهم و درک اشتباه از مسائل علمی است و پاسخگوئی بر اساس فهم و درک اشتباه خودشان، یعنی اینکه مثلاً نظریهی فرگشت (تکامل) را بر اساس فهم و درکشان به گونهای میپندارند سپس بر اساس همان فهم و درک اشتباه از مسئله، پاسخ اشتباه میدهند، و گمان میکنند که بر نظریهی فرگشت پاسخ دادند در حالیکه آنها به قول و فهم اشتباهشان از نظریهی فرگشت پاسخ میدهند و نه پاسخ به آنچه در حقیقت نظریهی فرگشت داروین میگوید.آنچه معتقدم این است که در این مرحلهای که امروز در آن زندگی میکنیم و آنچه در این موضوعات علمی مرتبط به طور مستقیم با دین و اثبات وجود الله سبحانه است بسیار بزرگتر از آنهایی که مدعی هستند علمای ادیانند، میباشد. و کتابها و سخنان فقهای شیعه و سنی و مسیحیانی که آنها را مطالعه کردم کتابها و سخنان ساده که فقط برای عرضه در بازار محلی ارزش دارند و برای فریبکاری برخی پیروان بیهوش و راضی به جهل نه بیشتر نوشته شدهاند، و ممکن نیست پاسخهای آنها شخصی را که اطلاعات بسیار خوبی از علم زیست شناسی تکاملی و علم ژنتیک و فیزیک مثلاً داشته باشد را قانع و متقاعد سازد، بلکه به آنها بر اساس اینکه آنها ساده لوح و نادان و دروغگو و نه بیشتر، هستند، نظر میکند.و ان شاء الله با شما بعضی از سخنان و نوشتههای آنها در این صفحه را مورد مناقشه قرار میدهم تا شما به شخصه سطح علمی آنها و آنچه در نزد خود دارند را ببینید، و خواهید دانست چرا آنها راه علمی جهت مواجهه با احمد الحسن را ندارند لذا به کذب و افتراء یا کمک و یاری از نیروهای مسلحی که دست در دست هم دادند پناه میبرند تا به دفتر احمد الحسن در نجف یا به منزل احمد الحسن با نیروهای مسلح بزرگ هجوم میکنند، پس علت آن الان برای شما به وضوح نمایان میشود و آن اینکه وجود احمد الحسن به طور علنی بین مردم آنها را رسوا میکند و جهلشان را آشکار میسازد.
و به شما ان شاء الله تهی و خالی بودن علمی و فکری آنها را در این صفحه نشان خواهم داد.و آنچه از فرهیختگان آرزو دارم این است که همراه با من به خود مقداری زحمت دهند و یاد بگیرند و مطالعه کنند، و به والله قسم وقوع آنها در دست حیلهگری که از جهل و نادانیشان در مسألهای علمی یا دینی معین سوء استفاده میکند و آنها را از حق دور میسازد همانگونه که امروز اتفاق میافتد وقتی که فقهای گمراهی آنها را با دروغ وجوب تقلید غیر معصوم گمراه ساخت، ما را رنج و آزار میدهد.و هر کس رأی و نظری از رأی و نظرات آنها دارد بیاید و اینجا مطرح سازد، و ان شاء الله آن را مطالعه کرده و به آن پاسخ خواهم داد.اما در مورد خودم، بنده به این سؤالات و بیشتر از آنها را در کتاب (توهم الحاد) پاسخ دادم، و ان شاء الله به زودی آن را منتشر خواهم کرد، و همچنین آن حاوی آنچه که ممکن است مناظرهی علمی با پروفسور ریچارد داوکنز که از برجستهترین علمای معاصر زیست شناسی تکاملی شمرده میشود، و پروفسور استیون هاوکینگ که او از برجستهترین علمای فیزیک نظری و ریاضیات تطبیقی و متخصص در علم حیات است و برای ایشان نظریهی ثابت شده در اشعاع سیاه چالهها است، نامیده شود، میباشد.منتظر پاسخ مراجع به تمامی این سؤالات میباشم تا مناظره بین من و آنها آغاز شود، چنانچه موضوعات قبلی را که مطرح کردم را رد میکنند. و پیشنهاد میدهم که از اساتید دانشگاهها جهت فهم و درک این موضوعات و اصطلاحات کمک و یاری گیرند تا مرا در مناظره خسته نکنند."
- صفحه فیسبوک سید احمد الحسن : www.facebook.com/Ahmed.Alhasan.10313
- دلایل سید احمد الحسن برای اثبات خداوند : https://goo.gl/wF2q8B
- لینک مطالعه آنلاین ترجمه فارسی توهم الحاد : www.almahdyoon.co/doa.html
ادامه مطلب...- آخرین اخبار دعوت
- آخرین مطالب
-
انتشار ترجمه کتاب هم جنس گرایی (پژوهشی در خصوص علت ماورایی در انسان)
موسسه وارثین ملکوت ترجمه کتاب هم جنس گرایی (پژوهشی در خصوص علت ماورایی در انسان)را… -
انتشار ترجمه کتاب تصور اهل سنت از مهدی منتظر
موسسه وارثین ملکوت ترجمه کتاب تصور اهل سنت از مهدی منتظر را منتشر میکند: نام… -
انتشار ترجمه جلد اول کتاب احکام شریعت در قالب پرسش و پاسخ
موسسه وارثین ملکوت ترجمه جلد اول کتاب احکام شریعت در قالب پرسش و پاسخ منتشر… -
آیا آیۀ 4 سورۀ محمد به کشتار تحریک میکند؟
مسیحی: قرآن به کشتار دعوت میکند. این آیه از قرآن را بخوانید:(چون با کافران روبهرو…
-
اطلاعات مهم؛ سبک بشارت های کتاب مقدس
سبک بشارتهای کتاب مقدسبسیاری از آیات کتاب مقدس جنبه ظاهری… -
شبهات حول اسلام ; حقوق حیوانات در اسلام
شبهات حول اسلام ; حقوق حیوانات در اسلام قابلتوجه آن… -
شبهات حول اسلام ; دین ابوبکر و دین محمد
شبهات حول اسلام ; دین ابوبکر و دین محمد احمدالحسن… -
شبهات حول اسلام ; اسلام به زن ظلم کرده است - زن در مسیحیت
شبهات حول اسلام ; اسلام به زن ظلم کرده است… -
شبهات حول اسلام ; اسلام به زن ظلم کرده است - زن در اسلام
شبهات حول اسلام ; اسلام به زن ظلم کرده است…
تعداد افراد حاضر (آنلاین) در سایت
ما 60 مهمان و بدون عضو آنلاین داریم