ویژگیهای دعوت و مردمان زمان ایلیا:
اما پیش از بیان اصل مطلب که در قسمت بعدی بیان خواهد شد، به ویژگیهای دعوت ایلیای نبی از طریق آیات عهد قدیم، خواهیم پرداخت:
در 1 پادشاهان باب 17 داستان ایلیای نبی شروع میشود؛ درآیات (1 پادشاهان 17: 17 - 22) با ماجرای مُردن پسر زن اهل صرفه، و سپس زنده شدن او توسط ایلیا مواجه میشویم که در آن آمده است:
( ۱۷ و بعدازاین امور، واقع شد که پسر آن زن که صاحبخانه بود، بیمار شد؛ و مرض او چنان سخت شد که نفسی در او باقی نماند. ۱۸ و به ایلیا گفت: «ای مرد خدا مرا با تو چهکار است؟ آیا نزد من آمدی تا گناه مرا به یادآوری و پسر مرا بکشی؟» ۱۹ اوی را گفت: «پسرت را به من بده» پس او را از آغوش وی گرفته، به بالاخانهای که در آن ساکن بود، برد و او را بر بستر خود خوابانید. ۲۰ و نزد خداوند استغاثه نموده، گفت: «ای یهُوَه، خدای من، آیا به بیوه زنی نیز که من نزد او مأوا گزیدهام بلا رسانیدی و پسر او را کشتی؟» ۲۱ آنگاه خویشتن را سه مرتبه بر پسر دراز کرده، نزد خداوند استغاثه نموده، گفت: «ای یهُوَه، خدای من، مسألت اینکه جان این پسر به وی برگردد». ۲۲ و خداوند آواز ایلیا را اجابت نمود و جان پسر به وی برگشت که زنده شد).
در باب بعدی به ماجرای رویارویی ایلیای نبی و اخاب حاکم اسراییل و مواجه میشویم که ایلیای نبی، حاکم اسراییل یعنی اخاب را محکوم مینماید؛ در (1 پادشاهان: 17 - 18) چنین میخوانیم:
( ۱۷ و چون اَخاب ایلیا را دید، اَخاب وی را گفت: «آیا تو هستی که اسراییل را مضطرب میسازی؟» ۱۸ گفت: «من اسراییل را مضطرب نمیسازم، بلکه تو خاندان پدرت؛ چونکه اوامر خداوند را ترک کردید و تو پیروی بعلیم را نمودی»).
در ادامه تحدی و به مبارزه طلبیدن ایلیا را در (1 پادشاهان 18: 19 - 40) میتوانیم مشاهده نماییم:
(۱۹ «پس الآن بفرست و تمام اسراییل را نزد من بر کوه کرمل جمع کن و انبیای بعل را نیز چهارصد و پنجاه نفر، و انبیای اشیریم را چهارصد نفر که بر سفره ایزابل میخورند». ۲۰ پس اَخاب نزد جمیع بنیاسراییل فرستاده، انبیا را بر کوه کرمل جمع کرد. ۲۱ و ایلیا بهتمامی قوم نزدیک آمده، گفت: «تا به کی در میان دو فرقه میلنگید؟ اگر یهُوَه خداست، او را پیروی نمایید! و اگر بَعْل است، وی را پیروی نمایید!» اما قوم در جواب او هیچ نگفتند. ۲۲ پس ایلیا به قوم گفت: «من تنها نبی یهُوَه باقیماندهام و انبیای بَعل چهارصد و پنجاه نفرند. ۲۳ پس به ما دو گاو بدهند و یک گاو به جهت خود انتخاب کرده، و آن را قطعهقطعه نموده، آن را بر هیزم بگذارند و آتش ننهند؛ و من گاو دیگر را حاضر ساخته، بر هیزم میگذارم و آتش نمینهم. ۲۴ و شما اسم خدای خود را بخوانید و من نام یهُوَه را خواهم خواند؛ و آن خدایی که به آتش جواب دهد، او خدا باشد». و تمامی قوم در جواب گفتند: «نیکو گفتی». ۲۵ پس ایلیا به انبیای بَعْل گفت: «یک گاو برای خود انتخاب کرده، شما اول آن را حاضر سازید زیرا که بسیار هستید و به نام خدای خود بخوانید، اما آتش نگذارید». ۲۶ پس گاو را که به ایشان دادهشده بود، گرفتند و آن را حاضر ساخته، نام بعل را از صبح تا ظهر خوانده، میگفتند: «ای بعل ما را جواب بده». لیکن هیچ صدا یا جوابی نبود و ایشان بر مذبحی که ساخته بودند، جستوخیز مینمودند. ۲۷ و بهوقت ظهر، ایلیا ایشان را مسخره نموده، گفت: «به آواز بلند بخوانید زیرا که او خداست! شاید متفکر است یا به خلوت رفته، یا در سفر میباشد، یا شاید که در خواب است و باید او را بیدار کرد!» ۲۸ و ایشان به آواز بلند میخواندند و موافق عادت خود، خویشتن را به تیغها و نیزهها مجروح میساختند، به حدی که خون بر ایشان جاری میشد. ۲۹ و بعد از گذشتن ظهر تا وقت گذرانیدن هدیه عصری، ایشان نبوت میکردند؛ لیکن نه آوازی بود و نه کسی که جواب دهد یا توجه نماید. ۳۰ آنگاه ایلیا بهتمامی قوم گفت: «نزد من بیایید». و تمامی قوم نزد وی آمدند و مذبح یهُوَه را که خرابشده بود، تعمیر نمود. ۳۱ و ایلیا موافق شماره اسباط بنییعقوب که کلام خداوند بر وی نازلشده، گفته بود که نام تو اسراییل خواهد بود، دوازده سنگ گرفت. ۳۲ و به آن سنگها مذبحی به نام یهُوَه بنا کرد و گرداگرد مذبح خندقی که گنجایش دو پیمانه بَزر داشت، ساخت. ۳۳ و هیزم را ترتیب داد و گاو را قطعهقطعه نموده، آن را بر هیزم گذاشت. پس گفت: «چهار خُمْ از آب پرکرده، آن را بر قربانی سوختنی و هیزم بریزید.» ۳۴ پس گفت: «بار دیگر بکنید»؛ و گفت: «بار سوم بکنید». و بار سوم کردند. ۳۵ و آب گرداگرد مذبح جاری شد و خندق نیز از آب پر گشت. ۳۶ و در وقت گذرانیدن هدیه عصری، ایلیای نبی نزدیک آمده، گفت: «ای یهُوَه، خدای ابراهیم و اسحاق و اسراییل، امروز معلوم بشود که تو در اسراییل خدا هستی و من بنده تو هستم و تمام این کارها را بهفرمان تو کردهام. ۳۷ مرا اجابت فرما ای خداوند! مرا اجابت فرما تا این قوم بدانند که تو یهُوَه خدا هستی و اینکه دل ایشان را باز پس گردانیدی». ۳۸ آنگاه آتشِ یهُوَه افتاده، قربانی سوختنی و هیزم و سنگها و خاک را بلعید و آب را که در خندق بود، لیسید. ۳۹ و تمامی قوم چون این را دیدند، به روی خود افتاده، گفتند: «یهُوَه، او خداست! یهُوَه او خداست!» ۴۰ و ایلیا به ایشان گفت: «انبیای بَعْل را بگیرید و یکی از ایشان رهایی نیابد». پس ایشان را گرفتند و ایلیا ایشان را نزد نهر قیشون فرود آورده، ایشان را در آنجا کشت).
همچنین در ادامه این ماجرا، قضیۀ فرار ایلیای نبی را در (1 پادشاهان 19: 1 - 3) میتوانیم مشاهده نماییم:
(۱ و اَخاب، ایزابل را ازآنچه ایلیا کرده، و چگونه جمیع انبیا را به شمشیر کشته بود، خبر داد. ۲ و ایزابل رسولی نزد ایلیا فرستاده، گفت: «خدایان به من مثل این بلکه زیاده از این عمل نمایند اگر فردا قریب به این وقت، جان تو را مثل جان یکی از ایشان نسازم». ۳ و چون این را فهمید، برخاست و به جهت جان خود روانه شده، به بئرشَبَع که در یهوداست آمد و خادم خود را در آنجا واگذاشت).
باوجود معجزۀ عظیم، بنیاسراییل، قصد نابودی ایلیای نبی را داشتند، در آیه (1 پادشاهان 19: 10) چنین میخوانیم:
(او (ایلیا) در جواب گفت: به جهت یهُوَه، خدای لشکرها، غیرت عظیمی دارم زیرا که بنیاسراییل عهد تو را ترک نموده، مذبحهای تو را منهدم ساخته، و انبیای تو را به شمشیر کشتهاند، و من بهتنهایی باقیماندهام و قصد هلاکت جان من نیز دارند).
ایلیا بر طبق وحیای که به او رسیده بود خبر نابودی اخاب حاکم اسراییل را داد؛ چنانکه درآیات (1 پادشاهان 21: 17 - 20) آمده است:
(۱۷ و کلام خداوند نزد ایلیای تِشْبی نازلشده، گفت: ۱۸ برخیز و برای ملاقات اَخاب، پادشاه اسراییل که در سامره است، فرود شو. اینک او در تاکستان نابوت است که به آنجا فرود شد تا آن را متصرّف شود. ۱۹ و او را خطاب کرده، بگو خداوند چنین میگوید: آیا هم قتل نمودی و هم متصرّف شدی؟ و باز او را خطاب کرده، بگو خداوند چنین میگوید: درجایی که سگان خون نابوت را لیسیدند، سگان خون تو را نیز خواهند لیسید. ۲۰ اَخاب به ایلیا گفت: ای دشمن من، آیا مرا یافتی؟ او جواب داد: بلی تو را یافتم زیرا تو خود را فروختهای تا آنچه در نظر خداوند بد است، بجا آوری).
و در باب بعدی (1 پادشاهان 22: 29 - 38) میبینیم آن پیشگوییای که بهوسیله ایلیای نبی در مورد اخاب پادشاه اسراییل بیان شد، تحقق مییابد:
(۲۹ و پادشاه اسراییل و یهُوْشافاط، پادشاه یهودا به راموت جِلْعاد برآمدند. ۳۰ و پادشاه اسراییل به یهُوشافاط گفت: من خود را مُتِنَکر ساخته، به جنگ میروم و تو لباس خود را بپوش. پس پادشاه اسراییل خود را مُتِنَکر ساخته، به جنگ رفت. ۳۱ و پادشاه اَرام سی و دو سردار ارابههای خود را امر کرده، گفت: «نه با کوچک و نه با بزرگ، بلکه با پادشاه اسراییل فقط جنگ نمایید». ۳۲ و چون سرداران ارابهها یهُوْشافاط را دیدند، گفتند: «یقیناً این پادشاه اسراییل است». پس برگشتند تا با او جنگ نمایند و یهُوْشافاط فریاد برآورد. ۳۳ و چون سرداران ارابهها دیدند که او پادشاه اسراییل نیست، از تعاقب او برگشتند. ۳۴ اما کسی کمان خود را بدون غرض کشیده، پادشاه اسراییل را میان وصلههای زره زد، و او به ارابهران خود گفت: «دست خود را بگردان و مرا از لشکر بیرون ببر زیرا که مجروح شدم». ۳۵ و در آن روز جنگ سخت شد و پادشاه را در ارابهاش به مقابل اَرامیان برپا میداشتند؛ وقت غروب مرد و خون زخمش به میان ارابه ریخت. ۳۶ و هنگام غروب آفتاب در لشکر ندا در داده، گفتند: «هر کس به شهر خود و هر کس به ولایت خویش برگردد». ۳۷ و پادشاه مرد و او را به سامره آوردند و پادشاه را در سامره دفن کردند. ۳۸ و ارابه را در برکه سامره شستند و سگان خونش را لیسیدند و اسلحه او را شستند، برحسب کلامی که خداوند گفته بود).
بنابراین تا اینجا با بخشی از نکات مهم در ارتباط با دعوت ایلیای نبی آشنا شدیم که بسیار مهم و قابلتوجه میباشند و در بخش بعدی به مبحث مهم دیگری حول این قضیه خواهیم پرداخت.
ادله دعوت سید احمد الحسن برای مسیحیان | https://goo.gl/PFPbpc |
پاسخ به شبهات مسیحیان | https://goo.gl/bQ4r3r |
تهیه شده توسط کارگروه علمی ادله مسیحیت تحت اشراف موسسه وارثین ملکوت