سرگردانی در امت اسلام
کتاب صوتی سرگردانی یا مسیر بهسوی خدا
- سرگردانی در امت اسلام (بخش اول)
- چگونه امت اسلامی بعد از رحلت پیامبر (ص) تا به امروز سرگردان شدند!؟
- ادامه سرگردانی در امت اسلام (بخش دوم)
- ادامه سرگردانی در امت اسلام (بخش سوم)
- ادامه سرگردانی در امت اسلام (بخش چهارم)
سرگردانی در امت اسلام
پس از رحلت پیامبر خدا محمد بن عبدالله (ص) امت اسلام راه را گم کردند؛ از زمانی که ابوبکر و گروهی از منافقین اقدام به تسلط و غصب جانشینی رسول خدا (ص) نمودند و بیشتر صحابه از یاری وصی و جانشین پیامبر (ص) و برگزیدۀ خداوند یعنی حضرت علی بن ابیطالب (ع) شانه خالی کردند. کسی که رسول خدا (ص) به امر خداوند در غدیر خم -در آخرین حج (حجةالوداع)- او را امیری برای مؤمنین و خلیفهای برای بعد از فرستادۀ پروردگار جهانیان منصوب نمود.
آنها نهتنها حق مسلّم امام علی (ع) و حق انسانیت برای رسیدن پیام (لا اله الا الله، محمد رسولالله) را بهجا نیاوردند، بلکه گستاخی را از این هم فراتر بردند تا آنجا که عمربن خطاب و گروهی از منافقین اقدام به آتش زدن خانۀ حضرت فاطمۀ زهرا (س) آن یگانه دُخت پیامبر اسلام (ص) نمودند؛ درحالیکه خداوند، دوستی با او و همچنین با امام حسن و حسین و امام علی (ع) را در قرآن واجب دانسته است. خداوند متعال میفرماید: «قُلْ لا أَسْئَلُکمْ عَلَیهِ أَجْرًا إِلاَّ الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبى»[1] (بگو بر اين رسالت، مزدی از شما نمیخواهم، جز دوست داشتن نزديکانم).
چون تلاش عمر برای خارج کردن حضرت علی (ع) از منزل به جهت بیعت اجباری با ابوبکر بهجایی نرسید، به خانۀ حضرت زهرا (س) هجوم بردند، پهلویش را شکستند، جنینش را ساقط نمودند و میخ در سینهاش فرو رفت؛ درحالیکه او شخصیتی است که پیامبر اسلام (ص) دربارهاش فرموده است: (أم ابیها و بضعة منی و یرضی الله لرضاها و یغضب الله لغضبها و سیدة نساء العالمین من الأولین والآخرین)[2]
(او مادر پدرش و پارۀ تن من است. خداوند با رضایتش راضی و با خشمش، خشمگین میشود. او سرور زنان جهانیان است، از اولین تا آخرینشان).
مسلمانان بعد از اینکه گامبهگام در همان مسیر بنیاسرائیل شروع به حرکت نمودند، قدم در مسیر سرگردانی یا همان مسیر یهود نهادند. رسول خدا (ص) فرمود: (والذی نفسی بیده لترکبن سنن من کان قبلکم حذو النعل بالنعل والقذة بالقذة حتی لاتخطئون طریقهم ولا یخطئکم سنة بنیاسرائیل)[3]
(قسم به آنکه جانم در دست اوست، قدمبهقدم و بدون هیچ انحرافی دنبالهروی سنتهای پیش از خود خواهید بود؛ از راه و روش آنها جدا نمیشوید و سنتهای بنیاسرائیل نیز از شما جدا نمیگردد).
از زمانی که این امت بهرۀ خود را از دست داد، با دشمنش همپیمان شد و با امام و پیشوای خود دشمنی کرد و پروردگار خود را خشمگین ساخت، رفتهرفته بهسوی سرگردانی و خسران رهسپار شد تا امروز که در دل بیابان جای گرفته است.
گذری از معاویه و زیاد تا به یزید و ابن زیاد و از مسلمبن عقبه تا مروان و عبدالملک و فرزندانش و از حجّاج تا بنیعباس خونخوار و منصور دوانقی و هادی و مهدی و رشید گمراه و تا امین و مأمون و غیر مأمون و تا به متوکل بر شیطان و غیره و غیره. چه سفر هولناکی است که امت اسلام پشت سر نهاد! در این فاصله، چه بسیار شهرهایی که هتک حرمت شدند و عزیزانی که به قتل رسیدند و چه بسیار زنانی که عفت و نجابتشان پایمال شد!
در این میان، حتی شهر رسول خدا (ص) و کعبۀ مکرمه از دست این متجاوزان در امان نبود (یزید ملعون، مسلمبن عقبه -این جنایتکار خونخوار- را به مدینه فرستاد و بیش از دهها هزار مسلمان را از دم تیغ گذراند که در میان آنها هفتصد صحابی بود. بیش از هزار دوشیزه را مورد تجاوز قرار داد؛ اما به اینهمه جنایت بسنده نکرد؛ پس از آن بهقصد کعبۀ شریف بهسوی مکه حرکت کرد که در راه، به سرنوشت اصحاب فیل دچار شد و خداوند او را از بین برد).[4]
چه بسیار آزادمردانی که شکنجه شدند و نیک مردانی که به قتل رسیدند و چه بسیاری از آنان که در زندانها و سردابهای تنگ و تاریک که شب و روزش مشخص نبود، روزگار گذرانیدند. آنچه بنیامیّه و بنیعباس بر سر مسلمانان آوردند، آکنده است از رعب و وحشت و داستان فسق و فجور و کفر و خروجشان از دین، بسیار حیرتآور است!
مسعودی دربارۀ یکی از آنها یعنی ولیدبن یزیدبن عبدالملک که جامههای طلا به تن میکرد، میگوید: (در مجلسی، پسر عایشه با صدای خوش برایش آواز میخواند. چون ولید از خوشی سرمست شد و به وجد آمد به او گفت: احسنت! ای مرد، تو را به عبد شمس قسم میدهم که یک بار دیگر برایم بخوان؛ و چون تکرار کرد گفت: تو را به امیّه قسم، تکرار کن. او نیز تکرار کرد… سپس ولید به ترانهخوان گفت: دراز بکش؛ و هیچ عضوی بر بدنش نماند که بر او بوسه نزده باشد تا رسید به عورتش که آن مرد آن را میان دو رانش مخفی کرد؛ لیکن ولید به او گفت: نه به خدا قسم مگر آنکه بر آن بوسه بزنم؛ و آنقدر اصرار کرد تا اینکه بر آن بوسه زد و به او هزار دینار بخشید و بر قاطری سوار کرد و گفت: از روی فرش من رد شو؛ و او چنین کرد. ولید در میان باغ حوضی ساخت و آن را پر از شراب نمود و در آن، با فاحشهها شنا میکرد و آنقدر مینوشید تا عقلش را از دست میداد تا جایی که روزی بهسوی دخترش رفت و گفت: کسی که از مردم بترسد، با اندوه مرده است).[5]
سید مرتضی در امالی گفته است: ابوعبیدالله مرزبانی از احمدبن کامل روایت کرد که گفت: یزیدبن ولید، زندیق (بیدین) بود. روزی قرآن را باز کرد و این آیه را دید: «وَاسْتَفْتَحُوا وَخَابَ كُلُّ جَبَّارٍ عَنِيدٍ»[6] (پيروزی خواستند و هر جبار کینهتوزی ناامید شد). مصحف (قرآن) را هدف قرار داد و به آن تیر زد تا آن را پارهپاره کرد درحالیکه این اشعار را میگفت: آیا هر گردنکش منحرفی را وعده میدهی/ پس من همان گردنکش منحرفم چون روز قیامت بهپیش پروردگارت شدی/ بگو که ولید مرا پارهپاره کرد).[7]
ذکر این وقایع بسیار تأسفآور است و آنچه ذکر شد، تنها گوشهای از اعمال ننگین آنهاست. کشتن فرزندان پیامبر (ص) و راندن آنها به دورترین نقاط در صدر برنامههای ننگین این ستمگران بوده است؛ بهطوریکه امروزه شاهد پراکندگی فرزندان پیامبر (ص) در کشورهای ایران، افغانستان، هندوستان و سرزمینهای دور از سرزمین جدشان پیامبر اسلام (ص) هستیم. این خود دلیلی کافی و محکم بر انحراف و خروج آنها از دین و دشمنی آنها با اسلام است؛ همچنین دلیل محکمی بر کینهتوزی آنها نسبت به پیامبر اسلام (ص) میباشد.
این ظلم و فساد تا به امروز نیز ادامه دارد. ثروتهایمان در دست ستمگرانی است که گسترش فساد در سرزمینها و بین بندگان در اولویت کار آنهاست و از این ثروتها در این جهت که مردم آنها را بهجای خدا بپرستند، استفاده مینمایند. زندانهایشان در تاریخ، مشابهی ندارد؛ آکنده از انواع شکنجهها که مو بر بدن راست میکند. لشکریانشان تا بُن دندان مسلح؛ نه برای دفاع از سرزمینهای اسلامی بلکه برای از بین بردن ملتهای مسلمان؛ و هرکسی که بانگ (لا اله إلا الله) را فریاد بزند و مسلمانان را به حکم خدا و آنچه خداوند نازل فرموده است دعوت کند، فرجامش دهلیزهای تنگ و تاریک و یا مرگ خواهد بود.
نمیدانیم چه وقت این سرگردانی و گمراهی پایان میپذیرد و چه وقت اسلام بازخواهد گشت تا همچون زمان پیامبر (ص) بر مسلمین حکم براند و عدل و داد در سرزمینهای اسلامی و درنهایت در کل زمین گسترش یابد؛ اما بههرحال یقین داریم که بازخواهد گشت؛ زیرا رسول خدا (ص) به ما وعده و خبر داده است که اسلام، تروتازه در آخرالزمان به دست فرزند موعودم مهدی (عج) باز خواهد گشت.
این ظهور مبارکِ آن اصلاحکننده بزرگ محقق نمیشود؛ مگر اینکه اسباب غیبتش برطرف شود و نسلی در این امت پدید آید که آمادگی لازم برای بر دوش کشیدن رسالت الهی برای کل اهل زمین را داشته باشد تا وعدۀ الهی برای ظهور این دین بر تمام ادیان دیگر، جامۀ عمل بپوشد. اگر واقعاً و بهطور عملی خواستار گسترش عدالت بر زمین باشیم و بخواهیم از این صحرا و این سرگردانی خارج شویم و اگر واقعاً خواستار ظهور امام مهدی (عج) باشیم، بر ماست که به مسیر اسلامی که مورد رضایت خداوند است بازگردیم، نه اسلامی که خواست طاغوتهاست.
خداوند متعال میفرماید: «ولَقَدْ بَعَثْنا فی کلِّ أُمَّةٍ رَسُولاً أَنِ اعْبُدُوا اللّهَ واجْتَنِبُوا الطّاغُوتَ فَمِنْهُمْ مَنْ هَدَى اللّهُ وَمِنْهُمْ مَنْ حَقَّتْ عَلَیهِ الضَّلالَةُ فَسیرُوا فِی اْلأَرْضِ فَانْظُرُوا کیفَ کانَ عاقِبَةُ الْمُکذِّبینَ»[8]
(ميان هر امتی، پيامبری مبعوث کرديم تا خدا را بپرستند و از طاغوت دوری جويند. بعضی از آنها را خدا هدايت کرد و بر بعضی گمراهی مقرر داشت؛ پس در زمين بگرديد و بنگريد که عاقبت کار تکذیبکنندگان چگونه بوده است).
طاغوتهایی که امروزه با کمک آمریکا بر این امت مسلط شدهاند، درحالیکه آشکارا دشمنی خود را اظهار میکنند تا آخرین پردههای نمایش زشت و کریه شان را به اتمام برسانند، هدفی ندارند جز از صحنه خارج کردن اسلام و خالی نمودن قلب مسلمان از ایمان به خدا و غافل نمودن او تنها در حد پوستهای از دین بدون هیچگونه حقیقتی؛ حتی اگر بتوانند، حذف همین پوسته و جنگ با آن تا جایی که بهطور کامل از بین برود را نیز در سر دارند، چنانچه امروزه در ترکیه شاهد هستیم.
هرکس که در نوکری آنها برای آمریکا و اسرائیل شک دارد بهخصوص کسانی که ادعا میکنند که آنها دشمن آمریکا و اسرائیل هستند، به تاریخ سیاهشان مراجعه نمایند؛ خواهند دید که هر لحظه برای حفظ قدرت خود، با افروختن آتش جنگ با مسلمین و ملت عرب از یکسو و قلعوقمع هر حرکت اسلامی و بیدارگر دینی از سویی دیگر، به اربابانشان آمریکا و اسرائیل خدمت میکنند.
کسی که خواهان اسناد و مدارک بیشتر است میتواند به سِفر دانیال در تورات مراجعه نماید؛ خواهد دید که در منطقۀ خاورمیانه، ده پادشاه مزدور آمریکا (یا آنطور که در آن ذکر شده است، مملکت آهنین) وجود دارد؛ مملکتی که دیگر ممالک روی زمین را پایمال و به کام خود میکشد؛ اما انشاءالله به دست مهدی این امت لگدکوب خواهد شد، همانگونه که در سِفر دانیال آمده است:
- برای حکومت طاغوت هیچچیز دیگری جز خودش ارزشمند نیست.
- پایههای تخت حکومتش بر خون و پیکرهای مردم استوار شده است.
- هرکسی که ولایت و سلطهاش را نپذیرد، به قتل میرساند.
- همواره ملت را در بحرانهای بیانتها قرار میدهد مگر اینکه پایانش، حکم خودش باشد.
- آتش جنگ را برمیافروزد و میان قبایل، تعصب و نعرههای شیطان را رواج میدهد؛
- حتی قرص نانی را از ملت منع میکند تا همواره سرگرم به دست آوردن آن باشند.
- زندگی در زیر یوغ طاغوت جز ذلت نیست، حتی مرگی است در قالب زندگی؛ خسران دنیا و آخرت!
افلاطون فیلسوف یونانی در وصف حکومت طاغوت و نحوۀ شکلگیری آن میگوید: «مدعیان دموکراسی و حمایت از مردم، از خشنترین و حیلهگرترین افراد هستند؛
- (دموکراسی) ثروتمندان را تبعید یا اعدام میکند،
- بدهیهای مردم را میبخشد و زمین را بین رعیت تقسیم میکند و برای خود طرفدارانی جمع میکند تا پیشمرگ دسیسههای مخالفان باشند.
- ملت آرزویش را میکنند و سرانجام بر مسند قدرت مینشیند.
- آتش جنگ میان کشورهای همسایه پس از آنکه دست دوستی به آنها دراز کرده بود را برمیافروزد تا پایههای (حکومت) خود را محکم و اذهان مردم را از خود دور کند و همراهی دائمی، نیاز آنها باشد؛ و در این میان، فرصتی برای ایجاد فضایی امن برای خود در داخل کشور باشد و رقیبان و منتقدان را از دَم تیغ بگذراند.
- افراد لایق و اهل فضیلت از او دور میشوند و مزدوران و جیرهخواران جذبش میگردند.
- به شاعرانی که ما را از مدینه فاضلهمان دور میکنند عطای بسیار میبخشد و آنها نیز از مدح و ثنا، کلمهای فروگذار نمیکنند.
- عبادتگاهها را غارت میکند و ملت را میدوشد تا شکم نگهبانان و طرفدارانش سیر شود.
- سرانجام ملت خواهد فهمید که از آزادی به طغیان منتقل شده است؛ و این، فرجام این حکومت است».[9]
اما بندگان طاغوت و جیرهخوارانشان گمان میبرند که در امنیت کامل به سر میبردند و به یک زندگی آرام و بیدغدغه دست پیدا کردهاند و تا زمانی که در خدمت طاغوت باشند، به آنها آسیبی نمیرسد؛ چراکه سرورشان با قدرت، مخالفان را گردن میزند و ملت در برابر ظلم و ستمش زانو میزنند و تسلیم میشوند؛ این، توهمی بیش نیست، زیرا آتش همچنان زیر خاکستر باقی میماند.
خداوند متعال میفرماید: «مَثَلُ الَّذینَ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِ اللّهِ أَوْلِیاءَ کمَثَلِ الْعَنْکبُوتِ اتَّخَذَتْ بَیتًا وَ إِنَّ أَوْهَنَ الْبُیوتِ لَبَیتُ الْعَنْکبُوتِ لَوْ کانُوا یعْلَمُونَ»[10]
(مَثَل آنان که بهجز خدا را دوست میگيرند، مَثَل عنکبوت است که خانهای ساخت و کاش میدانستند که هر آینه سستترين خانهها، خانۀ عنکبوت است).
برای دانستن حقیقت کافی است به تاریخ ملتها نگاهی بیفکنیم تا ببینیم که پایان تمامی حکومتهای طاغوت و جیره خوارانشان به دست مستضعفین و مظلومین بوده است؛ «وَسَيَعْلَمُ الَّذِينَ ظَلَمُوا أَيَّ مُنقَلَبٍ يَنقَلِبُونَ» (و آنها که ستم کردند بهزودی خواهند فهمید که بازگشتشان به کجاست).
اما کسانی که تسلیم طاغوتها شدند و در برابر آنها سر فرود آوردند، هرچند که ادعای مسلمانی کنند، از ولایت خداوند خارج گشتهاند، درحالیکه خود نمیدانند.
خداوند میفرمایند: «أَلَمْ تَرَ إِلَى الَّذینَ یزْعُمُونَ أَنَّهُمْ آمَنُوا بِما أُنْزِلَ إِلَیک وَ ما أُنْزِلَ مِنْ قَبْلِک یریدُونَ أَنْ یتَحاکمُوا إِلَى الطّاغُوتِ وَ قدْ أُمِرُوا أَنْ یکفُرُوا بِهِ وَ یریدُ الشَّیطانُ أَنْ یضِلَّهُمْ ضَلالاً بَعیدًا»[11]
(آيا آنان را نمیبينی که میپندارند به آنچه بر تو نازل شده و آنچه پيش از تو نازل شده است، ايمان آوردهاند؛ ولی میخواهند که طاغوت را حَکَم قرار دهند، درحالیکه به آنان فرمان داده شده است که طاغوت را انکار کنند. شيطان میخواهد گمراهشان سازد، گمراهی بسیار دوردست).
طاغوت آنها را به جنگ با ملتهای اسلامی وادار میکند و آنها نیز از ترس، مجبور به همکاری میشوند و به جنگ اولیای خدا میروند و حرمت مؤمنان را پایمال میکنند؛ چه حالی بدتر از این حال و چه کفری بالاتر اینکه به یاری دشمنان خدا برخواستهاند!
خداوند متعال میفرماید: «الَّذینَ آمَنُوا یقاتِلُونَ فی سَبیلِ اللّهِ و الَّذینَ کفَرُوا یقاتِلُونَ فی سَبیلِ الطّاغُوتِ فَقاتِلُوا أَوْلِیاءَ الشَّیطانِ إِنَّ کیدَ الشَّیطانِ کانَ ضَعیفًا»[12]
(آنان که ايمان آوردهاند، در راه خدا میجنگند و آنان که کافر شدهاند، در راه شيطان؛ پس با هواداران شيطان نبرد کنيد که مکر شيطان، ضعیف است).
برخی از آنان ترس از طاغوتها و کشته شدن را بهانه میکنند؛ این عذر بدتر از گناه است و قابلقبول نیست؛ اگر چارهای جز بر دوش گرفتن سلاح نباشد باید آن را به روی طاغوت نشانه گرفت، نه در جهت یاری او!
خداوند متعال میفرماید: «إِنَّ الَّذِینَ تَوَفَّاهُمُ الْمَلآئِکةُ ظَالِمِی أَنْفُسِهِمْ قَالُواْ فِیمَ کنتُمْ قَالُواْ کنَّا مُسْتَضْعَفِینَ فِی الأَرْضِ قَالْوَاْ أَلَمْ تَکنْ أَرْضُ اللّهِ وَاسِعَةً فَتُهَاجِرُواْ فِیهَا فَأُوْلَـئِک مَأْوَاهُمْ جَهَنَّمُ وَسَاءتْ مَصِیراً»[13]
(کسانی هستند که فرشتگان جانشان را میستانند درحالیکه بر خويشتن ستم کرده بودند. از آنها میپرسند: در چه کاری بوديد؟ گويند: ما در روی زمين مستضعف بودیم. فرشتگان گويند: آيا زمين خدا پهناور نبود که در آن مهاجرت کنيد؟ جایگاه اينان دوزخ است و بد سرانجامی دارند).
همچنین میفرماید: «قَالَ الَّذِینَ اسْتَکبَرُوا لِلَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا أَنَحْنُ صَدَدْنَاکمْ عَنِ الْهُدَى بَعْدَ إِذْ جَاءکم بَلْ کنتُم مُّجْرِمِینَ * وَ قَالَ الَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا لِلَّذِینَ اسْتَکبَرُوا بَلْ مَکرُ اللَّیلِ وَ النَّهَارِ إِذْ تَأْمُرُونَنَا أَن نَکفُرَ بِاللَّهِ وَ نَجْعَلَ لَهُ أَندَاداً وَ أَسَرُّوا النَّدَامَةَ لَمَّا رَأَوُا الْعَذَابَ وَ جَعَلْنَا الْأَغْلَالَ فِی أَعْنَاقِ الَّذِینَ کفَرُوا هَلْ یجْزَوْنَ إِلَّا مَا کانُوا یعْمَلُونَ»[14]
(مستکبران به مستضعفان میگويند: آيا ما شما را از هدايت بازداشتيم بعد از آنکه به سراغ شما آمد (و آن را بخوبی دريافتيد)؟! بلکه شما خود مجرم بوديد! مستضعفان به مستکبران میگويند: وسوسههای فريبکارانۀ شما در شب و روز [مايۀ گمراهی ما شد]، هنگامی که به ما دستور میداديد که به خداوند کافر شويم و همتايانی برای او قرار دهيم! و آنان هنگامی که عذاب را میبينند پشيمانی خود را پنهان میکنند؛ و ما غُل و زنجيرها در گردن کافران مینهيم؛ آيا جز آنچه عمل میکردند به آنها جزا داده میشود؟!).
همانطور که یارینمودن و همکاری با طاغوتها حرام است، ترک جهاد و امربهمعروف و نهیازمنکر نیز حرام است. دوری گزیدن از مسلمانان تکلیف را ساقط نمیکند. کسی که روز را به شب برساند و به امور مسلمانان اهتمام نورزد، مسلمان نیست حتی اگر فقیهی باشد که ادعای نیابت عامۀ امام زمان (عج) را داشته باشد.
هر فرد مسلمان باید به قلب خویش و آنچه در آن است، رجوع کند؛ آیا از ترس از خدا آکنده است یا ترس از طاغوت؟ این دو در قلب مؤمن جمع نمیشوند؛ ترس از خدا، طاغوتها را در نظر مؤمن از حشرهای هم کوچکتر و حقیرتر مینماید و هیچگونه تأثیری بر او و تصمیمهایش ندارد، مگر هنگامیکه تقیۀ واجب پیش آید.
خداوند متعال میفرماید: «أَلَمْ تَرَ إِلَى الَّذِینَ قِیلَ لَهُمْ کفُّواْ أَیدِیکمْ وَ أَقِیمُواْ الصَّلاَةَ وَ آتُواْ الزَّکاةَ فَلَمَّا کتِبَ عَلَیهِمُ الْقِتَالُ إِذَا فَرِیقٌ مِّنْهُمْ یخْشَوْنَ النَّاسَ کخَشْیةِ اللّهِ أَوْ أَشَدَّ خَشْیةً وَ قَالُواْ رَبَّنَا لِمَ کتَبْتَ عَلَینَا الْقِتَالَ لَوْلا أَخَّرْتَنَا إِلَى أَجَلٍ قَرِیبٍ قُلْ مَتَاعُ الدَّنْیا قَلِیلٌ وَ الآخِرَةُ خَیرٌ لِّمَنِ اتَّقَى وَ لاَ تُظْلَمُونَ فَتِیلاً»[15]
(آيا نديدی کسانی را که به آنها گفته شد، اکنون از جنگ باز ايستيد و نماز بخوانيد و زکات بدهيد، اما هنگامیکه جنگيدن بر آنان مقرر شد، گروهی چنان از مردم ترسيدند که بايد از خدا میترسيدند؟ حتی ترسی بيشتر از ترس خدا و گفتند: ای پروردگار ما، چرا جنگ را بر ما واجب کردهای و ما را مهلت نمیدهی تا به مرگ خود که نزديک است، بميريم؟ بگو: متاع دنیا اندک و آخرت که برتر است، از آنِ پرهيزگاران است و به شما حتی بهقدر رشتهای که در ميان هستۀ خرماست، ستم نمیشود).
خدا را سپاس که امروز امت اسلام راه بازگشت بهسوی خداوند و راه بیداری دینی اسلامی را آغاز کرده است و میبینیم که هر روز گسترش بیشتری مییابد تا کلیۀ سرزمینهای اسلامی را در برگیرد؛ و پایههای سلطنت طاغوتیانی که بر این امت مسلط بودند، به لرزه درآمده است؛ طغیانگرانی که تا حد ممکن سرمایههای آن را به تاراج بردند تا جوانان مسلمان را در منجلاب شهوتها و لذتهای مادی و جنسی فرو ببرند، عشرتکدههای فساد و بساط شرابخواری و فسق و فجور را در کشورهای مسلمان به پا کردند، آنچه خداوند حرام فرموده است از رقص و موسیقی و آواز تا صحنههای زنان عریان و داستانهای زندگی غرب که هدفی جز از هم گسیختن خانوادههای اسلامی ندارد، از شبکههای تلویزیونی پخش کردند؛ اما خداوند تمام نقشههایشان را نقش بر آب کرد و پایههایشان را از بُن و ریشه درهم کوبید و إنشاءالله دیری نخواهد پایید که سقف حکومتشان بر سرشان خراب خواهد شد.
این طاغوتیان همانند نیاکان خود متوهم شدند که قادرند آثار دین توحیدی حقیقی را محو و نابود کنند، اسلام را دگرگون نمایند و نیز عقاید حقی که در آن است و پایههای حکومت آنها را تهدید میکند -بهخصوص عقیدۀ انتظار مهدی (عج)- را نابود سازند؛ اما چگونه چنین چیزی ممکن است درحالیکه قرآن پیش روی ماست و در گوشهای ما اینگونه ندا میدهد: «وَ نُریدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَى الَّذینَ اسْتُضْعِفُوا فِی اْلأَرْضِ وَ نَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَ نَجْعَلَهُمُ الْوارِثینَ * وَ نُمَکنَ لَهُمْ فِی اْلأَرْضِ و نرِیَ فِرْعَوْنَ و هامانَ و جنُودَهُما مِنْهُمْ ما کانُوا یحْذَرُونَ»[16]
(ما میخواهيم بر مستضعفان زمين منت نهيم و آنان را پيشوايان و وارثان روی زمين قرار دهيم؛ و حکومتشان را در زمين پابرجا سازيم؛ و به فرعون و هامان و لشکريانشان، آنچه را از آنها بيم داشتند نشان دهيم).
«وَلَقَدْ کتَبْنَا فِی الزَّبُورِ مِنْ بَعْدِ الذِّکرِ أَنَّ الْأَرْضَ یرِثُهَا عِبَادِیَ الصَّالِحُونَ * إِنَّ فِی هَذَا لَبَلاغاً لِقَوْمٍ عَابِدِینَ»[17]
(در «زبور» بعد از ذکر (تورات) نوشتيم: بندگان شايستهام وارث زمين خواهند شد؛ و در اين، ابلاغ روشنی است برای جمعيت عبادتکنندگان).
«وَعَدَ اللّهُ الَّذینَ آمَنُوا مِنْکمْ وعمِلُوا الصّالِحاتِ لَیسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِی اْلأَرْضِ کمَا اسْتَخْلَفَ الَّذینَ مِنْ قَبْلِهِمْ ولیمَکنَنَّ لَهُمْ دینَهُمُ الَّذِی ارْتَضى لَهُمْ ولیبَدِّلَنَّهُمْ مِنْ بَعْدِ خَوْفِهِمْ أَمْنًا یعْبُدُونَنی لایشْرِکونَ بی شَیئًا ومنْ کفَرَ بَعْدَ ذلِک فَأُولئِک هُمُ الْفاسِقُونَ»[18]
(خدا به کسانی از شما که ايمان آورده و کارهای شايسته انجام دادهاند، وعده داد که در روی زمين جانشینشان کند، همچنان که مردمی را که پيش از آنها بودند جانشين نمود و دينشان را که خود برايشان پسنديده است، استوار سازد و وحشتشان را به ايمنی بدل کند؛ آنها مرا میپرستند و هیچچیزی را با من شريک نمیکنند و آنها که از این پس ناسپاسی کنند، فاسقاند).
این توهم هرگز به حقیقت نخواهد پیوست تا زمانی که کلام رسول خدا (ص) در گوشمان چنین طنینانداز است: «لو لم یبق من الدنیا إلا یوم لخرج من ولدی من یملئها قسطا و عدلا کما ملئت ظلما و جورا»[19] (اگر از عمر دنیا فقط یک روز باقی باشد، در آن روز یکی از فرزندانم قیام خواهد کرد و آن را لبریز از عدل و داد خواهد کرد، پس از آنکه آکنده از ظلم و جور شده است).
امام مهدی (ع) در میان ماست و همچنان که زمین و اهل زمین از خورشید پشت ابر بهره میجویند، مسلمانان نیز از او بهرهمند هستند.[20]
ای برادران و خواهران مسلمان! ای عزیزان! به خدا ایمان آورید و به طاغوت کفر بورزید و به عروة الوثقی، حجت خدا بر زمینش، مهدی موعود (ع) تمسک جویید و بدانید که لازمۀ ایمان به خدا، کفر به طاغوت است؛ و این دو لازم و ملزوم یکدیگرند؛ همانند رفتن تاریکی و برآمدن نور؛ هرگز نمیتوان رفتن تاریکی را درک کرد، مگر با آمدن نور و روشنایی.
خداوند متعال میفرماید: «قَدْ تَبَینَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَیِّ فَمَنْ یکفُرْ بِالطّاغُوتِ وَ یؤْمِنْ بِاللّهِ فقد استَمْسَک بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقى لاَ انْفِصامَ لَها واللّهُ سَمیعٌ عَلیمٌ»[21]
(قطعاً هدايت از گمراهی مشخص شده است؛ پس هرکس به طاغوت کفر ورزد و به خدا ايمان آورد، به چنان رشتۀ استواری چنگ زده است که گسستنش نباشد؛ و خداوند شنوا و داناست).
از شیطان و هوای نفسانی بر حذر باشید و ازآنچه رسول خدا (ص) از جانب خداوند سبحان برایتان به ارمغان آورده است پیروی کنید. خداوند تمامی گناهان را میآمرزد، اما از گناه شرک درنمیگذرد.
خداوند میفرماید: «إِنَّ اللّهَ لا یغْفِرُ أَنْ یشْرَک بِهِ وَ یغْفِرُ ما دُونَ ذلِک لِمَنْ یشاءُ ومنْ یشْرِک بِاللّهِ فَقَدِ افْتَرى إِثْمًا عَظیمًا»[22]
(همانا خدا گناه کسانی که به او شرک آورند را نمیآمرزد، و گناهان ديگر را برای هرکه بخواهد میآمرزد و هرکه به خدا شرک آورد، دروغی ساخته و گناهی بزرگ مرتکب شده است).
ایمان به طاغوت، قبول حکومتش، یاری، خضوع و تسلیم شدن در برابرش همگی مصداق شرک به خدا و گمراهی از راه راست خداوند است؛ و چه گمراهی بدی! آیا تابهحال شنیدهاید نماز و روزۀ کسی که به خدا کفر و یا شرک بورزد مورد پذیرش قرار گرفته باشد؟ عبادتها برای ثابتقدم شدن بنده بر اطاعت خداوند است؛ حال اگر طاعتشان برای طاغوت باشد درحالیکه او دشمن خداوند است، بقیۀ عبادتها چه معنایی دارد؟ لحظهای که انسان در برابر دستورات و قوانین طاغوت سر تعظیم فرود آورد، لحظۀ کفر به خداوند و خروج از ولایت او و رفتن زیر ولایت طاغوت و یا همان عبور از نور به ظلمت است.
خداوند میفرماید: «أَلَمْ تَرَ إِلَى الَّذینَ یزْعُمُونَ أَنَّهُمْ آمَنُوا بِما أُنْزِلَ إِلَیک وما أُنْزِلَ مِنْ قَبْلِک یریدُونَ أَنْ یتَحاکمُوا إِلَى الطّاغُوتِ وقدْ أُمِرُوا أَنْ یکفُرُوا بِهِ وَ یریدُ الشَّیطانُ أَنْ یضِلَّهُمْ ضَلالاً بَعیدًا»[23]
(آيا آنان را نمیبينی که میپندارند به آنچه بر تو نازل شده و آنچه پيش از تو نازل شده است، ايمان آوردهاند؛ ولی میخواهند که طاغوت را حَکَم قرار دهند، درحالیکه به آنان فرمان داده شده است که طاغوت را انکار کنند. شيطان میخواهد گمراهشان سازد، گمراهی بسیار دوردست).
راه بازگشت بهسوی خدا و ولایتش همان راه کفر به طاغوت و خروج از ولایت اوست و در واقع، هر دو یک راه هستند؛ همان صراط مستقیمی است که با آن اعمال پذیرفته میشود؛ زیرا این راه، راه خداوند یکتا و یگانه است. اگر خواستار بازگشت واقعی به اسلام ناب محمدی هستیم، باید به هر آنچه محمدبن عبدالله (ص) برایمان به ارمغان آورده است ایمان بیاوریم، به تمام اسلام و احکام آن، نه اینکه تنها به احکامی که موافق با خواستههایمان است ایمان آوریم و دیگر احکام را واگذاریم.
بر ما واجب است از راهی که اوصیای محمد (ص) برایمان ترسیم کردند، تبعیت کنیم؛ چراکه آنها کشتی نجاتاند و کسیکه از آنان پیشی بگیرد، گمراه و کسیکه از آنها عقب بیفتد فنا و نابود میشود و کسی که همراه آنها باشد، (به حق) ملحق میشود؛ اما کسانی که به بخشی از کتاب (قرآن) کفر بورزند و به بخشی از آن ایمان بیاورند، سرانجام متوجه خواهند شد که به دنبال سراب در صحرا لَهلَه میزدند.
برای ما و برای همۀ مؤمنین در جادوگرانی که به حضرت موسی (ع) ایمان آوردند، هدایتی وجود دارد؛ همچنین در مؤمنینی که از روش الهی به دور و حتی از یاران طاغوت بودند و در ابتدا در کنار فرعون ملعون با حضرت موسى (ع) معارضه میکردند؛ ولی هنگامیکه با هوای نفس خویش مخالفت کردند، حق بر آنها آشکار گردید، به خداوند ایمان آوردند و به فرعون کفر ورزیدند و نور ایمان در دلهایشان پرتوافشان شد و سیاهی طاغوت از دیدگانشان کنار رفت و این بار در کنار حضرت موسی (ع) ایستادند تا در راه خدا جهاد کنند و با فرعون نزاع کردند تا اینکه دروغ، سستی و ضعفش را برای مردم آشکار نمودند.
خداوند متعال میفرماید: «فَأُلْقِیَ السَّحَرَةُ سُجَّدًا قالُوا آمَنّا بِرَبِّ هارُونَ وموسى * قالَ آمَنْتُمْ لَهُ قَبْلَ أَنْ آذَنَ لَکمْ إِنَّهُ لَکبیرُکمُ الَّذی عَلَّمَکمُ السِّحْرَ فَلأُقَطِّعَنَّ أَیدِیکمْ وَأَرْجُلَکمْ مِنْ خِلافٍ وَلأُصَلِّبَنَّکمْ فی جُذُوعِ النَّخْلِ ولتَعْلَمُنَّ أَینا أَشَدُّ عَذابًا وَأَبْقى* قالُوا لَنْ نُؤْثِرَک عَلى ما جاءَنا مِنَ الْبَیناتِ والَّذی فَطَرَنا فَاقْضِ ما أَنْتَ قاضٍ إِنَّما تَقْضی هذِهِ الْحَیاةَ الدُّنْیا»[24]
(ساحران به سجده افتادند. گفتند: به پروردگار هارون و موسی ايمان آورديم * فرعون گفت: آيا پيش از آنکه شما را اجازه دهم به او ايمان آورديد؟ او بزرگ شماست و به شما جادوگری آموخته است. دستها و پاهايتان را بطور مخالف قطع میکنم و شما را از تنههای نخل به دار میآويزم؛ تا بدانيد که عذاب کدامیک از ما سختتر و پايندهتر است * گفتند: سوگند به آن کسی که ما را آفريده، هرگز تو را بر دلايل روشنی که برای ما آمده، مقدم نخواهيم داشت! هر حکمی میخواهی بکن؛ تو تنها در اين زندگی دنيا میتوانی حکم کنی!).
دنیا در دیدگان این بندگان مؤمن خوار و ذلیل شد، نهایت خوار شدن؛ و تهدیدهای فرعون که لعنت خدا بر او باد، بر بریدن دستها و پاهایشان و به صلیب کشیدنشان هیچ تأثیری بر اقرارشان به پیروی از راه حق و حقیقت نداشت. دلبستگیهایشان به این دنیا از بین رفت و حقیقت این دنیا که فرعون و هامان و قارون و امثال آنها بر سر آن میجنگیدند، برایشان آشکار شد. آن جادوگران در این امتحان سربلند بیرون آمدند، سرای عقبی را پاداش گرفتند و به رضای الهی رستگار شدند؛ پس خوشا به سعادتشان، چه خوب بازگشتی داشتند!
کشتهی آل محمد، حسین (ع) فرمود: «اگر این دنیا با ارزش به نظر میرسد، سرای ثواب خداوند برتر و گرانبهاتر است؛ و اگر روزی، تقسیمشده و مقدّر است، پس برای مرد، حرص کمتر برای کسب درآمد زیبندهتر است و اگر همۀ اموال برای ترک گفتن است، پس چرا مرد برای آنچه باید ترک نماید، بُخل بورزد؟ و اگر بدنها برای مرگ خلق شدهاند، پس برای مرد کشته شدن با شمشیر در راه خدا برتر است».[25]
- شایسته است که خود را مخاطب قرار دهیم:
- باید که دلهایمان در برابر ذکر خداوند خشوع کند، بهسوی او توبۀ واقعی کنیم و برای اولیای خدا یاور و برای دشمنانشان دشمن باشیم، اسلام را دستور و روش زندگیمان قرار دهیم و قرآن، شعارمان و کلمۀ «لا اله الا الله» پناهگاه و حصار ما باشد.
- وقت آن رسیده است که به طاغوت بگوییم هر چه میخواهی حکم کن، تو فقط میتوانی برای این زندگانی دنیوی حکم کنی.
- وقت آن رسیده است که حکم اسلام را برگزینیم و حکم جاهلیت را وانهیم.
- وقت آن رسیده است که در قلبهایمان نور حق بدرخشد تا با درخشش آن سیاهی طاغوت از بین برود.
آیا در این سرگردانی باقی خواهیم ماند؟ و در این صحرا به دنبال سراب، لَهلَه خواهیم زد؟ درحالیکه خروج در دستان ماست و آب در نزدیکیمان؟ خداوند میفرماید: «وَ ما أَنْتَ بِهادِی الْعُمْیِ عَنْ ضَلالَتِهِمْ إِنْ تُسْمِعُ إِلاّ مَنْ یؤْمِنُ بآیاتِنا فَهُمْ مُسْلِمُونَ»[26] (تو هدایتکنندۀ نابينايان از گمراهیشان نيستی. تو صدايت را تنها به گوش کسانی میرسانی که به آيات ما ايمان آوردهاند و تسليم شدهاند).
پینوشتها:
[1]– شورا: 23
[2]– رجوع کنید به: اسد الغابة ابن اثیر: ج 5، ص 520؛ مسند احمد: ج 4، ص 5؛ صحیح بخاری: ج 4، ص 210؛ صحیح مسلم: ج 7، ص 141؛ سنن ترمذی: ج 5، ص 360؛ فضائل الصحابه نسائی: ص 87؛ سنن کبری بیهقی: ج 10، ص 210؛ استیعاب ابن عبدالبر: ج ، ص 1895؛ ذخائر العقبی: ص 43؛ تاریخ دمشق: ج 42، ص 134؛ إصابة: ج 8، ص 102 و سایر منابع از هر دو گروه که در آنها فضایل حضرت فاطمۀ زهرا سلامالله علیها ذکر شده است.
[3]– تفسیر عیاشی: ج 1، ص 303؛ مسند احمد: ج 5، ص340؛ سنن ترمذی: ج 3، ص 322؛ هیثمی در مجمع الزوائد: ج 7، ص 216 با مقداری اختلاف در الفاظ و مضمون یکسان.
[4]– سید احمد الحسن (ع) به واقعۀ (حرّۀ دامیه) که در 28 ذی حجه سال 64 هجری رخ داد، اشاره میفرماید. یزید به مدت سه روز شهر رسول خدا (ص) را مباح اعلام کرد و آنچه از قتل و تجاوز روی داد، زبان از ذکر تفاصیل آن قاصر است. کسانی که خواهان اطلاعات بیشتری هستند میتوانند به کتابهایی که تفصیل این واقعه را بیان کردهاند، مراجعه نمایند. همانطور که ایشان (ع) اشاره میفرماید این واقعه ادامه یافت تا به 3 ربیع الاول همان سال رسید که سربازان یزید، بیتاللهالحرام را محاصره نمودند و مسجد و خانۀ کعبه را به آتش کشیدند.
[5]– کنی و القاب: ج 1، ص 346
[6]– ابراهیم: 15
[7]– امالی سید مرتضی: ج 1، ص 90
أتوعـد کل جـبار عـنـید/ فها أنـا جـبار عـنـیـد
إذا ما جئت ربک یـوم حشـر/ فقل یا ربـی خرقنـی الولید
[8]– نحل: 36
[9]– قسمتی از کتاب جمهوری افلاطون (مترجم)
[10]– عنکبوت: 41
[11]– نساء: 60
[12]– نساء: 76
[13]– نساء: 97
[14]– سبأ: 32-33
[15]– نساء: 77
[16]– قصص: 5-6
[17]– انبیاء: 105-106
[18]– نور: 55
[19]– عیون اخبار رضا (ع): ج 1، ص 397؛ مسند احمد: ج 1، ص 99 و سایر کتابها از منابع هر دو گروه (شیعه و سنی).
[20]– سید احمد الحسن (ع) به این فرمودۀ نبی اکرم (ص) به جابربن عبدالله انصاری اشاره میفرماید: (جابر گفت: به ایشان گفتم: ای رسول خدا! آیا در زمان غیبتش، شیعیانش از او بهرهای میبرند؟ فرمود: سوگند به کسی که مرا به نبوّت مبعوث نمود، آنها در زمان غیبتش، از نورش روشنایی میگیرند و با ولایتش بهرهمند میگردند، همانطور که مردم از خورشید پشت ابر بهرهمند میگردند. ای جابر، این سِرّ پوشیدۀ خداوند است و در علمش ذخیره نموده است و آن را پنهان میدارد، مگر برای اهلش). کمالالدین و تمامالنعمة: ص 253.
[21]– بقره: 256
[22]– نساء: 48
[23]– نساء: 60
[24]– طه: 70-72
[25]– در مناقب آلالبیت: ج 3، ص 246؛ مثیرالاحزان: ص 32؛ بحار الانوار: ج 44، ص 374 و سایر منابع با اندکی اختلاف.
إذا کانت الدنیـا تعد نفیسـه/ فـدار ثواب اللـه أعلی وأنبل
وان کانت الأرزاق قسماً مقدراً/ فقلت حرص المرء بالکسب أجمل
وان کانت الأموال للترک جمعها/ فمـا بال متروک بـه المرء یبخل
وان کانت الأبدان للموت أنشئت/ فقتل امرؤ بالسیف فی الله افضل
[26]– روم: 53