وصیت و نص الهی چگونه حقانیت مدعی را ثابت میکند؟
در مطلب پیشین بیان کردیم که شناخت امام و حجتهای الهی برای ما شیعیان از اهمیت بالایی برخوردار است و این اهمیت در دین الهی نشان میدهد که وجود قانونی در شناخت فرستادۀ الهی لازم است. در کلام خدا و فرستادههای او جستوجو کردیم و قانونی ثابت و غیر قابل تغییر را شناختیم؛ قانونی که یاریگر ماست در آزمون تشخیص حجتهای خدا و به شکل خاص تشخیص حضرت مهدی(ع) و فرستادهاش یمانی(ع)، که دو حجت معصوم خدا در زمانۀ ما هستند. این قانون شامل سه اصل اساسی؛ یعنی «نص الهی و وصیت»، «علم و حکمت» و «برافراشتن پرچم حاکمیت الله» است.
معرفینامه یا نص الهی در تاریخ رسالتهای الهی
اولین و مهمترین دلیل در شناخت حجتهای خدا را، با توجه به تاریخ رسالتهای آسمانی میشناسیم. آنجا که آدم(ع) از طریق نص الهی معرفی شد و ملائکه از طریق این نص، حجیت ایشان را تشخیص دادند. این مسئله در زمان بقیۀ انبیا و اوصیا(ع) هم جریان دارد و لذا سنت ثابت الهی در شناخت حجج الهی، همان نص است.
سید احمدالحسن در خصوص این مسئله میگویند: «اثبات تنصیب خلیفه، برای مکلفین از طریق نص ممکن است؛ و ما چون همیشه تنصیب خلفای خدا را در زمین از طریق نص یافتیم، ثابت شده که قانون الهی ثابت و سنت دائمی الهی در تنصیب خلفای خدا در زمینش، همان نص از سوی خدا یا از سوی خلیفۀ قبلی به شکل مستقیم یا غیر مستقیم است و سنت خدا تغییر و تحولی ندارد. خدای متعال فرمود: «سُنَّةَ مَنْ قَدْ أَرْسَلْنَا قَبْلَكَ مِنْ رُسُلِنَا وَ لَا تَجِدُ لِسُنَّتِنَا تَحْوِيلًا»
(سنتی است كه همواره دربارۀ پيامبرانى كه پيش از تو فرستاديم [جارى] بوده است، و هرگز برای سنت ما تغيير و دگرگونی نخواهی يافت!) (اسراء: 77)
«اسْتِكْبَارًا فِي الْأَرْضِ وَ مَكْرَ السَّيِّئِ وَ لَا يَحِيقُ الْمَكْرُ السَّيِّئُ إِلَّا بِأَهْلِهِ فَهَلْ يَنْظُرُونَ إِلَّا سُنَّتَ الْأَوَّلِينَ فَلَنْ تَجِدَ لِسُنَّةِ اللَّهِ تَبْدِيلًا وَ لَنْ تَجِدَ لِسُنَّةِ اللَّهِ تَحْوِيلًا»
(اين نفرت به سبب گردنكشى و تكبّر آنان در زمين و نيرنگ زشتشان بود؛ و نيرنگ زشت جز اهلش را احاطه نمیكند. پس آيا جز سنت پيشينيان را انتظار دارند؟ پس هرگز براى سنت خدا تبديلى نمیيابى، و هرگز براى سنت خدا دگرگونى نخواهى يافت.) (فاطر: 43)
«سُنَّةَ اللَّهِ فِی الَّذِینَ خَلَوْا مِنْ قَبْلُ وَ لَنْ تَجِدَ لِسُنَّةِ اللَّهِ تَبْدِیلا»
(خدا شيوه و روش خود را دربارۀ كسانى كه پيشتر درگذشتند، اينگونه قرار داده است، و براى شيوه و روش خدا هرگز تغيير و دگرگونى نخواهى يافت.) (احزاب: 62)
«سُنَّةَ اللَّهِ الَّتِي قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلُ وَ لَنْ تَجِدَ لِسُنَّةِ اللَّهِ تَبْدِيلًا»
(خدا روشى ثابت و قطعى مقرّر كردهاست كه از پيش جارى بوده است، و هرگز براى روش خدا تغيير و تبديلى نخواهى يافت.) (فتح: 23)
این امر با نص از سوی خداوند سبحان و متعال و به شکل مستقیم، بر حجت اول -آدم(ع)- آغاز شده است؛ به این دلیل که اولین حجتهاست. سپس مسئله به نص از سوی حجت پیشین، بر حجت بعدی تبدیل شده است؛ میخواهد مستقیم باشد یا غیر مستقیم؛ به این دلیل که حجتی وجود دارد که با نص و وصیتش به فردی که پس از او میآید، دلیل روشنی بر تشخیص اوست. مسئلۀ اول که نص از خداوند بر حجت است، باقی است و از بین نرفته است؛ بلکه بهعنوان دلیل تشخیص خلیفۀ خداوند، با نصِ از سوی خلیفۀ پیشین باقی مانده است.» (سید احمدالحسن، عقایداسلام، مبحث قانون شناخت؛ نص)
بنابراین حجج الهی با نصی متناسب با شرایط زمان خود احتجاج میکنند.
انواع نص
طبق مباحث مطرحشده، نص به سه دسته تقسیم میشود:
- نص مستقیم از سوی خدای سبحان؛
- نص مستقیم از خلیفۀ گذشته بر خلیفۀ بعدی؛
- نص غیر مستقیم از خلیفۀ گذشته بر خلیفۀ بعدی.
آیات و روایات بسیاری هستند که اصلِ دلیل بودن نص و وصیت را روشن میسازد؛ همچنین تاریخ رسالات انبیا و اوصیا(ع) نیز این مسئله را بر همگان آشکار ساخته، لذا با بیان این متون و توضیح کیفیت دلیل بودن آن، مسئله را برای شما روشنتر میکنیم.
1. نص مستقیم از سوی خدای سبحان
آغاز این اتفاق در زمان آدم(ع) بود. آنجا که خدای سبحان برای معرفی حضرت آدم(ع) با نص الهی و معرفی مستقیم، خلافت الهی آدم(ع) را برای ملائکه و ابلیس -به عنوان یکی از مکلفین- روشن کرد: «وَ إِذْ قَالَ رَبُّكَ لِلْمَلَائِكَةِ إِنِّي جَاعِلٌ فِي الْأَرْضِ خَلِيفَةً قَالُوا أَتَجْعَلُ فِيهَا مَنْ يُفْسِدُ فِيهَا وَ يَسْفِكُ الدِّمَاءَ وَ نَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِكَ وَ نُقَدِّسُ لَكَ قَالَ إِنِّي أَعْلَمُ مَا لَا تَعْلَمُونَ»
(و هنگامى كه پروردگارت به فرشتگان فرمود: مسلماً من جانشينى در زمين قرار خواهم داد. گفتند: آيا كسى را در آن قرار میدهى كه فساد میكند و خون میريزد؟! در حالى كه ما تو را همراه با سپاس و ستايشت تسبيح میگوييم و تقديس میكنيم. فرمود: من چیزی میدانم كه شما نمیدانيد.) (بقره: 30)
این نص از جانب خدا و بدون واسطه محقق شد. اما تحقق این نص نسبت به رسالت دیگر انبیای پس از آدم(ع) چگونه ممکن است؟
تنها راهی که خداوند برگزیده تا بتواند بدون واسطه با بندگان خود سخن بگوید، رؤیا و مکاشفات ملکوتی است. این راه از دیرباز نزد معتقدین به خداوند، مقدس و ارزشمند بوده است. در مثالهای پیشرو اهمیت رؤیا را در تصدیق رسالت فرستادگان، مرور خواهیم کرد.
خداوند پیامبری موسی(ع) را با وحی مستقیم –رؤیای صادقه– به مادر موسی(ع) بیان کرد، همان طور که در قرآن ذکر شده و شیخ مفید نیز در رابطه با آن توضیح داده است: «وَأَوْحَينا إِلَی أُمِّ مُوسَی أَنْ أَرْضِعِيه فَإِذَا خِفْتِ عَلَيه فَأَلْقِيه فِی الْيم وَلَا تَخَافِی وَلَا تَحْزَنِی إِنَّا رَادُّوهُ إِلَيک وَجَاعِلُوهُ مِنَ الْمُرْسَلِين»
(و به مادر موسی وحی کردیم: شیرش بده و اگر بر او بیمناک شدی به دریایش بینداز و مترس و غمگین مشو، او را به تو بازمیگردانیم و در شمار پیامبرانش میآوریم.) (قصص: 7)
شیخ مفید (رحمة الله علیه) دربارۀ کیفیت وحی به مادر حضرت موسی(ع) میگوید: «… و اما سخن ما در معجزات همان است که خدای تعالی فرموده: «وَأَوْحَينا إِلَی أُمِّ مُوسَی أَنْ أَرْضِعِيه فَإِذَا خِفْتِ عَلَيه فَأَلْقِيه فِی الْيم وَلَا تَخَافِی وَلَا تَحْزَنِی إِنَّا رَادُّوهُ إِلَيک وَجَاعِلُوهُ مِنَ الْمُرْسَلِين». این آیه متضمن صحت (درستشماری) خوابها است؛ زیرا به مادر موسی در خواب وحی شد…» [الفصول المختارة، ص 130]
شاهد مثال ما در این آیه، این عبارت است: (… در شمار پیامبرانش میآوریم.)
خداوند پیامبری یوسف(ع) را با رؤیای او، به یعقوب نشان داد، به همین دلیل یعقوب، یوسف را از بیان خوابش به برادرانش برحذر داشت؛ زیرا میترسید این مسئله سبب تکرار داستان قابیل و هابیل در بین یوسف و برادرانش شود: «إِذْ قالَ يُوسُفُ لِأَبيهِ يا أَبَتِ إِنِّي رَأَيْتُ أَحَدَ عَشَرَ كَوْكَباً وَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ رَأَيْتُهُمْ لي ساجِدينَ قَالَ يَا بُنَيَّ لَا تَقْصُصْ رُؤْيَاكَ عَلَى إِخْوَتِكَ فَيَكِيدُوا لَكَ كَيْدًا إِنَّ الشَّيْطَانَ لِلْإِنْسَانِ عَدُوٌّ مُبِينٌ»
(آنگاه كه يوسف به پدرش گفت: پدرم! من در خواب ديدم يازده ستاره و خورشيد و ماه برايم سجده كردند. یعقوب گفت: اى پسرك من! خواب خود را براى برادرانت مگو كه نقشههاى خطرناك بر ضد تو به كار میبندند، بدون شك شيطان براى انسان دشمنى آشكار است.) (یوسف: 4و5)
شاهد مثال ما، سجدۀ یازده ستاره و خورشید و ماه هستند که در عالم ملکوت به معنای عبودیت است.
در جایی دیگر خداوند پیامبری عیسی(ع) را با وحی مستقیم خود از طریق رؤیا به حواریین عیسی(ع) فهماند:
«وَ إِذْ أَوْحَيْتُ إِلَى الْحَوَارِيِّينَ أَنْ آمِنُوا بِي وَ بِرَسُولِي قَالُوا آمَنَّا وَ اشْهَدْ بِأَنَّنَا مُسْلِمُونَ»
(و هنگامى كه به حواريون وحى كردم كه به من و فرستادۀ من ايمان بیاوريد. گفتند: ايمان آورديم و شاهد باش كه ما تسليم هستيم.) (مائده: 111)
شاهد مثال در این آیه، این عبارت است: (… وحی کردم که به من و فرستادۀ من ایمان بیاورید.)
در زمان حضرت محمد(ص) نیز خداوند به رسول خدا(ص) امر کرد تا شهادت مستقیم او را -از طریق رؤیا– و شهادت ملائکه را بهعنوان دلیل ارائه کند: «مَا أَصَابَكَ مِنْ حَسَنَةٍ فَمِنَ اللَّهِ وَ مَا أَصَابَكَ مِنْ سَيِّئَةٍ فَمِنْ نَفْسِكَ وَ أَرْسَلْنَاكَ لِلنَّاسِ رَسُولًا وَ كَفَى بِاللَّهِ شَهِيداً»
(آنچه از نيكى به تو رسد، از سوى خداست و آنچه از بدى به تو رسد، از سوى خود توست. و تو را براى مردم به پيامبرى فرستاديم، و گواهبودن خدا [بر پيامبرىِ تو] كافى است.) (نساء: 79)
«وَيَقُولُ الَّذِينَ كَفَرُوا لَسْتَ مُرْسَلًا قُلْ كَفَى بِاللَّهِ شَهِيداً بَيْنِي وَ بَيْنَكُمْ وَ مَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْكِتَابِ»
(كافران میگويند: تو فرستادۀ [خدا] نيستى. بگو: كافى است كه خدا و كسى [چون اميرالمؤمنين على بن ابى طالب] كه دانش كتاب نزد اوست، ميان من و شما گواه باشند.) (رعد: 43)
و آیات فراوان دیگری که به شهادت خدا و کفایت آن نزد مردم اشاره دارد که به جهت طولانینشدن مطلب از ذکر آن خودداری میکنیم.
مثالهایی از ایمان اصحاب پیامبر اکرم(ص) و اهلبیت پاکشان
ایمان خالد ابن سعید از راه رؤیا
ابنسعد و حاکم و غیر آنان روایت کردند: محمد بن عبدالله بن عمر بن عثمان گوید: «اسلام خالد بن سعید، قدیمی بود و در میان برادرانش اولین کسی بود که اسلام آورد. آغاز اسلامش اینگونه بود که در رؤیا دید که در دهانۀ آتش ایستاده است. از وسعت آن، چیزی را ذکر میکرد که خداوند به آن داناتر است؛ و در خواب دید که پدرش او را در آن میکِشاند و رسولالله را میبیند که کمربندش را گرفته است تا در آتش نیفتد. با ترس از خواب برمیخیزد و میگوید: قسم به خدا که این رؤیا حق است… [سپس] با رسولالله(ص) در حالی که در “اجیاد” بود، دیدار میکند و عرض میگوید: ای محمد، به چه چیزی دعوت میکنی؟ فرمود: «به خداوندی که یکتاست و شریکی ندارد، دعوت میکنم و اینکه محمد بنده و فرستادهاش است؛ و اینکه از پرستش سنگی که نمیشنود و نمیبیند و زیان نمیرساند و سودی نمیرساند و بین فردی که او را میپرستد از فردی که او را نمیپرستد تمییز نمیدهد، از همۀ اینها دست برداری.» خالد عرض کرد: من گواهی میدهم که خدایی جز الله نیست و گواهی میدهم که تو رسولالله هستی. رسولالله(ص) از اسلام او خوشحال شد…»
[الطبقات الكبری، ابنسعد، ج ۴، ص ۹۴؛ المستدرك، الحاكم، ج ۳، ص ۲۴۸؛ أسد الغابة، ابنالأثیر، ج ۲، ص ۸۲]
رؤیای دیدن پیامبر در زمان امام رضا(ع)
حسن بن علی بن فضال از ابی الحسن علی بن موسی الرضا(ع) میگويد: «مردی از اهل خراسان نزد حضرت(ع) آمد و عرض کرد: ای فرزند رسولالله همانا ديشب رسولالله(ص) را در خواب ديدم که به من فرمودند: چگونهايد هنگامی که پارۀ تنم در زمين شما دفن شود و از وديعۀ من محافظت کنيد و در کنارتان ستارۀ من خاموش گردد؟ امام رضا(ع) فرمودند: من همان مدفونشده در زمين شما و پارۀ تن پيامبرتان و وديعه و ستاره هستم، آگاه باشيد که هرکس مرا زيارت کند در حالی که نسبت به حق و اطاعتی که خداوند برای من بر گردن شما قرار داده، معرفت داشته باشد، من و پدرانم شفيعان او در روز قيامت هستیم و هرکس ما شفيعان او باشيم نجات میيابد، حتی اگر بار گناه او به اندازۀ جن و انس باشد و پدرم، مرا از جدم از پدرش(ع) باخبر ساخته که رسولالله(ص) فرمودند: هرکس مرا در خواب ببيند، به حق مرا ديده است؛ زيرا شيطان به صورت من و هيچيک از اوصيايم و شيعيانم در نمیآيد و به حقيقت رؤيای صادقه، جزئی از هفتاد جزء نبوت است.» [من لايحضره الفقيه، شيخ صدوق، ج 2، ص 585-584]
مسئلۀ رؤیا و دعوت قائم(ع)
در خصوص قائم(ع) و اینکه مسئلۀ رؤیا و وحی الهی دلیلی بر حقانیت ایشان است، روایات متعددی وارد شده که بعضی از این روایات ذکر میشود: عن أبي بكر الحضرمي، قال: دخلت أنا وأبان على أبي عبدالله(ع) وذلك حين ظهرت الرايات السود بخراسان، فقلنا: ما ترى؟ فقال: «اجلسوا فی بيوتكم، فإذا رأيتمونا قد اجتمعنا على رجل فانهدوا إلينا بالسلاح.» از ابوبکر حضرمی میگويد: من و ابان آن هنگامی که پرچمهای سياه در خراسان ظاهر شدند، بر ابوعبدالله(ع) وارد شديم و عرض کرديم: ما چه کنيم؟ فرمودند: «در خانههايتان بنشينيد، پس هنگامی که ديديد ما به دور مردی جمع شديم با سلاح برای دفاع از ما برخيزيد.» [کتاب غيبه، محمد بن ابراهيم نعمانی، ص 203]
اجتماع اهلبيت(ع) به دور يک مرد در عالم جسمانی امکانپذير نيست، مگر از طريق رؤيا و در عالم ملکوت تحقق يابد.
أحمد بن محمد بن أبي نصر، قال: سألت الرضا(ع) وقد سأله عدة مسائل (إلى أن قال): وسألته عن مسألة الرؤية، فأمسك ثم قال: «إنا لو أعطيناكم ما تريدون لكان شراً لكم، وأخذ برقبة صاحب هذا الأمر.» از احمد بن محمد بن ابو نصر میگويد: از امام رضا(ع) در خصوص رؤيا پرسيدم. حضرت(ع) خاموش شدند، سپس فرمودند: «اگر هر آنچه میخواهيد را به شما بدهيم، قطعاً برای شما شر شده و باعث گرفتن جان صاحب امر میشود.» [قرب الاسماء، حصيری قمی، ص 380-379]
از این حدیث و احادیث مشابه آن مشخص میشود که ارتباط خاصی میان رؤیای صادقه و شناخت صاحب امر وجود دارد. البته باید در نظر داشت که وحی مستقیم الهی یا همان رؤیا، شروطی برای حجیت دارد که در مقالۀ مفصلی به آن پرداخته شده است. استفاده از این دلیل برای هرکسی که طالب حق باشد در هر زمانی گشوده است.
2.نص الهی مستقیم از خلیفۀ گذشته بر خلیفۀ بعدی
نص مستقیم از خلیفۀ قبلی به خلیفۀ بعدی، از واضحترین نوع نص است. در این نوع نص، حجت حاضر قبل از وفاتش، وصی پس از خود را از جانب خدا تعیین و سپس به معرفی او میان مؤمنین میپردازد. این معرفی میتواند شفاهی یا مکتوب باشد.
سید احمدالحسن در این باره فرمودند: «این امری است که همۀ مؤمنان به خلفای الهی بر آن اتفاق دارند؛ بنابراین نص مستقیم بر وصی او بهصورت معین، بر همۀ کسانیکه آن تصریح و وصیت را میشنوند و بر کسانی که این نص به آنها میرسد، حجت است. خداوند بر مؤمنان واجب کرده که عدهای از خود را راهی کنند تا این امر را از خلیفۀ خدا در زمانشان بشناسند و خبرش را برای آنها بیاورند. خدای متعال فرمود: «وَ مَا كَانَ الْمُؤْمِنُونَ لِيَنْفِرُوا كَافَّةً فَلَوْلَا نَفَرَ مِنْ كُلِّ فِرْقَةٍ مِنْهُمْ طَائِفَةٌ لِيَتَفَقَّهُوا فِي الدِّينِ وَ لِيُنْذِرُوا قَوْمَهُمْ إِذَا رَجَعُوا إِلَيْهِمْ لَعَلَّهُمْ يَحْذَرُونَ»
(و مؤمنان را نسزد كه همگى بيرون روند؛ چرا از هر جمعیتى گروهى كوچ نمىكنند تا در دين آگاهى يابند و قوم خود را هنگامى كه بهسوى آنان بازگشتند، بيمدهنده باشند كه بپرهيزند.) (توبه: 122)
شکی نیست که این نص بهخودیخود، دلیل مستقلی بر مصداق خلیفۀ خداست.» (سید احمدالحسن، عقایداسلام، مبحث نص غیرمستقیم)
مصادیق این نوع نص در زمان بسیاری از انبیا و اوصیا موجود بوده که به بعضی از آنها اشاره میکنیم. این نوع نص به شکل بسیار روشنی مصداق خلیفۀ خدا را مشخص میسازد و طبیعی است که کسی نمیتواند منکر مصداق حجتی شود که به او وصیتی مستقیم شده است. وصیت پیامبر(ص) به علی(ع) از بهترین مصادیق این نوع نص هست؛ همچنین نص و وصیت هرکدام از پیامبران یا ائمه با پیامبر یا امامی که مستقیماً بعد از او میآمد، از همین نوع نص است: عن أبي حمزة الثمالي، عن أبي جعفر(ع)، قال: «سمعته يقول: لما أن قضى محمد نبوته، واستكمل أيامه، أوحى الله تعالی إليه أن يا محمد، قد قضيت نبوتك واستكملت أيامك، فاجعل العلم الذي عندك والإيمان والاسم الأكبر وميراث العلم وآثار علم النبوة فی أهل بيتك عند علي بن أبی طالب، فإني لن أقطع العلم والإيمان والاسم الأكبر وميراث العلم وآثار علم النبوة من العقب من ذريتك كما لم أقطعها من ذريات الأنبياء.» از ابی حمزه ثمالی، از ابیجعفر(ع): «شنيدم فرمودند: هنگامی که نبوت محمد(ص) پايان يافت، و ايام او کامل گرديد، خداوند تبارک و تعالی به ايشان(ص) وحی فرمودند: ای محمد همانا نبوت تو به پايان رسيده و ايام تو کامل گشته است، پس علم و ايمان و اسم اعظم و ميراث علم و آثار علم نبوت که نزد توست آن را به اهلبيتت و نزد علی بن ابی طالب تسليم کن و من هرگز علم و ايمان و اسم اعظم و ميراث علم و آثار علم نبوت را از فرزندان تو قطع نمیکنم، همان طور که از فرزندان انبيا قطع نکردم.» [کافی، شيخ کلينی، ج 1، ص 292]
نصوص و وصایای متعددی از این نوع، در مجموعه روایات شیعی موجود است که برای اطلاع اجمالی از آنها میتوانید به کتاب “اخبار طاهرین دربارۀ مهدی و مهدیین“ از سید اسماعیل موسوی مراجعه کنید و برای اطلاع تفصیلی به کتاب کافی، باب حجت و… مراجعه کنید.
3. نص الهی غیرمستقیم از خلیفۀ گذشته بر خلیفۀ بعدی
«نصّ غیرمستقیم از خلیفۀ گذشته نیز شخص منصوص علیه را تعیین میکند، بهشرطی که ویژگیها و راهنماییهایی در خود نص یا نصوص دیگر باشد که مانع انطباق نص بر غیر از یک نفر هنگام ادعا باشد…» (سید احمدالحسن، عقایداسلام، مبحث نص غیرمستقیم)
این نوع نص از پیامبر یا حجج پیشین بر حجت (و فرستادهای) که قرار است بعد از فاصلۀ زمانی بیاید، کمی متفاوت از نصی است که به شکل مستقیم به حجت بعدی میشود؛ زیرا در نص مستقیم، حجت قبلی بر مصداق حجت جدید به وضوح و بدون کمترین شکی اشاره کرده و او را تعیین میکند، اما حجتی که با وصیت و نصی بعد از فترت و فاصله زمانی میآید با سختی بیشتری مواجه است.
البته این نوع نص و وصیت از آنجا که از طرف خدا و حجج خداست ضمانت شده است. یا اینکه در خود متن، اشاراتی صریح بر تعیین مصداق خلیفۀ خدا موجود است. یا اینکه متون دیگر، این وصیت را بهگونهای ضمانت میکنند تا فقط بر مصداق حقیقی دلالت کند.
بهعنوان مثال نص عیسی(ع) یا انبیا پیشین بر پیامبر اسلام(ص) بهگونهای بود که هیچ مدعی غیر از او، توان استدلال به آن را نداشتند؛ به همین دلیل اهل کتاب او و اوصافش را در تورات و انجیل یافتند و امام رضا(ع) نیز با ذکر همین متون، پیامبر اکرم(ص) را تنها مصداق وصایای انبیای پیشین دانستند.
سید احمدالحسن در خصوص احتجاج پیامبر(ص) به وصیت مینویسد: «… بر وصیتهای انبیا در تورات و وصیت عیسی(ع) صدها سال گذشت و کسی غیر از محمد(ص) و اوصیای بعد از او مدعی آنها نشدند، همچنان که کسی غیر از ائمه(ع) مدعی وصیت پیامبر(ص) نشد و امام رضا(ع) با همین واقعیت بر جاثلیق نصرانی استدلال کرد. یعنی بعد از بیان نص انبیا گذشته بر رسولالله محمد(ص) از تورات و انجیل، جاثلیق نصرانی استدلال کرد که این نصوص ممکن است بر بیش از یک شخص منطبق شود، اما پاسخ و احتجاج امام رضا(ع) بر جاثلیق این بود که چنین چیزی یعنی ادعای وصیتهای انبیا توسط مدعیان باطل تاکنون حاصل نشده است. این بخش از روایت را ملاحظه کنید: «… وَ لَكِنْ لَمْ يَتَقَرَّرَ عِنْدَنَا بِالصِّحَّةِ أَنَّهُ مُحَمَّدٌ هَذَا. فَأَمَّا اسْمُهُ فَمُحَمَّدٌ فَلَا يَجُوزُ لَنَا أَنْ نُقِرَّ لَكُمْ بِنُبُوَّتِهِ وَ نَحْنُ شَاكُّونَ أَنَّهُ مُحَمَّدُكُمْ … فَقَالَ الرِّضَا(ع): احْتَجَجْتُمْ بِالشَّكِّ؟! فَهَلْ بَعَثَ اللَّهُ مِن قَبْلُ أَوْ مِن بَعْدُ مِنْ آدَمَ إِلَى يَوْمِنَا هَذَا نَبِيّاً اسْمُهُ مُحَمَّدٌ؟ أَوْ تَجِدُونَهُ فِي شَيْءٍ مِنَ الْكُتُبِ الَّذِي أَنْزَلَهَا اللَّهُ عَلَى جَمِيعِ الْأَنْبِيَاءِ غَيْرَ مُحَمَّدٍ؟ فَأَحْجَمُوا عَنْ جَوَابِهِ» جاثلیق گفت: «میدانیم که در کتاب مقدس نام محمد آمده، اما برای ما به طریق صحیح ثابت نشده که منظور همان محمد شما باشد. اما اینکه صرفاً نامش محمد است، ما نمیتوانیم به نبوتش اقرار کنیم، در حالی که شک داریم که آیا او همان محمد شماست؟ امام رضا(ع) فرمود: به شک احتجاج کردید؟! آیا خداوند قبل یا بعد از حضرت آدم(ع) تا امروز، پیامبری را مبعوث کرده که نامش محمد(ع) باشد؟! یا در هیچیک از کتبی که خدا بر همۀ انبیا نازل کرده غیر از پیامبر ما محمد(ص) را یافتهاید؟ در اینجا بود که آنها از جواب امام رضا(ع) درماندند.» [بحار الأنوار، ج 49، ص 76؛ اثبات الهداه، ج 1، ص 194 -195]
بنابراین احتجاج اوصیای گذشته به این نص، حجتی است بر کسانی که به آنها ایمان دارند و عیسی(ع) و محمد(ص) به نصّ انبیای گذشته احتجاج کردند.» (سید احمدالحسن، عقایداسلام، مبحث نص غیرمستقیم)
نص غیرمستقیم در رسالت حضرت عیسی(ع)
سید احمدالحسن(ع) در رابطه با رسالت حضرت عیسی(ع) فرمود: «عیسی(ع) به نص انبیای گذشته استدلال کرد، با اینکه از نظر زمانی با آنها فاصله داشت: «پس سِفر (کتاب) اشعیای نبی را به او سپرد و هنگامیکه آن سفر را گشود، جایی را یافت که در آن نوشته شده * روح پروردگار بر فراز من است، چون او مرا مسح کرده تا به مسکینان بشارت دهم؛ مرا فرستاده تا دلشکستهها را شفا دهم، تا اسیران را ندای آزادی و کوران را ندای بینایی دهم و ربودهشدهها را در آزادی بفرستم * و پند دهم به روش مقبول پروردگار * سپس آن سِفر را در هم پیچید و به خادم تسلیم کرد، در حالی که همۀ کسانی که در آن جمع بودند چشمانشان بهسمت او خیره شد * پس شروع کرده و به آنها گفت: امروز این نوشته در گوشهای شما به اتمام رسید * و همه او را مشاهده میکردند و از کلمات نعمت که از دهانش خارج میشد تعجب میکردند و میگفتند: آیا این فرزند یوسف نیست.» [انجیل لوقا 4، 17 ـ 22]» (سید احمدالحسن، عقایداسلام،مبحث نص غیرمستقیم)
نص الهی غیرمستقیم در رسالت حضرت محمد(ص)
سید احمدالحسن به استناد حضرت محمد(ص) به نص الهی غیرمستقیم بر او توسط عیسی(ع) اشاره کرده و میفرمایند: «محمد(ص) همچنان که در قرآن ذکر شده به نص عیسی(ع) و نص انبیای قبل از او احتجاج فرمودند.
«وَ إِذْ قَالَ عِیسَى ابْنُ مَرْیَمَ یَا بَنِی إِسْرَائِیلَ إِنِّی رسولالله إِلَیْکُمْ مُصَدِّقًا لِمَا بَیْنَ یَدَیَّ مِنَ التَّوْرَاةِ وَ مُبَشِّرًا بِرَسُولٍ یَأْتِی مِنْ بَعْدِی اسْمُهُ أَحْمَدُ فَلَمَّا جَاءَهُمْ بِالْبَیِّنَاتِ قَالُوا هَذَا سِحْرٌ مُبِینٌ»
(و هنگامى كه عيسى پسر مريم گفت: اى بنیاسرائيل، به يقين من فرستادۀ خدا بهسوى شمايم، تورات را كه پيش از من بوده تصديق میكنم، و به پيامبرى كه بعد از من میآيد و نامش «احمد» است، مژده میدهم. پس هنگامىكه دلايل روشن براى آنان آورد، گفتند: اين جادويى است آشكار.) (صف: 6)
«الَّذِينَ يَتَّبِعُونَ الرَّسُولَ النَّبِيَّ الْأُمِّيَّ الَّذِي يَجِدُونَهُ مَكْتُوبًا عِنْدَهُمْ فِي التَّوْرَاةِ وَ الْإِنْجِيلِ يَأْمُرُهُمْ بِالْمَعْرُوفِ وَ يَنْهَاهُمْ عَنِ الْمُنْكَرِ وَ يُحِلُّ لَهُمُ الطَّيِّبَاتِ وَ يُحَرِّمُ عَلَيْهِمُ الْخَبَائِثَ وَ يَضَعُ عَنْهُمْ إِصْرَهُمْ وَ الْأَغْلَالَ الَّتِي كَانَتْ عَلَيْهِمْ فَالَّذِينَ آمَنُوا بِهِ وَ عَزَّرُوهُ وَ نَصَرُوهُ وَ اتَّبَعُوا النُّورَ الَّذِي أُنْزِلَ مَعَهُ أُولَئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُون»
(همان كسانى كه از اين رسول و پيامبر امی كه او را نزد خود در تورات و انجيل نگاشته میيابند، پيروى میکنند؛ پيامبرى كه آنان را به كارهاى شايسته فرمان مىدهد، و از اعمال زشت باز مىدارد، و پاكيزهها را بر آنان حلال مىنمايد، و ناپاکها را بر آنان حرام میكند، و بارهاى تكاليف سنگين و زنجيرهها كه بر دوش عقل و جان آنان است برمیدارد؛ پس كسانىكه به او ايمان آوردند و او را حمايت كردند و ياريش دادند و از نورى كه بر او نازل شده پيروى نمودند، اينان همان رستگارانند.) (اعراف: 157)» (سید احمدالحسن، عقایداسلام، مبحث نص غیرمستقیم)
خداوند وصیت را تضمین میکند
با توجه به اینکه وصیت، عامل هدایت مردم در مواجهه با مدعی خلافت است، میبایست از جانب قانونگذار یعنی خداوند متعال ضمانت شود. این مسئله از حتمیات وصیت است.
سید احمدالحسن در این باره میفرمایند: «خداوند در قرآن بیان کرده که اگر ادعای محمد (ص) باطل بود (العیاذ بالله) او را رها نمیکرد تا مدعی این نص شود؛ چون خداوند عهدهدار حفاظت و صیانت آن نص از ادعای مدعیان باطل است و خداوند عهدهدار بازداشتن آنها از نص است: «وَ لا طَعَامٌ إِلا مِنْ غِسْلِینٍ * لا یَأْکُلُهُ إِلا الْخَاطِئُونَ * فَلا أُقْسِمُ بِمَا تُبْصِرُونَ* وَمَا لا تُبْصِرُونَ *إِنَّهُ لَقَوْلُ رَسُولٍ کَرِیمٍ * وَ مَا هُوَ بِقَوْلِ شَاعِرٍ قَلِیلا مَا تُؤْمِنُونَ * وَ لا بِقَوْلِ کَاهِنٍ قَلِیلا مَا تَذَکَّرُونَ * تَنْزِیلٌ مِنْ رَبِّ الْعَالَمِینَ * وَ لَوْ تَقَوَّلَ عَلَیْنَا بَعْضَ الأقَاوِیلِ * لأخَذْنَا مِنْهُ بِالْیَمِینِ * ثُمَّ لَقَطَعْنَا مِنْهُ الْوَتِینَ * فَمَا مِنْکُمْ مِنْ أَحَدٍ عَنْهُ حَاجِزِینَ * وَ إِنَّهُ لَتَذْکِرَةٌ لِلْمُتَّقِینَ * وَإِنَّا لَنَعْلَمُ أَنَّ مِنْکُمْ مُکَذِّبِینَ * وَ إِنَّهُ لَحَسْرَةٌ عَلَى الْکَافِرِینَ * وَ إِنَّهُ لَحَقُّ الْیَقِینِ*فَسَبِّحْ بِاسْمِ رَبِّکَ الْعَظِیمِ»
(و نه غذايى مگر چركاب و كثافات * كه آن را جز خطاكاران نمیخورند * پس سوگند ياد مىكنم به آنچه مىبينيد * و آنچه نمىبينيد * بىترديد اين قرآن، گفتار فرستادهاى بزرگوار است * و آن گفتار يك شاعر نيست، ولى جز اندكى ايمان نمیآوريد * و گفتار كاهن هم نيست، ولى جز اندكى متذكر نمىشويد * نازل شده از سوى پروردگار جهانيان است * و اگر پارهاى از گفتهها را به دروغ بر ما مىبست * او را بهشدت مىگرفتيم * سپس رگ قلبش را پاره مىكرديم * در آن صورت هيچكدام از شما مانع عذاب او نبود * بىترديد اين قرآن، وسيلۀ پند و تذكرى براى پرهيزكاران است * و ما به يقين میدانيم كه از ميان شما انكاركنندگانى هست * و اين انكار قطعاً مايۀ حسرت كافران است * و بیترديد اين قرآن، حقى يقينى است * پس به نام پروردگارت تسبيح گوى.) (الحاقة: 36-52)» (سید احمدالحسن، عقایداسلام،مبحث نص غیرمستقیم)
حضرت مهدی(ع) با وصیت شناخته میشود
در روایات متعددی راه شناخت مهدی(ع) را همان عهد و وصیت پیامبر(ص) دانستهاند؛ وصیتی که با وجود وصفِ –بازدارندگی از گمراهی– فقط مصداق واقعی مهدی را نشان میدهد و باب ادعای باطل را برای مدعیان دروغین میبندد.
به روایات زیر توجه کنید: عَنِ الْحَارِثِ بْنِ الْمُغِيرَةِ النَّضْرِيِّ قَالَ: «قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ (ع) بِمَا يُعْرَفُ صَاحِبُ هَذَا الْأَمْرِ؟ قَالَ: بِالسَّكِينَةِ وَالْوَقَارِ وَالْعِلْمِ وَالْوَصِيَّة.» حارث بن مغيره نضرى گوید: «به حضرت صادق عليه السّلام عرض كردم: صاحب اين امر با چه چیزی شناخته میشود؟ فرمود: با سنگينى و متانت و علم و وصيت.» [الخصال، ج ۱، ص200]
عن أبي عبد الله(ع) في خبر طويل قال: «… يعرف صاحب هذا الأمر بثلاث لا تكون في غيره: هو أولى الناس بالذي هو قبله، وهو وصيّه وعنده سلاح رسول الله ووصيته…» نقل از امام صادق(ع) که فرمود: «صاحب این امر را با سه نشانه میتوان شناخت که در غیر از او نیست: او سزاوارترین فرد به شخص قبل از خود است، او وصی است، سلاح رسولالله و وصیتش نزد اوست.» [الكافي، ج۱، ص۴۲۸]
عن جابر بن يزيد الجعفي، قال: «قال ابوجعفر محمد بن علي الباقر – فی وصف القائم – … فيبايعونه بين الركن والمقام، ومعه عهد من رسولالله(ص) قد توارثته الأبناء عن الآباء… .» جابر از امام باقر(ع) نقل میکند: «… پس در بین ركن و مقام با او بيعت میكنند، و با او خواهد بود وصيّت نامهاى از رسول خدا(ص) كه به فرزندان از پدرانشان دست به دست به ارث رسيده است…» [کتاب الغيبه نعمانی، ص 291- 288]
همچنین پیامبر(ص) وصیت خود را بازدارنده از گمراهی دانستهاند؛ پس قطعاً مدعی که با وصیت پیامبر(ص) احتجاج میکند راستگو و صادق است. سید احمدالحسن(ع) در توضیح این مسئله مینویسد: «… عاِلم قادر صادق حکیم مطلق، باید این نصّی را که بهعنوان «بازدارنده از گمراهی برای متمسکان به آن وصف شده، حفظ کند و نگذارد که هیچ مدعی باطلی آن را ادعا کند، تا اینکه خود صاحبش بیاید و مدعی آن شود و غرض از آن وصیت محقق شود، وگرنه خداوند (العیاذ بالله) یا جاهل خواهد بود یا عاجز یا کذاب فریبکار و عامل گمراهی کسانی شده است که به قول او تمسک کردهاند؛ و محال است که خداوند جاهل یا عاجز باشد؛ چون او عالم و قادر مطلق است و محال است که دروغ از ساحت حقتعالی صادر شود؛ چون او صادق و حکیم است و وصف دروغگویی دربارۀ او ممکن نیست، وگرنه دربارۀ هیچ چیزی نمیتوان به گفتۀ او اعتماد کرد و اساس دین نقض میشود.
نص خلیفۀ خدا در زمین بر وصی بعد از خودش با وصف اینکه آن نص، برای هرکسی که به آن چنگ زند بازدارنده از گمراهی است، بهعنوان یک نص الهی باید از ناحیۀ خداوند، محفوظ از ادعای دروغگویان و مدعیان باطل باشد، تا زمانیکه صاحبش مدعی آن شود؛ وگرنه همان نص، دروغ و عامل گمراهی مکلفان در تبعیت آنها از باطل خواهد بود و چنین چیزی از عالم صادق قادر حکیم مطلق، هرگز صادر نمیشود.
خداوند در قرآن کریم و در روایاتی که از اهلبیت(ع) نقل شده، خود را مسئول حفاظت از نص الهی از دستبرد و ادعای اهل باطل کرده است؛ اهل باطل از ادعای آن باز داشته شدهاند و همچنان که خداوند میفرماید چنین امری ممتنع است: «وَ لَوْ تَقَوَّلَ عَلَیْنَا بَعْضَ الأقَاوِیلِ * لأخَذْنَا مِنْهُ بِالْیَمِینِ * ثُمَّ لَقَطَعْنَا مِنْهُ الْوَتِینَ»
(و اگر پارهاى از گفتهها را به دروغ بر ما میبست * ما او را به شدت میگرفتيم * سپس رگ قلبش را پاره مىكرديم). (الحاقة: 44 ـ 46)
امام صادق (ع) میفرماید: «إِنَّ هَذَا الْأَمْرَ لَا يَدَّعِيهِ غَيْرُ صَاحِبِهِ إِلَّا تَبَّرَ اللَّهُ عُمرَهُ» «کسی غیر صاحبش مدّعی این امر نمیشود مگر اینکه خداوند عمرش را قطع کند.» [الکافی، ج 1، ص 373]
بنابراین، مدعی باطل از ادعای وصیت الهی که موصوف به «بازدارندۀ متمسکان از گمراهی» است، باز داشته شده است، یا اینکه ادعای او به وصیت مقارن با نابودی اوست، پیش از آنکه برای مردم ادعای خود را آشکار کند، چون مهلتدادن او با اینکه مدعی وصیت شده، یا به معنای جهل یا عجز یا دروغگویی کسی است که به متمسکان به آن وعده داده که بهوسیلۀ این وصیت گمراه نمیشوند و همۀ این امور نسبت به ساحت حق مطلق (سبحانه و تعالی) محال است و به همین سبب فرمود: «أخَذْنَا مِنْهُ بِالْیَمِینِ * ثُمَّ لَقَطَعْنَا مِنْهُ الْوَتِین» و امام صادق (ع) فرمود: «خدا عمرش را قطع میکند.»
برای توضیح بیشتر میگویم: این آیه با استدلال عقلی سابق مطابق است؛ یعنی ادعای وصیت توسط مدعی باطل محال است، چون خداوند میفرماید: «وَ لَوْ تَقَوَّلَ عَلَیْنَا بَعْضَ الأقَاوِیلِ * لأخَذْنَا مِنْهُ بِالْیَمِینِ * ثُمَّ لَقَطَعْنَا مِنْهُ الْوَتِینَ»؛ یعنی میدانیم که هلاکت و نابودی رسولالله(ص) محال است؛ چون دروغبستن او بر خدا محال است؛ یعنی اگر اهل دروغبستن بود، قطعاً نابود شده بود.
این آیه با کسانی سخن میگوید که به محمد(ص) و قرآن ایمان ندارند. در نتیجه احتجاج با این سخن در آیه به این خاطر نیست که این آیه کلام خداست، چون آنها به این آیه هم ایمان ندارند، بلکه احتجاج و استدلال به مضمون آیه است؛ یعنی استدلال با چیزی که نزد آنها ثابت و مسلم است و آن مطلب از نظر عقلی این است که نص الهی موصوف به «بازدارندۀ متمسکان به آن از گمراهی» ممکن نیست مورد ادعای کسی غیر صاحبش قرار بگیرد؛ زیرا پذیرش اینکه کسی غیر صاحب آن نص میتواند مدعی آن شود، مستلزم نسبتدادن جهل یا عجز یا دروغ به خداوند سبحان است.
بنابراین از جهت عقلی و قرآنی و روایی، ممکن نیست مدعی باطلی نص تشخیصی الهی موصوف به «بازدارنده از گمراهی برای متمسکانش» را ادعا کند. یعنی این نص، از ادعای دیگران محفوظ است تا وقتی که صاحبش مدعی آن شود تا هدف از نص که همانا جلوگیری از گمراهی مکلف متمسک به نص الهی ، همان گونه که خداوند وعده داده است محقق شود.
باید توجه داشته باشید که سخن ما دربارۀ ادعای نص تشخیصی موصوف به «بازدارنده از گمراهی» است، نه دربارۀ ادعای منصب الهی بهطور عام؛ چون ادعای منصب الهی یا نبوت یا خلافت الهی در زمین بهصورت باطل و سفیهانه و بدون استدلال به وصیت (نص تشخیصی) بسیار حاصل شده و چه بسا مدعی باطل امامت مدتها نیز زنده مانده است؛ پس ادعای بدون شهادت خدا و نص الهی و بدون وصیت هیچ ارزشی ندارد و ادعای سفیهانهای است؛ بنابراین کسیکه چنین مدعی باطلی را تصدیق کند، هیچ عذر و بهانهای نزد خدا ندارد.
بنابراین، مقصود ما منع مطلق ادعا از سوی مدعیان نیست؛ بلکه آنها را از ادعای نص تشخیصی موصوف به «بازدارنده از گمراهی برای متمسکان به آن» باز داشته است، که همان وصیت حجت برای مردم است و این ممتنع بودن که با عقل اثبات کردیم و نص قرآنی و روایی نیز آن را تأکید میکند؛ واقعیت خارجی نیز بر آن مهر تأیید میزند؛ چون صدها سال از این نص تشخیصی گذشته، بدون آنکه کسی مدعی آن شود و همین برای اثبات این حقیقت کافی است.» (سید احمدالحسن، عقایداسلام،مبحث نص غیرمستقیم)
سخن پایانی
روشن شد که نص الهی مهمترین راه شناخت حجج الهی است و با توجه به شرایط و زمان و شکل آمدن فرستاده و حجت خدا، نوع نص حجت خدا مشخص میشود. همچنین واضح است که علت «نگهدارنده از گمراهی» بودن وصیت، علاوه بر دلیل عقلی، ضمانت الهی به کلامی است که رسولالله(ص) راجع به آن سخن گفته است. ایشان(ص) وصیت را با صفت بازدارنده از گمراهی معرفی میکنند و این مسئله، محکمبودن و غیر قابل تردیدبودن وصیت را به اثبات میرساند.
برای آگاهی از ارکان دیگر قانون شناخت فرستاده، با ما همراه باشید.
یا رسول الله (ص)