قانون شناخت فرستاده الهی چگونه در قرآن و روایات شیعه بیان شده است؟
در مطلب پیشین، به موضوع اهمیت شناخت شخصیت یمانی و عصمت ایشان پرداختیم. بیان کردیم: یمانی حجتی از حجتهای الهی و فرزند امام مهدی(ع) در هنگامۀ ظهور است. همچنین اولین مؤمنان و دعوتکننده به امر صاحبمان امام مهدی(ع) است.
در این صورت هرگاه شاهد ظهور فردی شدیم که خود را یمانی معرفی میکند؛ بر ما روشن است که از او چه بخواهیم تا بتوانیم ادعایش را بررسی کنیم. از او چیزی را طلب میکنیم که منطبق با قانون شناخت فرستادۀ الهی است. همان قانونی که همۀ فرستادگان الهی با آن بر مردم احتجاج کردند.
باید تاریخ را ورق زد و دید که فرستادگان الهی چگونه خود را به مردم معرفی کردهاند؟
آیا قانون و ملاکی برای شناخت فرستادههای الهی وجود دارد؟
آیا قرآن و اهلبیت(ع) در این راه پر فراز و نشیب راهنمای ما بودهاند؟
در اعتقاد ما شیعیان، دین الهی مساوی با خلیفۀ خدا است. به این معنا که دین و دینداری حول محور فرستادهای از سمت خدا محقق میشود و همچنین این یعنی؛ بیدینی، در واقع همان بیامامی است. همانگونه که امام صادق(ع) فرمود: «اِنَّ الدِّينِ وَ أَصْلَ الدِّينِ هُوَ رَجُلٌ وَ ذَلِكَ الرَّجُلُ هُوَ الْيَقِينُ وَ هُوَ الْإِيمَانُ وَ هُوَ إِمَامُ أُمَّتِهِ وَ أَهْلِ زَمَانِهِ فَمَنْ عَرَفَهُ عَرَفَ اللَّهَ وَ مَنْ أَنْكَرَهُ أَنْكَرَ اللَّهَ وَ دِينَهُ وَ مَنْ جَهِلَهُ جَهِلَ اللَّهَ وَ دِينَهُ وَ حُدُودَهُ وَ شَرَائِعَهُ بِغَيْرِ ذَلِكَ الْإِمَامِ كَذَلِكَ جَرَى بِأَنَّ مَعْرِفَةَ الرِّجَالِ دِينُ اللَّهِ وَ الْمَعْرِفَةُ عَلَى وَجْهِهِ مَعْرِفَةٌ ثَابِتَةٌ عَلَى بَصِيرَةٍ يُعْرَفُ بِهَا دِينُ اللَّهِ وَ يُوصَلُ بِهَا إِلَى مَعْرِفَةِ اللَّهِ»
(دین و اصل دین، یک مرد است و این مرد، همان یقین است و او همان ایمان است و او همان امام امت و اهل زمانش است. هر فردی که او را بشناسد، خداوند را شناخته است و هر فردی که او را انکار کند، خداوند و دینش را انکار کرده است و هر فردی که نسبت به او ناآگاهی داشته باشد -بدون این امام- نسبت به خداوند و دین و حدود و شرایع او ناآگاهی دارد. این چنین است که شناخت مردان، دین خداست و شناخت به شکل آن، شناخت ثابت و با بصیرتی است که به واسطهاش، دین خداوند شناخته میشود و به واسطهاش به شناخت خداوند رسیده میشود.) [بصائر الدرجات، ص 549]
به همین دلیل به شیعه، امامیه گفته میشود؛ زیرا وجود امام را در هر زمان واجب میدانند و حاکمیت خداوند در قانونگذاری (تشریع) و تنفیذ (اجرا) را با وجود او عملی میبینند. اهمیت این امر باعث شده است تا مدعیان زیادی در این عرصه وارد شوند و ادعاهای باطل کنند. متأسفانه این مسئله موجب شده است تا بسیاری از مردم خود را از شناخت ائمه و فرستادگان یا حجج الهی معذور بدارند.
مدعیان دروغین هیچگاه میدان را خالی نمیکنند
سید احمدالحسن دربارۀ وجود مدعیان دروغین چنین توضیح میدهند: «… غیر ممکن است دعوت حق بدون اینکه دعوتهای باطلی در تعارض با آن باشند، تنها و یگانه باشد. از همان روز اول که پیامبری بود و خداوند سبحان به او دستور داد تا به شخص پس از خودش وصیت کند، مدعی باطلی را میبینیم که با دعوت حق مخالفت میکند. آدم اولین پیامبران مبعوثشدهی خداوند بود که به هابیل وصیت کرد (تا جانشین وی پس از مرگش باشد) و قابیل به مخالفت با دعوت حق (هابیل) برخاست و ادعای حق خلافت و جانشینی کرد و حتی قابیل، قربانیای که فیصله دهندهی موضوعِ مشخص کردن وصی آدم بود را به عنوان دلیل و نشانهای برای هابیل، وصیِ آدم نپذیرفت و اقدام به تهدید هابیلِ وصی کرد و پس از آن بدون هیچ تردید یا ترسی از خداوند سبحان او را به قتل رساند:
«وَاتْلُ عَلَيْهِمْ نَبَأَ ابْنَيْ آدَمَ بِالْحَقِّ إِذْ قَرَّبَا قُرْبَاناً فَتُقُبِّلَ مِنْ أَحَدِهِمَا وَلَمْ يُتَقَبَّلْ مِنَ الْآخَرِ قَالَ لَأَقْتُلَنَّكَ قَالَ إِنَّمَا يَتَقَبَّلُ اللهُ مِنَ الْمُتَّقِينَ * لَئِنْ بَسَطْتَ إِلَيَّ يَدَكَ لِتَقْتُلَنِي مَا أَنَا بِبَاسِطٍ يَدِيَ إِلَيْكَ لِأَقْتُلَكَ إِنِّي أَخَافُ اللهَ رَبَّ الْعَالَمِينَ * إِنِّي أُرِيدُ أَنْ تَبُوءَ بإِثْمِي وَإِثْمِكَ فَتَكُونَ مِنْ أَصْحَابِ النَّارِ وَذَلِكَ جَزَاءُ الظَّالِمِينَ * فَطَوَّعَتْ لَهُ نَفْسُهُ قَتْلَ أَخِيهِ فَقَتَلَهُ فَأَصْبَحَ مِنَ الْخَاسِرِينَ»
(و خبر راستين دو پسر آدم را برايشان بخوان، آنگاه که قربانی کردند، از يکيشان پذيرفته آمد و از ديگری پذيرفته نشد. گفت: تو را خواهم کشت. گفت: خداوند فقط قربانی پرهيزگاران را میپذيرد * اگر تو بر من دست گشايی تا مرا بکُشی، من بر تو دست نگشايم که تو را بکُشم؛ من از خدا که پروردگار جهانيان است میترسم * میخواهم که هم گناه مرا به گردن گيری و هم گناه خود را تا از دوزخيان گردی که اين است پاداش ستمکاران * نفْسش او را به کشتن برادر مُلزم کرد. پس او را کشت و از زيانکاران گرديد.)
ایشان در ادامه میگویند: «همانطور که خداوند سبحان و متعال فرستادگانش را برمیگزیند، ابلیس(لعنت الله علیه) نیز از بین سربازانش کسی را انتخاب میکند تا با دعوت حق مخالفت کند. خداوند سبحان و متعال هابیل را انتخاب میکند و ابلیس(لعنت الله علیه) قابیل را تا با دعوت کننده به سوی خداوند مخالفت ورزد. خداوند محمد(ص) را انتخاب میکند و ابلیس، مسَیلمه، سَجاح، اَسود و سایرین را انتخاب میکند تا با دعوتکنندهی حق حضرت محمد(ص) مخالفت کنند.
حال با پرسشی روبهرو میشویم: آیا عُذر کسی که به بهانهی وجود داشتن بیش از یک دعوت در میدان و اینکه او نمیتواند دعوت حق را از باطل تشخیص دهد و پیروی از حضرت محمد(ص) را ترک گوید، پذیرفتنی است؟!
حقیقت این است که عذر و بهانهی این فرد پذیرفته نیست و عاقبتش جهنم است؛ همچون تمامی کسانی که از اشخاصی پیروی نمودند که از روی دروغ و رویگردانی از حق، ادعای پیامبری یا رسالت کردند.» (احمدالحسن، روشنگری از دعوت فرستادگان، ج3، ق2)
بنابراین ما به عنوان بندگان خداوند که مکلف به شناخت فرستادهاش هستیم، نمیتوانیم به او معترض شویم و بهانه بیاوریم که به علت تعدد مدعیان نتوانستیم به دنبال رسولت بگردیم. در واقع وجود مدعیان دروغین نمیتواند باعث کم کاری در شناخت مدعی صادق شود.
آیا قانون و راهی برای شناخت فرستادههای الهی وجود دارد؟
حکمت الهی اقتضا میکند قانونی برای شناخت خلیفه و جانشین خداوند در زمین و در هر زمان قرار داده شود و الزاماً این قانون باید از همان روز اولی که خداوند سبحان خلیفهاش را در زمینش قرار داده است، وضع شده باشد.
با وجود مکلّفان از همان روز اول (که حداقل همه بر این موضوع اتفاق نظر دارند که ابلیس از همان روز اول به عنوان یک شخص مکلّف وجود داشته است)، این قانون نمیتواند در یکی از رسالتهای بعدی آسمانی رها شده باشد؛ در حالی که مکلّف برای شناخت صاحب حق الهی به این قانون نیازمند است!
در غیر این صورت، او از دنبالهروی از صاحب حق الهی معذور خواهد بود؛ چرا که قادر نبوده است تا تمایزی قایل شود و قانونی الهی در دست نداشته است تا بواسطۀ آن خلیفهای که از سوی خداوند سبحان و متعال منصوب شده است را بشناسد.
حال که هیچ راه گریزی از شناخت فرستاده نیست و اهمال کننده در آن هیچ عذری نخواهد داشت، چگونه ممکن است خداوند بندگان خود را در این مهلکه رها سازد و قانونی جهت رهایی و رسیدن به مقصود به آنها معرفی نکند تا مدعی را در بستر آن بسنجند؟!
قانون شناخت فرستادههای الهی چیست؟
راه شناخت حجتهای الهی در تاریخ دعوت فرستادههای الهی شامل سه رکن میشود:
- همراه داشتن نص و وصیت
- همراه داشتن علم و حکمت
- دعوت کردن به حاکمیت خداوند
قانون شناخت فرستاده در قرآن
قانون شناخت فرستاده را میتوان در داستان خلافت حضرت آدم(ع) به وضوح مشاهده کرد. آدم(ع) اولین خلیفۀ الهی بود که لازم بود تا با به خلافت رسیدن او این راه نیز متولد و معرفی شود.
سید احمدالحسن راجع به مساله خلافت حضرت آدم(ع) چنین میگوید: «خداوند در حضور فرشتگان و ابلیس به آدم تصریح فرمود؛ اینکه او خلیفه و جانشینش در زمینش میباشد. پس از اینکه خداوند، آدم(ع) را آفرید، همهی نامها را به او تعلیم داد. سپس خداوند به همهی کسانی که در آن هنگام او را میپرستیدند، یعنی فرشتگان و ابلیس، دستور داد به آدم سجده کنند.
حق تعالی میفرماید: «وَإِذْ قَالَ رَبُّكَ لِلْمَلائِكَةِ إِنِّي جَاعِلٌ فِي الْأَرْضِ خَلِيفَةً قَالُوا أَتَجْعَلُ فِيهَا مَنْ يُفْسِدُ فِيهَا وَيَسْفِكُ الدِّمَاءَ وَنَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِكَ وَنُقَدِّسُ لَكَ قَالَ إِنِّي أَعْلَمُ مَا لا تَعْلَمُونَ»
(و چون پروردگارت به فرشتگان گفت: من در زمين خليفهای قرار میدهم. گفتند: آيا کسی را قرار میدهی که در آنجا فساد کند و خونها بريزد و حال آنکه ما به ستايش تو تسبيح میگوييم و تو را تقديس میکنيم؟! گفت: آنچه من میدانم، شما نمیدانيد.) (بقره: 30)
«وَعَلَّمَ آدَمَ الْأَسْمَاءَ كُلَّهَا ثُمَّ عَرَضَهُمْ عَلَى الْمَلائِكَةِ فَقَالَ أَنْبِئُونِي بِأَسْمَاءِ هَؤُلاءِ إِنْ كُنْتُمْ صَادِقِينَ»
(و تمام نامها را به آدم بياموخت. سپس آنها را به فرشتگان عرضه کرد و گفت: اگر راست میگوييد مرا به نامهای اين چيزها خبر دهيد.) (بقره: 31)
«فَإِذَا سَوَّيْتُهُ وَنَفَخْتُ فِيهِ مِنْ رُوحِي فَقَعُوا لَهُ سَاجِدِينَ»
(چون آفرينشش را به پايان بردم و از روح خود در آن دميدم، در برابر او به سجده بيفتيد.) (حجر: 29)
«وَإِذْ قُلْنَا لِلْمَلائِكَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا إِلَّا إِبْلِيسَ كَانَ مِنَ الْجِنِّ فَفَسَقَ عَنْ أَمْرِ رَبِّهِ أَفَتَتَّخِذُونَهُ وَذُرِّيَّتَهُ أَوْلِيَاءَ مِنْ دُونِي وَهُمْ لَكُمْ عَدُوٌّ بِئْسَ لِلظَّالِمِينَ بَدَلاً»
(و آنگاه که به فرشتگان گفتيم که آدم را سجده کنيد، همه جز ابليس که از جن بود و از فرمان پروردگارش سر برتافت سجده کردند. آيا او و فرزندانش را به جای من به دوستی میگيريد، حال آنکه دشمن شمايند؟ ظالمان بد چيزی را به جای خدا برگزيدند.) (کهف: 50)
این موارد سهگانه، قانون خداوند سبحان و متعال برای شناخت حجت (فرستاده الهی) برای مردم و جانشین خداوند در زمینش میباشد. این موارد سهگانه، قانونی است که خداوند سبحان و متعال برای شناخت خلیفه و جانشینش از همان روز اول، سنّت قرار داده است و این سنت الهی تا پایان دنیا و بر پا شدن ساعت (روز قیامت) ادامه خواهد داشت.
«سُنَّةَ اللهِ فِي الَّذِينَ خَلَوْا مِنْ قَبْلُ وَلَنْ تَجِدَ لِسُنَّةِ اللهِ تَبْدِيلاً»
(اين سنت خداوندی است که در ميان پيشينيان نيز بود و در سنت خدا تغييری نخواهی يافت.) (احزاب: 62)
«سُنَّةَ اللهِ الَّتِي قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلُ وَلَنْ تَجِدَ لِسُنَّةِ اللهِ تَبْدِيلاً»
(اين سنت خداوند است که از پيش چنين بوده، و در سنت خدا دگرگونی نخواهی يافت.) (فتح: 23)»
(احمدالحسن، روشنگری از دعوت فرستادگان، ج3، ق2)
قانون شناخت فرستاده در روایات اهلبیت(ع)
اهلبیت(ع) نیز در روایات خود بر این قانون قرآنی تاکید میکنند، آنجا که فرمودند: عَنِ الْحَارِثِ بْنِ الْمُغِيرَةِ النَّضْرِيِّ قَالَ «قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ(ع) بِمَا يُعْرَفُ صَاحِبُ هَذَا الْأَمْرِ؟ قَالَ: بِالسَّكِينَةِ وَالْوَقَارِ وَالْعِلْمِ وَالْوَصِيَّه.»
حارث بن مغيره نضرى گوید: (به حضرت صادق عليه السّلام عرض كردم، صاحب اين امر با چه چیزی شناخته می شود؟ فرمود: با سنگينى و متانت و علم و وصيت.) [الخصال، ج ۱، ص200]
عن أبي عبدالله(ع) في خبر طويل قال: «… يعرف صاحب هذا الأمر بثلاث لاتكون في غيره: هو أولى الناس بالذي هو قبله، وهو وصيّه وعنده سلاح رسول الله ووصيته…»
نقل از امام صادق(ع) که فرمود: (صاحب این امر را با سه نشانه میتوان شناخت که در غیر از او نیست: او سزاوارترین فرد به شخص قبل از خود می باشد، او وصی می باشد، سلاح رسول الله و وصیتش را داشته باشد) [الكافی، ج۱، ص۴۲۸]
عن الباقر: «… ما اشکال علیکم فلم یشکل علیکم عهد نبی الله و سلاحه و رایته…»
(… هر چیزی بر شما ایجاد اشکال و شبهه کند، عهد از جانب رسول الله(ص) و پرچم و سلاح ایجاد شبهه و اشکال نمیکنند) [بحار الأنوار، ج۵۲، ص۲۲۳]
عن عبد الأعلى، قال أبا عبدالله: «يعرف صاحب هذا الأمر بثلاث خصال لا تكون في غيره: هو أولى الناس بالذي قبله و هو وصيه، و عنده سلاح رسول الله و وصيته و ذلك عندي»
(امام صادق(ع) فرمود: صاحب اين امر با سه ويژگی شناخته میشود که در هيچ کس جز او وجود ندارد، او نزدیکترين مردم به قبل از خود و وصی اوست، نزد او سلاح رسول الله(ص) و وصيتی که نزد من است، نزد او خواهد بود.) [کافی، ج 1، ص 379-378]
عن جابر بن يزيد الجعفي، قال: «قال ابو جعفر محمد بن علي الباقر – فی وصف القائم … فيبايعونه بين الركن والمقام و معه عهد من رسول الله قد توارثته الأبناء عن الآباء …»
(جابر از امام باقر ع نقل می کند: … پس در ميان ركن و مقام با او بيعت میكنند، و با او خواهد بود وصيّتنامهاى از رسول خدا كه به فرزندان از پدرانشان دست به دست به ارث رسيده است …) [کتاب الغيبه نعمانی، ص291- 288]
قانون شناخت فرستاده در بستر عقل
سید احمدالحسن راجع به این قانون مثالی منطقی را بیان میکنند: «… اگر انسانی کارخانه یا مزرعه یا یک کشتی یا هر چیز دیگری داشته باشد که در آن کارگرانی باشند که برایش کار میکنند، باید شخصی را معین نماید تا ریاست آنان را بر عهده گیرد و باید او را به اسم معرفی کند؛ وگرنه هرج و مرج و بینظمی به وجود خواهد آمد. به علاوه این شخص، باید داناترین و برترین آنها باشد و چارهای ندارد از اینکه به آنها دستور بدهد که از او اطاعت کنند تا آنچه انتظار دارد، تحقق یابد.
اگر این انسان در هر کدام از این موارد سهگانه کوتاهی کند، حکمتش به سفاهت و حماقت متمایل میشود. حال چگونه مردم مجاز میدانند که خداوند حتی یکی از این موارد سهگانه را ترک گوید؟! در حالی که او حکیم مطلق میباشد!
حال اگر در خصوص این قانون الهی با کمی تفصیل بیشتر دقت کنیم، میبینیم که این نصّ و تصریح الهی بر آدم(ع)، به دلیل وجود خلیفه و جانشین پیشین به وصیت تبدیل میشود.
ایشان به دستور خداوند سبحان و متعال به مابعد خودش تصریح میکند. بنابراین او (حضرت آدم(ع)) به عنوان جانشین خداوند در زمین، به دستور خداوند سبحان و متعال، جانشین پس از خودش را اعلام میکند، که این عمل، از واجبات خلیفهی خداوند در زمینش است. حق تعالی میفرماید: «إِنَّ اللهَ يَأْمُرُكُمْ أَنْ تُؤَدُّوا الْأَمَانَاتِ إِلَى أَهْلِهَا» (خداوند به شما فرمان میدهد که امانتها را به صاحبانشان بازگردانيد) (نسا: 58)
اما منظور از تعلیم دادن اسماء (نامها) توسط خداوند به آدم(ع)، شناخت پیدا کردن او به حقیقت اسمای الهی، آراسته شدن به آنها و متجلّی شدن آنها در او میباشد، تا او خلیفه و جانشین خداوند در زمینش شود. او(ع) نامهای فرشتگان را به آنان خبر داد؛ یعنی آنان را از حقیقت نامهای الهی که از آن آفریده شدهاند، باخبر ساخت. خداوند سبحان همهی اسمهای الهی را به اندازهی جایگاه و مقام او، به او شناساند؛ اما هر کدام از ملائکه فقط یک نام یا نامهایی را که از آن آفریده شدهاند، میشناسند و به این ترتیب حجت بودن آدم(ع) با علم و حکمت بر آنان به اثبات رسید.
مورد سوم در این قانون الهی، فرمان خداوند سبحان و متعال به سجده کردن ملائکه و ابلیس به آدم(ع) بود. این فرمان به منزلهی اقدامی عملی برای خلیفه بود تا نقش خود را به عنوان جانشین و قائم مقام به انجام برساند و همینطور اقدامی عملی برای کارگزاران خداوند سبحان (ملائکه) بود تا نقش خود را به عنوان کارگزاران و یادگیرندگان در پیشگاه این خلیفه (حضرت آدم(ع)) اجرا کنند.
این موضوع ثابت میکند که حاکمیت و فرمانروایی خداوند در زمینش، از گذرگاه اطاعت از خلیفه و جانشین خداوند در زمینش محقّق میشود. به این ترتیب، تمام فرستادگان و از جمله حضرت محمد(ص) اين پرچم را با خود حمل میکنند: «بیعت برای خدا يا حاکمیّت برای خدا یا پادشاهی از آنِ خدا است» و با کسانى که حاکميت را از آنِ مردم مىدانند و حاکميت و پادشاهی خداوند سبحان و متعال را قبول نمیکنند، مواجه میشوند …) (احمدالحسن، روشنگری از دعوت فرستادگان، ج3، ق2)
سخن پایانی
مطالب مطرح شده در این نوشتار انسان را متقاعد میکند: وجود قانونی ثابت، جهت شناخت فرستاده لازم و حتمی است. همچنین منطقی است که خواستگاه آن برای اولین بار در امر خلافت حضرت آدم(ع) رقم بخورد و به دست اوصیای پس از او تا آخرین فرستادۀ الهی بر روی زمین دوام پیدا کند.
قانون شناخت فرستادههای الهی یعنی نص، علم و پرچم حاکمیت خدا قانونی ثابت و غیرقابل تبدیل است. شواهد آن در دعوت همه حجتهای الهی دیده میشود. این قانون بدون منبع الهی نیز نزد ما، معقول و منطقی است. توضیحات مفصل در مورد هر کدام از این قوانین را در مقالاتی مجزا مطالعه کنید.
یاامیرالمومنین علی (ع)