کتاب پیک صفحه (مجموعه پیام‌های صفحه فیس‌بوک سید احمد الحسن)

توقفگاه اول: حماسه‌های سومر و اکد و دین الهی

برخی یا بیشتر پژوهشگران تاریخ خاور نزدیک یا خاورمیانۀ باستان، دین را صرفاً زاییدۀ طبیعت انسانی می‌دانند که شروع آن از مقدس‌سازی ایشتار (الهۀ زن‌) آغاز شده است؛ با نام‌های متفاوتی که داشته و مجسمه‌هایی که از او در اندازه‌های مختلف در تمدن‌های خاور نزدیک باستان یافت شده است و تاریخ آن به بیش از نُه هزار سال پیش از میلاد می‌رسد.

آن‌ها تحلیلی بر سرآغاز دین ارائه کرده‌اند به این صورت که در ابتدا جنس ماده در قالب مادر بر جامعۀ انسانی سیطره و تحکم داشته است؛ زیرا فرزندان به دور مادر اجتماع می‌کردند و وابستگی و انتساب دیگری غیر از او نمی‌شناخته‌اند؛ به‌ این‌ ترتیب از دید این عده جنس مؤنث (ایشتار، مادر والا) مقدس شمرده و برای او پیکره‌هایی ساخته شد. جامعۀ انسانی پس از کشف کشاورزی و به‌دنبال آن، دست‌ یافتن به ثبات و نیز ساختن خانه و خانواده به جامعه‌ای مردسالار تبدیل شد؛ و این تغییر به‌ نوبۀ خود خدایان مذکر را وارد معابد کرد. به‌ این‌ ترتیب دینی پایه‌گذاری شد که مدتی بعد به یهودیت، مسیحیت، اسلام و… تکامل یافت.

ولی این‌ها که نظریۀ خود را بر پایۀ پیکره‌های باستانی زنانه استوار می‌سازند، از یاد می‌برند که نظریۀ آن‌ها می‌تواند به‌راحتی مورد تردید و خدشه قرار گیرد؛ با این فرض که این پیکره‌ها برای تحریک غریزۀ جنسی ساخته شده و به چیز مقدسی اشاره ندارد. یک کاوشگر زبده و دانا با دیدن مؤنث مقدسی که در زمانی مشخص برای او مجسمه‌ای ساخته شده نتیجه نمی‌گیرد که هر تمثال زنانه‌ای که پیش از آن ساخته شده نیز برای چنین مقصودی بوده است. این نظریه که «انسانِ دورۀ باستان ابزاری برای تحریک غریزۀ جنسی می‌ساخته» موجود است و برخی باستان‌ شناسان آن را مطرح نموده‌اند.

علاوه بر این، در برخی متون باستانی ایشتار یا اینانا در سرزمین سومر و اکد با ویژگی‌های «دنیایی» که انسان در آن زندگی می‌کند توصیف شده است و در این متون ایشتار نه‌ تنها مادر نیست، بلکه حتی یک مؤنث واقعی هم به شمار نرفته است.

این دنیا بود که پادشاهی دُموزی را هنگامی ‌که بر تخت نشست و تاج به سر گذاشت و برخلاف دیگر پادشاهان از خضوع و کرنش در برابر او سر باز زد، نپذیرفت و دنیا، دموزی (فرزند نیکوکار) را به شیاطین تحویل داد تا او را به قتل برسانند.

«اینانا (ایشتار) رهسپار دو شهر سومری “اوما” و “بدتی‌بیرا” می‌شود و خدایان این دو شهر (همان ‌طور که پیش‌تر گفتیم‌) با خضوع و خشوع او را سجده می‌کنند و به‌ این‌ ترتیب خود را از چنگال اهریمن نجات می‌دهند. سپس به شهر کلاب می‌رسد که خدای حامی آن دموزی است.

دنبالۀ منظومه از این قرار است: دموزی (تموز) لباسی فاخر به تن کرد و بر تخت تکیه زد. شیاطین ران‌هایش را گرفتند، هفت شیطان به‌سویش حمله بردند آن‌گونه که بر بالین بیماران حمله‌ور می‌شوند. چوپانان از نواختن نی در پیشگاه او دست کشیدند و (اینانا) چشم بر او دوخت با دیدۀ مرگ به او خیره شد با خصومت با او صحبت کرد کلماتی از روی خشم و عصبانیت، به‌گونه‌ای که گویا گنه‌کار است بر او فریاد زد و گفت: «اما این، ببریدش»[1]

این همان دنیایی است که وقتی گیلگمش بر تخت نشست و تاج به سر گذاشت، از خضوع و کُرنش در برابرش امتناع ورزید.

«گیلگمش لب به سخن گشود و به ایشتار شکوهمند پاسخ داد: چنانچه با تو ازدواج کنم، به چه خیری خواهم رسید؟ تو! تو جز آتشدانی که در سرما خاموش می‌شود نیستی. تو چون دربِ ناقصی می‌مانی که بوران و باد را مانع نیست. تو کاخی هستی که درون آن شیرمردان شکست می‌خورند و فیلی هستی که کجاوه‌اش را ویران می‌سازد.تو همچون قیر هستی که حامل خود را به آلودگی می‌کشاند و مَشکی هستی که حاملش را خیس می‌کند.تو سنگ مرمری هستی که دیوارش فرومی‌ریزد، تو چون سنگ یشمی هستی که دشمنش رو به آن کرده فریبش را می‌خورد تو کفشی هستی که پوشنده‌اش را می‌گَزَد، بر عشق کدام‌یک از عاشقانت پایدار مانده‌ای؟ و از کدام‌یک از بندگانت همیشه راضی بوده‌ای؟»[2]

به‌طور کلی این نظریه که اصل دین عبارت است از الوهیت قائل‌ شدن برای مؤنث مادر، فاقد دلایل علمی استوار است و به گمانم نیازی به ارائۀ ردیۀ تفصیلی برای آن نیست.

با این حال ضروری می‌بینم اشاراتی به خاستگاه الهی دین سومری داشته باشم و دلایلی را بر آن بیان کنم؛ بنابراین موضوع بر می‌گردد به اینکه ثابت شود دین سومری، دینی است الهی با‌سابقه و تحریف‌ شده.
در اینجا به‌دنبال آن هستیم نشان دهیم سومریانی که وضو‌گرفتن با آب، نماز، روزه، دعا و تضرع را می‌دانسته‌اند، ملتی دین‌دار بوده‌اند و دین آن‌ها نیز دینی الهی بوده است. در حماسه‌ها و داستان‌ سرایی‌های مردم سومر پیشگویی‌هایی غیبی وجود دارد که هزاران سال پس از زمان پرداختن سومریان به آن‌ها به وقوع پیوسته است.

البته ممکن است دین آن‌ها در برخی دوره‌ها تحریف شده باشد؛ ولی به هر حال این دین الهی است؛ همان ‌طور که مردم مکه نیز پیرو دین حنیف ابراهیمیِ تحریف‌ شده بودند و بت‌ها را عبادت می‌کردند و آن‌ها را مقدس می‌شمردند. امروزه نیز سلفی‌ها یا وهابی‌ها (که بت‌پرست و وارثان بت‌پرستان قدیم مکه هستند‌) می‌گویند مسلمان هستند؛ حال آنکه آن‌ها بت بزرگی را می‌پرستند که به باورشان در آسمان است و در زمین وجود ندارد؛ بتی که واقعاً دو دست دارد و در هر دست، انگشتانی و دو پا و دو چشم دارد.

مقولۀ تحریف دین الهی، ‌پیش‌تر وجود داشته است و همچنان نیز ادامه دارد.اگر ما به سرآغاز پیدایش دین الهی بازگردیم می‌بینیم آدم(ع) اولین دین الهی را به زمین آورد. در این دین داستان‌هایی از فرزندان نیکوکار وی (که پس از او آمدند‌) درج شده است. فرض بر این است که مردم، طبق سنت دیرینۀ خود این داستان‌ها را به یاد بسپارند روایت کنند و برای یکدیگر به ارث بگذارند.

گاهی اوقات حکایات و حماسه‌های سومریان، چیزی جز نقل برخی از این داستان‌های مقدس موروثی نیست. سومری‌ها داستان طوفان را با جزئیات فراوان، مدت‌های مدیدی پیش از تورات روایت کرده‌اند:

«طوفان نخستین نوح(ع): پس از آنکه “جورج اسمیت” از کارکنان موزۀ بریتانیا لوح یازدهم منظومۀ گیلگمش را کشف کرد و رموز آن را گشود، معلوم شد داستان طوفان نوح که در تورات آمده، ساخته و پرداختۀ ذهن نویسندگان اسفار تورات نبوده است. داستان طوفان بابلی هم اصل و منشأ سومری دارد. در سال 1914 “ارنوپوبل” قطعه‌ای را که یک‌سوم پایینِ یک لوح شش‌ستونی از مجموعۀ “نیپور” موزۀ دانشگاه پنسیلوانیاست، منتشر کرد. مضمون این لوح بیشتر مربوط به داستان طوفان است. تاکنون نسخۀ دیگری از این سند منحصر‌به‌فرد،‌ به دست نیامده است … با همۀ شکستگی‌ها و نواقص لوح، مطالب آن بسیار ارزشمند است.مسئلۀ آفرینش انسان و اصل حکومت سلطنتی در این لوح بیان شده و از آن چنین برمی‌آید که پیش از طوفان حداقل پنج شهر وجود داشته است[3]

البته ممکن است بعضی از این داستان‌ها (خصوصاً از دیدگاه ادیان دیگر‌) تحریف‌شده باشند و دلیل آن هم گذشت زمان و ورود خلق و خوی متغیر انسانی و وسوسه‌هایش در آن باشد؛ ولی آیا هر متن تحریف‌ شده‌ای کاملاً عاری از حقیقت است؟! آیا هیچ از خود پرسیده‌ایم: میراث آدم و نوح(ع) کجا رفته است؟!

عاقلانه نیست حضرت نوح(ع) و همراهانش به انتقال بز و گاو اهتمام بورزند، ولی از انتقال دین الهی از زمان حضرت آدم(ع) که در سینه‌هایشان بود غفلت کرده باشند. حتماً می‌بایست انسانیت پس از حضرت نوح(ع) (که در سومریان یا اکدیان و وارثان آن‌ها یعنی بابلیان و آشوریان نمایان بود‌) و میراث نوح و آدم(ع) و آرمان‌های مقدس در داستان‌هایی که گرچه به‌صورت تحریف‌شده، نسل‌به‌نسل دست‌به‌دست می‌شد به آیندگان به ارث می‌رسید؛ همان طور که تاریخ پادشاهان و کشاورزان به ایشان انتقال یافت.

نتیجه اینکه دین سومری یا اکدی، دین آدم و نوح(ع) و به‌شکل تحریف‌شده است؛ چه بسا با معبود‌ دانستن هر چیزی بوده که به آن توجه می‌شده است؛ مانند دنیا و افراد شایسته و نیکوکار.

مثالی دربارۀ تحریف: ‌تحریف حماسۀ گیلگمش که از طریق کاوش آثار باستانی به دست آمده است بر دو مطلب دلالت دارد: اول اینکه حماسۀ گیلگمش متنی دینی است؛ زیرا به‌طور معمول کسی پیدا نمی‌شود که بخواهد متون ادبی را دست‌‌کاری و تحریف کند. دوم اینکه متن حماسۀ گیلگمش که به دست ما رسیده است قطعاً خالی از تحریف نیست.

طه باقر می‌گوید: «شاید جالب‌ترین چیزی که کاوشگران اخیراً در سایت باستانی معروف به سلطان‌ تپه در جنوب ترکیه نزدیک به حران به دست آورده‌اند، بخش‌هایی از حماسه و نیز نامۀ شگفت‌آوری است که یک نویسندۀ قدیمی در سدۀ دوم قبل از میلاد دست به جعل آن زده است. این نامه از زبان گیلگمش خطاب به یکی از پادشاهان باستانی آمده و در آن گیلگمش از او خواسته است برای تعویذ دوستش “انکیدو” سنگ‌های قیمتی به وزن سی من ارسال کند[4]

«با مقایسۀ این قطعه‌های اصلی متنوع با متن نینوایی اطلاعات گران‌بهایی به دست آمد. نه‌فقط خلل و نواقص متن پر شده بود، بلکه کاملاً مشخص شد که در دورۀ آشوریان قصیدۀ گیلگمش به یک صورت نبوده است. این خود دلیلی است قاطع بر اینکه اسطورۀ مزبور نسل‌به‌نسل، به‌میزان قابل‌ توجهی تکامل و تغییر یافته است؛ به‌عبارت دیگر نویسندگان تنها به نسخه‌برداری از متن قدیمی به‌صورتی امانت‌ دارانه و حرفه‌ای بسنده نکرده‌اند؛ بلکه در آن دست برده بر متن افزوده یا از آن کاسته‌اند. این خود دلیل یا بخشی از دلایلی است بر تأیید این نظریۀ متنشر‌شده (گرچه با اشکال و ایراد) مبنی بر اینکه شرق هیچ‌گاه در خود فرورفته و ایستا نبوده و نیست[5]

اگر برای متون مکتوب تلاش‌هایی هدفمند وجود داشته است، قطعاً دربارۀ متون شفاهی مربوط به دوران پیش از عصر نوشتن اوضاع وخیم‌تر بوده و یقیناً در معرض تحریف بزرگ‌تری قرار گرفته و به هنگام نوشته‌ شدن در دورۀ ابتدایی تدوین و کتابت به همان صورتِ تحریف‌شده نگارش یافته‌اند؛ بنابراین می‌توانیم با اطمینان بگوییم که داستان طوفان ماجرای دموزی، قصۀ گیلگمش و دیگر داستان‌هایی که خاستگاه سومری‌ (اکدی) داشته‌اند، پیش از دورۀ کتابت به همان صورت اولیه‌ای که داستان‌ سرایان بیان کرده‌اند نوشته نشده‌اند.

  • تاریخ انتشار پیام در صفحه فیس‌بوک سید احمد الحسن(ع): ۲۰ دسامبر ۲۰۱۲

پی نوشت ها:
[1]. از الواح سومر، کریمر.
[2]. نبرد گیلگمش، طه باقر.
[3]. از الواح سومر، ساموئل کریمر، ‌ص‌251 و 252.
[4]. نبرد گیلگمش ـ طه باقر.
[5] . اساطیر بابل، شارل.

نوشته های مشابه

دکمه بازگشت به بالا