دلایل دعوت یمانیدلایل دعوت یمانی برای شیعیان

علم حجت خدا چگونه حقانیت مدعی را ثابت می‌کند؟

علاوه بر دلیل نص که دلیلی مستقل و روشن در حقانیت حجج الهی است و به‌طور مفصل به شرح آن پرداختیم، علم حجت خدا و حکمتی که از جهتی او را متمایز ساخته و از جهتی نیاز مردم است، دومین رکن از ارکان سه‌گانۀ قانون شناخت فرستاده‌های الهی برای شناخت انبیا و اوصیاست. این دلیل در زمان تمام انبیا و ائمه(ع) به شکلی روشن موجود بوده؛ به گونه‌ای که سرگردانی علما و مردم در پاسخ به سؤالات چالشی و پیچیدۀ هر دوره از تاریخ، و پاسخ قطعی حجت زمان به همان سؤالات، دلیل روشنی برای طالبان حق بوده و هست.

اکنون خاستگاه این اصل یعنی علم حجت خدا را در دو منشأ قرآن و روایات اهل‌بیت علیهم السلام بررسی می‌کنیم.

اصل علم و حکمت در قرآن

به داستان معرفی آدم(ع) توسط خداوند باز می‌گردیم تا بدانیم خداوند چگونه رسولش را مسلّح به سلاح علم می‌کند؟

خداوند متعال در داستان آدم(ع) با عجز ملائکه از بیان اسماء الهی و علم آدم(ع) به اسماء الهی و بیان آن‌ها، حجیت آدم را روشن ساخت: «وَعَلَّمَ آدَمَ الأسْمَاءَ کُلَّهَا ثُمَّ عَرَضَهُمْ عَلَى الْمَلائِکَةِ فَقَالَ أَنْبِئُونِی بِأَسْمَاءِ هَؤُلاءِ إِنْ کُنْتُمْ صَادِقِینَ * قَالُوا سُبْحَانَکَ لا عِلْمَ لَنَا إِلا مَا عَلَّمْتَنَا إِنَّکَ أَنْتَ الْعَلِیمُ الْحَکِیمُ * قَالَ یَا آدَمُ أَنْبِئْهُمْ بِأَسْمَائِهِمْ فَلَمَّا أَنْبَأَهُمْ بِأَسْمَائِهِمْ قَالَ أَلَمْ أَقُلْ لَکُمْ إِنِّی أَعْلَمُ غَیْبَ السَّمَاوَاتِ وَالأرْضِ وَأَعْلَمُ مَا تُبْدُونَ وَمَا کُنْتُمْ تَکْتُمُونَ»
«و [خدا] همۀ [معانى] نام‌ها را به آدم آموخت؛‏ سپس آن‌ها را بر فرشتگان عرضه نمود و فرمود: اگر راست می‌گوييد از اسامى اين‌ها به من خبر دهيد* گفتند: منزهى تو، ما را جز آنچه [خود] به ما آموخته‌اى هيچ دانشى نيست، تويى داناى حكيم* فرمود: اى آدم، ايشان را از اسامى آنان خبر ده و چون [آدم] ايشان را از اسامی‌شان خبر داد فرمود: آيا به شما نگفتم كه من نهفتۀ آسمان‌ها و زمين را می‌دانم و آنچه را آشكار می‌كنيد و آنچه را پنهان می‌داشتيد مى‌دانم.) (بقره: 31- 33)

در داستان حضرت ابراهیم(ع) نیز، حضرت خود را صاحب علمی می‌داند که پدر او (پدرخوانده‌اش) از آن بی‌اطلاع است و همین اعلم‌ بودن را دلیل حجیت خود می‌داند: «يَا أَبَتِ إِنِّي قَدْ جَاءنِي مِنَ الْعِلْمِ مَا لَمْ يَأْتِكَ فَاتَّبِعْنِي أَهْدِكَ صِرَاطاً سَوِيّاً»
(اى پدر به راستى مرا از دانش [وحى حقايقى به دست] آمده كه تو را نيامده است؛ پس از من پيروى كن تا تو را به راهى راست هدايت نمايم.) (مريم: ۴۳)

همچنین در خصوص حضرت موسی(ع) که بعد از بلوغ و کمال عقلی به حکمت و علم رسید: «وَلَمَّا بَلَغَ أَشُدَّهُ وَاسْتَوَى آتَيْنَاهُ حُكْماً وَعِلْماً وَكَذَلِكَ نَجْزِي الْمُحْسِنِينَ»
(و چون به رشد و كمال خويش رسيد، به او حكمت و دانش عطا كرديم و نيكوكاران را چنين پاداش مى ‏دهيم.) (قصص: ۱۴)

و عيسی(ع) نیز با حکمت آمد و با علمی که بتواند با آن اختلافات بنی‌اسرائیل را برطرف سازد: «وَلَمَّا جَاء عِيسَى بِالْبَيِّنَاتِ قَالَ قَدْ جِئْتُكُم بِالْحِكْمَةِ وَلِأُبَيِّنَ لَكُم بَعْضَ الَّذِي تَخْتَلِفُونَ فِيهِ فَاتَّقُوا اللَّهَ وَأَطِيعُونِ»
(و چون عيسى دلايل آشكار آورد گفت: به‌راستى براى شما حكمت آوردم و تا دربارۀ بعضى از آنچه در آن اختلاف مى‌‏كرديد، برايتان توضيح دهم؛ پس از خدا بترسيد و فرمانم ببريد.) (زخرف: ۴۳)

و سرور انبیا و اوصیا، حضرت محمد(ص) که معلم کتاب و حکمت است با قرآنی ظهور کرد که معجزۀ علمی اوست و تأثیر نفسانی و روحانی قرآن، تأثیر عمیقی بر تاریخ عالم گذاشت و اسلامِ محمد(ص) را منتشر ساخت: «هُوَ الَّذِي بَعَثَ فِي الْأُمِّيِّينَ رَسُولاً مِّنْهُمْ يَتْلُو عَلَيْهِمْ آيَاتِهِ وَيُزَكِّيهِمْ وَيُعَلِّمُهُمُ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ وَإِن كَانُوا مِن قَبْلُ لَفِي ضَلَالٍ مُّبِينٍ»
(اوست آن كس كه در ميان بى ‌سوادان فرستاده‏اى از خودشان برانگيخت تا آيات او را بر آنان بخواند و پاكشان گرداند و كتاب و حكمت بديشان بياموزد و [آنان] قطعاً پيش از آن در گمراهى آشكارى بودند.) (جمعه: ۲)

و دربارۀ علم امیرالمؤمنین علی(ع) همین بس که عمر بن خطاب بارها عجز خود را در برابر علم الهی و قضاوت‌های حکیمانۀ ایشان اظهار داشت؛ تا آنجا که سخن مشهور او -که هفتاد بار تکرار کرد- هرگز فراموش‌ شدنی نیست، وقتی گفت: «لَولَا عَلِیٌ لَهَلَک عُمَر» (اگر علی نبود، عمر هلاک می‌شد) [شوشتری، احقاق الحق، ۱۴۰۹ق، ج۳،‌ ص۱۰۲]

و امام صادق(ع) زمانی که ابو‌حنیفه و… را در برابر علم خود عاجز می‌ساخت و این‌گونه حجیت و حقانیت خود را ثابت می‌کرد: «ای اباحنیفه، آیا کتاب خدا را آن‌طور که شایسته است بشناسی، می‌شناسی؟! و می‌دانی کدام آیه ناسخ است و کدام منسوخ؟!» گفت: بله، می‌دانم. حضرت فرمود: «ای اباحنیفه، ادعای علم کردی. وای بر تو! خدا این علم را فقط نزد افرادی قرار داده که کتاب (قرآن) را بر آن‌ها نازل فرموده است. وای بر تو! این علم فقط نزد افراد مخصوصی از ذریۀ پیامبر ماست. خدا حتی یک حرف از کتابش را هم به تو ارث نداده است.» [علل‌الشرائع، ج1، ص89]

و مهدی قائم(ع) که با علم الهی خود را ثابت می‌کند

امام صادق(ع) در خصوص علم مدعی مهدویت می‌فرماید: «اگر یک مدعی ادعایی کرد، از او از بزرگ‌ترین اموری بپرسید که تنها کسی چون او می‌تواند آن‌ها را پاسخ گوید.» [غیبت نعمانی، ص178]

همچنین ایشان(ع) در حدیث دیگری فرمودند: «الْعِلْمُ سَبْعَةٌ وَعِشْرُونَ حَرْفاً فَجَميعُ ما جاءَتْ بِهِ الرُّسُلُ حَرْفانِ؛ فَلَمْ يَعْرِفِ النّاسُ حَتّى الْيَوْمِ غَيْرَ الْحَرْفَيْنِ فَإذا قامَ قائِمُنا أخرج خَمْسَ وَعِشْرينَ حَرْفاً فَبثّها فى‏ النّاسِ وَضَمَّ إِلَيْها الْحَرْفَيْنِ حَتّى يَبُثَّها سَبْعه وَعِشْرينَ حَرْفاً» «علم و دانش 27 حرف است. تمام آنچه پیامبران الهی برای مردم آوردند، دو حرف بیش نبود و مردم تاکنون جز آن دو حرف را نشناخته‌‌اند. اما هنگامی که قائم ما قیام کند، ۲۵ حرف دیگر را آشکار و در میان مردم منتشر می‌‌سازد و دو حرف دیگر را با آن ضمیمه می‌کند تا بیست‌ و هفت حرف انتشار یابد.» [بحار الانوار، ج ۵۲، ص ۳۳۶]

و امام صادق علیه السلام احتجاج قائم علیه السلام را با علم بر مردم این‌گونه ذکر نمودند: «… أجيبوا إلي مسألتي، فاني أنبئکم بما نبئتم به و ما لم تنبئوا به. و من کان يقرأ الکتب و الصحف فليسمع مني، ثم يبتدئ بالصحف التي أنزلها الله على آدم و شيث عليهما السلام، و يقول أمة آدم و شيث هبة الله: هذه و الله هي الصحف حقا، و لقد أرانا ما لم نکن نعلمه فيها، و ما کان خفي علينا، و ما کان أسقط منها و بدل و حرف، ثم يقرأ صحف نوح و صحف إبراهيم و التوراة و الانجيل و الزبور فيقول أهل التوراة و الانجيل و الزبور: هذه و الله صحف نوح و إبراهيم عليهما السلام حقا، و ما أسقط منها و بدل و حرف منها هذه و الله التوراة الجامعة و الزبور التام و الانجيل الکامل و إنها أضعاف ما قرأنا منها. ثم يتلو القرآن فيقول المسلمون: هذا و الله القرآن حقا الذي أنزله الله تعالى على محمد (ص).» «دعوت مرا بپذيريد، و پاسخ دهيد، که به تحقيق، شما را از آنچه آگاه شده‌ايد و به آنچه خبردار نشده‌ايد، مطلع خواهم ساخت. پس به درخواست من پاسخ مثبت دهید، زیرا من دربارۀ چیزهایی که تاکنون شنیدید و آن چیزهایی که تاکنون نشنیدید، اخباری دارم. و هرکس که اهل خواندن کتاب‌ها و صحیفه‌های آسمانی است، پس به حرف من گوش فرا دهد.

پس از آن ابتدا (قائم) شروع می‌کند به خواندن آن کتاب آسمانی که بر حضرت آدم و شیث نازل شده است و از امّت حضرت آدم و شیث می‌گویند: این صحیفۀ آسمانی به خدا قسم همان کتاب‌های آسمانی است که بر آدم و شیث نازل شد. البتّه خدا از طریق آن کتاب در خصوص بسیاری از چیزها که ما نمی‌دانستیم و بسیاری دیگر از علوم که بر ما پوشیده بود، به ما آگاهی داد. این را که می‌خوانید، اصل آن کتاب‌هاست و هیچ کلمه‌ای از آن کم نشد و از دست نرفت و نیز جابجایی در مطالب آن و تحریف در آن راه نیافت.

سپس شروع می‌کند به قرائت کتاب‌های نوح و ابراهیم و نیز تورات و انجیل و زبور، به‌گونه‌ای که اهل تورات و انجیل و زبور می‌گویند: به خدا قسم به‌راستی این اصل کتاب‌‌های حضرت نوح و حضرت ابراهیم است و هیچ کلمه‌ ای از آن حذف نشده و نیز تبدیل و تحریف در آن انجام نگرفته است. به خدا قسم! این را که در اختیار دارد، همان تورات است که توسّط حضرت موسی جمع‌‌آوری گردید و این‌هایی که در دست دارد، همان زبور کامل ابراهیم و همۀ انجیل حضرت عیسی است و این مطلبی را که قرائت کرد، در هر موضوعی چندین برابر آن مطالبی است که ما قرائت می‌کردیم و در اختیار داریم.
سپس شروع به خواندن قرآن می‌کند، که در اینجا مسلمانانی که آگاهی به قرآن دارند، می‌گویند: به خدا قسم که این عین قرآن است که می‌خواند، همان قرآنی که خداوند بر حضرت محمّد(ص) نازل کرده و یک حرف از آن کم یا جابجا نکرده است و هیچ تحریفی در آن ایجاد نکرده است.» [مختصر بصائر الدرجات، ص ۱۸۳]

چیستی علم حجت خدا

روشن شد که همۀ حجج الهی با علم و حکمت خود را ثابت می‌کردند؛ اما حدود این علم چیست؟
آیا حجت خدا باید به تمام علوم مسلط باشد، یا مثلاً به تمام لغات مسلط باشد؟

سیداحمدالحسن در بیانی روشن، علم مورد نیاز خلیفۀ خدا را این‌گونه تبیین می‌فرماید: «خلیفۀ خدا همان عالمی است که می‌تواند از غیر خودش بی‌نیاز باشد و هیچ‌ یک از مردم از او و علمش بی‌نیاز نیست؛ چون خداوند هرچه در دین حادث شود و هرچه را اهل زمانش در امور دین نیاز دارند، به او وحی می‌کند. منظور از علمی که باید همراه خلیفۀ خدا باشد، در اینجا همان علم دین است که خلیفۀ خدا مکلف به تبلیغ آن برای مردم است؛ بنابراین خلیفۀ خدا باید به پروردگار متصل باشد و خداوند آنچه را او در تبلیغ رسالتش و رساندن دین حقِ رضای خدا و احکام جدید الهی و فصل‌الخطاب و رفع اختلافات مردم نیاز دارد، به او بیاموزد. همین امر -علم به امور جدید و فصل‌الخطاب و رفع اختلافات علمی مردم- می‌تواند برای شخص طالب حق، دلیلی بر معرفت خلیفۀ خدا باشد که دلیل نص و وصیت را تأیید کند.

لازم نیست خلیفۀ خدا به علوم استقرائی یا تجربی یا حتی علوم دینی گذشته مثل رسالت‌های خلفای گذشته آگاه باشد؛ بلکه علم لازم برای خلیفۀ خدا فقط این است که متصل به خدا بوده و پروردگار متعال نخستین چیزی را که او در رسالتش به آن نیاز دارد، به او بیاموزد، نه به این معنا که باید لزوماً به رسالت‌های خلفای گذشته یا علوم تجربی و استقرائی جاهل باشد، اما دانستن آن امور و تفاصیل آن‌ها برایش واجب نیست؛ پس ممکن است گاهی آن‌ها را از طریق تحصیلات یا حتی با الهام الهی یا از هر دو طریق بداند. یعنی مانند بقیۀ مردم آن‌ها را مثلاً با خواندن فرا ‌بگیرد، اما خداوند بر او منت می‌گذارد، به این معنا که چون او خلیفۀ خداست به او الهام می‌کند، مخصوصاً اگر قضیه متعلق به امر دین باشد؛ مانند اثبات وجود خداوند سبحان یا به‌طور کلی دفاع از دین باشد.» (سید احمدالحسن، عقایداسلام، مبحث علم)

اما عده‌ای تصور می‌کنند علم حجت خدا فراتر از این‌هاست؛ در حالی که در روایات اهل‌بیت(ع) علم حجت خدا همان وحی‌ای دانسته شده که مسائل جدید را به حجت خدا می‌رساند. باید بدانیم علمی که بر حجت واجب است، آگاهی از علوم مادی نیست؛ حتی علوم ضروری برای زندگی مردم، مانند پزشکی نیز نیست. درخواستِ پزشک، توسط امام حسن(ع) و امام حسین(ع) برای درمان امیرالمؤمنین(ع)، گواه روشنی بر این مطلب است.

متونی که در ادامه می آید، برخی از احادیثی است که به علم حجت خدا در زمین اشاره می‌کنند. این روایات در کتاب کافی، جلد اول، باب (امامان، علم پیامبر و همۀ پیامبران و اوصیای پیشین خودشان را به ارث می‌برند) ذکر شده است.

امام صادق (ع) فرمود: «سلیمان از داوود و محمد از سلیمان به ارث برد؛ و ما از محمد به ارث می‌بریم و علم تورات و انجیل و زبور و توضیح آنچه در الواح است، نزد ماست.» راوی می‌گوید: عرض کردم: (این همان علم است.) فرمود: «این همان علم نیست. همانا علم چیزی است که روز‌به‌روز و لحظه‌‌به‌‌لحظه ایجاد می‌شود.»

ضریس کناسی گوید: نزد امام صادق (ع) بودم و ابوبصیر نزد ایشان بود. امام صادق (ع) فرمود: «داوود علم پیامبران را به ارث برد و سلیمان از داوود به ارث برد و محمد(ص) از سلیمان به ارث برد و صحیفه‌های ابراهیم و الواح موسی نزد ماست.» ابوبصیر عرض کرد: (این همان علم است.) فرمود: «ای ابومحمد، این همان علم نیست. علم چیزی است که در شب و روز به وجود می‌آید؛ روز‌به‌روز و لحظه‌‌به‌لحظه.»

در کتاب (بصائرالدرجات) از صفار، صفحه 344، باب (آنچه روزبه‌روز و لحظه ‌به‌‌لحظه یکی پس از دیگری، به وجود می‌آید)، آمده است: ضریس گوید: از امام صادق(ص) شنیدم که فرمود: «علم چیزی است که در شب و روز اتفاق می‌افتد؛ روز‌به‌روز و لحظه‌‌به‌‌لحظه.»

ضریس گوید: با ابوبصیر نزد امام باقر(ع) بودیم. ابوبصیر به ایشان عرض کرد: (فدایتان شوم، عالم شما به چه علمی آگاهی دارد؟) ایشان فرمود: «ای ابومحمد! عالِم ما غیب را نمی‌داند؛ اگر خداوند عالمِ ما را به خودش واگذارد، مانند برخی از شما می‌شود. ولی لحظه ‌به‌‌لحظه برایش ایجاد می‌شود.»

ابوبصیر می‌گوید: به امام صادق(ع) عرض کردم: (فدایتان شوم، علم نزد شما چیست؟) ایشان فرمود: «آنچه در روز و شب و امری پس از امری و چیزی پس از چیزی تا روز قیامت ایجاد می‌شود.»

منصور بن حازم می‌گوید: از امام صادق(ع) شنیدم که فرمود: «نزد ما صحیفه‌ای است که دیۀ خراش نیز در آن هست.» عرض کردم: «این همان علم است؟» فرمود: این علم نیست؛ بلکه کرامت موروثی است. علم، چیزی است که در هر روز و شب ایجاد می‌شود و از رسول‌الله(ص) و از علی بن ابی ‌طالب(ع) است.»

این روایات، برداشت‌های شخصی آدمی از علم حجت‌های الهی را تغییر داده و به همگی می‌آموزد که علم مورد نظر، نوری از ملکوت و از جانب خداست که به هرکس که بخواهد و در هر جایی که لازم باشد بر قلب بندۀ نیکویش عطا خواهد نمود و آن علم به راه و طریق بندگی است. و این از مهم‌ترین ویژگی‌های حجت‌های الهی است؛ چراکه سکان هدایت بشری به دست آن‌هاست.

همچنین بررسی اینکه علم به لغات و زبان‌ها همان علم خواسته شده از حجت خدا نیست را در مقاله‌ای دیگر تقدیم می‌کنیم.

سخن پایانی

با توجه به مطالب مطرح‌شده، روشن شد که به‌طور قطع، علم دلیلی بر شناخت حجج الهی است و از انواع آن می‌توانیم موضوعات زیر را بشماریم:

  • علم به تفسیر و تأویل قرآن، تورات، انجیل و متون مقدس و صحف انبیا؛
  • علم به ملکوت خدا و راه‌های آسمان و تأویل رؤیا؛
  • علم به توحید و معرفت خدا؛
  • علم دینی در اثبات خدا و فرستاده‌های ایشان؛
  • علم در بیان فصل‌الخطاب در ظهور اختلافات در مسائل دینی؛
  • علم به حلال و حرام خدا و مسائل شرعی؛
  • علم در حل مشکلات نفسانی، روحانی و اخلاقی مردم عالم؛
  • علم به ادارۀ امور سیاسی و مشکلات اجتماعی و اقتصادی مردم برای برپایی حاکمیت خداوند؛
  • و…

نوشته های مشابه

یک دیدگاه

دکمه بازگشت به بالا