دلیل انتشار خداناباوری علمی در جوامع امروزی چیست؟
در مطلب پیشین از ناتوانی و شکست نمایندگان دینی در برابر خداناباوری و استدلالهای علمی آن سخن گفتیم. بیان کردیم که سالیانی است الحاد مسیر گذشتۀ خود را مبنی بر اشکالات موجود در متون دینی طی نمیکند؛ بلکه با دلایل متقن و ثابتشدۀ علمی مثل فرگشت، لزوم وجود جایگاه خدا را در جهان انکار کرده و برای مسائلی جدی چون پیدایش حیات، تئوریهای نو ارائه میکند.
بزرگان دینی نیز بدون تسلط به مباحث مطرحشده از جانب دانشمندان خداناباور، به پاسخگوییهای فاقد ارزش علمی اقدام میکنند که جز تحقیر اندیشۀ خداباوری و پرورش تفکر خداناباوری نتیجهای نخواهد داشت. اما در این نوشتار میخواهیم به ریشههای انتشار خداناباوری علمی بپردازیم و ببینیم چه شد که خداناباوری علمی به جوامع مختلفی راه یافت و طرفدارانی برای خود برگزید.
احمدالحسن در این خصوص در دیدار با دکتر دیراوی در پالتاک چنین پاسخ میدهند: «فکر میکنم بهطور کلی کنجکاوی یا جستوجوی پاسخهای قانعکننده، قطعاً دلیل اصلی منتشرشدن هر تفکر یا فرهنگ یا رفتاری در جامعۀ انسانی است. بهسبب کنجکاوی انسانی، انسانیت به علوم و شناختهایی که امروزه در اختیار دارد رسیده است. به همین دلیل است که میگویم چه بسا مهمترین دلیل انتشار خداناباوری به این باز میگردد که انسان ذاتاً موجودی کنجکاو است که میخواهد همهچیز را بداند، و به دنبال پاسخهاست و تا زمانی که پاسخها برایش قانعکننده نباشد، همچنان در حال جستوجو و تفحص خواهد بود و دین یا شخصیتهای دینی اگر پاسخهای قانعکننده، صحیح و دقیق به مردم ندهند، بیشتر آنها در جهت دیگری به دنبال پاسخهای صحیح، دقیق و قانعکننده خواهند بود.
امروزه علوم پایه مانند فیزیک و ریاضیات و شیمی و زیستشناسی ـپس از آنکه باعث این پیشرفتهای بزرگ در زمینههای عمرانی و تکنولوژی و سلامتی شدندـ از اعتماد بسیاری در جامعۀ انسانی برخوردار شدند. علاوه بر آن سطح بالای آموزش آکادمیک و در دسترس بودن شبکۀ دادهها (اینترنت) که باعث شده دستیابی به معلومات و فراگرفتن آنها برای فردی که واقعاً بخواهد به داده یا حقیقتی دست یابد، بسیار آسان شود.
یعنی خلاصه میتوانیم بگوییم که علت اصلی الحاد این است که شخصیتهای دینی دربارۀ مسائل علمی معاصر پیرامون پیدایش هستی یا ظهور زندگانی و تکامل آن تا رسیدن به ظهور انسان روی سیارۀ زمین، پاسخهای صحیح و قانعکننده ندارند. همچنین اینکه آنها معتقدند که دین با برخی از مسائلی که به لحاظ علمی از مبادی اساسی و پایه علوم شمرده میشود، در تعارض است.
دربارۀ برخی از شخصیتهای دینی باید گفت که ای کاش، مشکل فقط پاسخ نداشتن بود. برخورد برخی از شخصیتهای دینی با خداناباوری علمی، برخوردی شکستخورده، خوارکننده و در حقیقت خجالتآور است که سبب الحاد افراد بسیاری نیز شده است.
بهعنوان مثال آنان نظریۀ تکامل را که امروزه با دلایل علمی قطعی در علم ژنتیک ثابت شده است، با اشکالات بیارزش و سفیهانه رد میکنند. چنین پاسخهایی موجب میشود که یک فرد آگاه به علم زیستشناسی تکاملی به هنگام برخورد با این پاسخها، به حال طرف مقابل و نادانی او ترحم کند. و چه بسا این باعث شود که این فرد از دین و ایمان به کلی دور شود.
حتی میتوانیم بگوییم که شخصیتهای دین، زمانی که میگویند: دین با نظریۀ تکامل تعارض دارد ـهمان طور که پیشتر گفتمـ بزرگترین هدیه را به صاحبنظرانِ الحاد تقدیم میکنند؛ به این دلیل که آنان میتوانند اثبات کنند که نظریۀ تکامل صحیح است و امروزه هیچ تردیدی در آن نیست. و به دنبال آن به این نتیجه میرسند که آنچه با آن تعارض دارد، باطل است، که در بحث ما طبیعتاً دین و وجود خداوند است.
همچنین یکی از اسباب خداناباوری، طرح و برنامۀ متناقض و زشت دینی است. همان طرح و برنامۀ عقایدی و ایمانی که باعث میشود ملحدین از آن برای طعنهزدن به دین بهرهبرداری کنند. نمیخواهم وارد این موضوع شوم، چون بسیار وسیع است.
طبیعتاً این مسائل شامل همه میشود، ولی بهطور خاص مسلمانانی که از اهلسنت هستند ـچه آنهایی که با زبان عربی سخن میگویند و چه به هر زبان دیگریـ فکر میکنم اینجا علت دیگری نیز [برای الحادشان] وجود دارد؛ و آن همان جنایاتی است که سلفیها انجام داده و میدهند.
دین این افراد بر تکفیر، قتل و از بین بردن حرمت مخالفان استوار است. تا جایی که فرصت برایشان پیش بیاید و در این زمان، فرصت برای آنها ایجاد شده است. اما تحت نظر لنز دوربینهایی که در همهجا وجود دارد و هر جنایتی را که آنان انجام میدهند، نقل میکند و جهان این جنایات را مشاهده میکند و آنان را هم میبیند.
آنان در توجیه این اعمال میگویند که [این موضوعات] از اسلامِ اهلسنت است یا بخشی از قانونِ ایمانِ آنهاست؛ به این دلیل که اینها مستند به متون یا عملکرد حاکمانی است که اهلسنت، آنان را مقدس میشمارند؛ مانند آتشزدنِ انسانِ زنده؛ ابوبکر این کار را با فجائه سلمی انجام داد و سلفیها امروزه آن را تکرار میکنند. و طبیعتاً این کار باعث شده که افراد بسیاری از دین آنها متنفر شوند.
این قبیل رفتارها، به برخی از اهلسنت صدماتی زده که برایشان غیر قابل تحمل بوده و موجب شده که آنها به دین دیگر یا به الحاد روی بیاورند و شروع کنند به طعنهزدن و اشکالگرفتن به اسلام و قرآن و رسول خدا(ص) و آنان را به این جنایات متهم کنند.»
چگونه باید با خداناباوری علمی مواجه شد؟
با توجه به مسائل مطرحشده و تعارضهای چشمگیر موجود میان علم و دین تا به امروز، آیا شانس رویارویی و مواجهه با الحاد علمی برای معتقدین به دین وجود دارد یا خیر؟ اگر این امکان وجود دارد، این مواجهه چگونه باید صورت بگیرد؟
احمدالحسن در این باره میگوید: «نسبت به نحوۀ برخورد با الحاد، معتقدم الحاد علمی، مسئلهای فکری و علمی است و به برخورد فکری و علمی نیاز دارد. این یک مسئلۀ بسیار مهم و محوری است که باید بر آن تمرکز کنیم. منظورم الحاد علمی و مواجهۀ علمی با آن است.
و طبیعتاً این مواجهه باید پس از تصحیح اشتباهات موجود [در دین] باشد، نه با اصرار و پافشاری بر آنها. و این عیب نیست که به میراث دینی مراجعه شود و با دقت مورد بازنگری قرار گیرد و با انصاف و بیطرفیِ علمی نقد شود؛ اما این عیب است که انسان همچنان در لجاجت و عناد و تکبر باقی بماند و به روشی که پر از تناقضات است، پافشاری کند. فکر میکنم “دانشکده پژوهشهای عالی” میتواند برای آگاهسازی مردم به این سمت برود و آنان را با حقایق آنگونه که هست، آشنا کند، و جایگاه شناخت آنها را به صورت کلی بالا ببرد…
اما در خصوص افرادی که با ارتکاب جنایات به نام دین به دین بدی میکنند، فکر کنم راهحل، بیانِ بیزاری دین از آنان و عملکرد آنان است. همچنین توضیح حقیقت مسائلی که آنان به دین نسبت میدهند…
این نادرست است که برخی از افراد در این روزها میگویند: «تروریسم هیچ دینی ندارد»، این سخن اشتباه و نادرست است و هرکس که عقل داشته باشد و بتواند فکر کند و به عقلش احترام بگذارد، این سخن را نمیپذیرد. امروزه تروریسم دین و عقیده دارد، که همان وهابیت سلفی است و منبعش عربستان سعودی است.
حتی میتوانیم بگوییم: هر سلفی وهابی، یک تروریست است یا فردی است که در آینده تروریست میشود. این مسئله را بارها تکرار کردهام. این حقیقتِ عقایدِ آنها و فتاوای علمای بزرگ آنهاست و نمیتوانند از آن جدا شوند. ابن عبدالوهاب دعوتش بر این اساس بنا گذاشته شد که کسانی که با دین وهابی او مخالفت کنند، مشرک هستند و او و آلسعود پیکار با این افراد و ریختن خون آنان را حلال شمرده است. میتوانید به “تاریخ نَجْد” نوشتۀ ابنغنام مراجعه کنید.
دربارۀ وهابیت سلفی و جنایتهای آنان به همین مقدار بسنده میکنم. ولی فکر میکنم این موضوع به نبردهای منظمی برای روشنتر نشاندادن جنایتها و تروریسم دین سلفی وهابی تروریستی در سطح جهانی نیاز دارد؛ تا اینکه مسائل با یکدیگر خلط نشوند و مردم در شرق و غرب عالم بفهمند که دین سلفی وهابی، عبارت است از: دینی که بر جنایت وکشتار و ستم بر دیگران استوار است.
و نیز روشن شود که اینها نمایندۀ روش سفیانی اُمَوی هستند که از اولین روز بعثت رسول خدا محمد(ص) با اسلام دشمنی کردند، در حالی که آل محمد(ع) نمایندۀ اسلام حقیقی هستند، آنان وارثان رسول خدا محمد(ص) پیامبر اسلام هستند.»
سخن پایانی
دلیل انتشار خداناباوری علمی، جستوجوگری فطری آدمی و ناتوانی مدعیان دینی در پاسخگویی به این کنجکاویها است. عدهای از مردم وقتی نتوانند پاسخ سؤالات خود را از منبع دین دریافت کنند، ناخواسته به منبع دیگری که تکنولوژی و پیشرفت را از آثار آن میدانند، گرویده و کمکم از اعتقاد خود به خدا دست میکشند. از طرفی وجود رفتارهای غیرانسانی چون رفتار تروریستهای وهابی سلفی لکۀ ننگی بر دامان دین و دینمداران شده است تا جایی که برخی از مسلمانان از دین خود کناره گرفته و بیخدایی را بر وجود چنین برچسبی بر خود ترجیح میدهند.
احمدالحسن معتقد است که مواجهه با الحاد علمی با توجه به ماهیت آن باید در بستر علم و اندیشه صورت بگیرد. ایشان شروع این مواجهه را پس از ایجاد اصلاحات لازم در مسائل پیرامون دین ضروری میدانند. چرا که در صورت عدم ایجاد اصلاحات لازم و پافشاری به آنچه از تأویل و تفسیرش آگاه نیستیم، تعارض در میان دین و علم را پذیرفتهایم. واضح است پذیرش تعارض در میان این دو جبهه، آن هم در حالی که نظریات علمی ثابتشده هستند، یعنی پذیرش خرافهبودن و غیر واقعیبودن دین.
ایشان همچنین به لزوم برائت جستن از جنایتکارانی که خود را به دین منتسب میکنند، تأکید کرده و بیان میکنند که آنها از دین الهی جدا هستند و بر دینی که بر خونریزی و جنایت است، استوارند. بنابراین لازم است تا دین را از نمایندگان حقیقی آن یعنی خاندان محمد(ص) گرفته و برای دریافت پاسخ اشکلات موجود به آنها مراجعه کنیم.
منبع: بخشی از دیدار دکتر دیراوی با احمدالحسن در پالتاک.
یا الله