کتاب پیک صفحه (مجموعه پیام‌های صفحه فیس‌بوک سید احمد الحسن)

توقفگاه هفتم: گیلگمش و یوسف(ع)

گیلگمش در سفر اولش پیروز شد و شیطان هومبابا را کشت. سپس به اوروک بازگشت و تاجش را بر سر گذاشت تا جنگ دوم با دنیا (الهۀ ایشتار یا اینانا) را آغاز کند:
«وقتی گیلگمش تاج خود را به سر گذاشت، ایشتار شکوهمند سر بالا گرفت و زیبایی گیلگمش را دید و او را گفت: گیلگمش به حضور من بیا و داماد من باش،
ثمره‌ات را به من عطا کن تا از آن بهره‌مند گردم،
بگذار من عروس تو و تو داماد من باشی،
برای تو مرکبی از سنگ لاجورد و طلا مهیا خواهم کرد،
با چرخ‌هایی از طلا و دسته‌های برنزین،
و دیوهای توانمندِ صاعقه به‌جای قاطران بارکش آن را خواهند کشید.
وقتی به خانۀ ما وارد شوی، می‌بینی رایحۀ برنج در آن پیچیده است،
وقتی به خانۀ ما وارد شدی، آستانه و سریر آن به پاهایت بوسه خواهند زد،
پادشاهان حکمرانان و شاهزادگان در برابرت تعظیم خواهند کرد.
گیلگمش لب به سخن گشود و به ایشتار شکوهمند پاسخ داد:
چنانچه با تو ازدواج کنم، به چه نکویی‌ای خواهم رسید؟
تو!
تو جز آتشدانی که در سرما خاموش می‌شود نیستی،
تو چون دربِ ناقصی می‌مانی که بوران و باد را مانع نیست،
تو کاخی هستی که درون آن شیرمردان شکست می‌خورند،
و فیلی هستی که کجاوه‌اش را ویران می‌سازد،
تو همچون قیری هستی که حامل خود را به آلودگی می‌کشاند و مَشکی هستی که حاملش را خیس می‌کند،
تو سنگ مرمری هستی که دیوارش فرو می‌ریزد،
تو چون سنگ یشمی هستی که دشمنش با  روی کردن به آن فریبش را می‌خورد،
تو کفشی هستی که پوشنده‌‌اش را می‌گزد،
بر عشق کدام‌یک از عاشقانت پایدار مانده‌ای؟
و از کدام‌یک از بندگانت همیشه راضی بوده‌ای؟
ایشتار با شنیدن این سخنان بسیار عصبانی شد و به آسمان بالا رفت،
ایشتار صعود کرد و به محضر پدرش انو و مادرش آنتوم رفت و گریه‌کنان گفت:
ای پدرم، گیلگمش مرا تحقیر کرد و به من اهانت روا داشت،
مرا ناسزا گفت و اعمال پلیدم را نکوهش کرد.
انو زبان به سخن گشود و به ایشتار شکوهمند گفت:
تو خود به او تعرّض کردی و از این رو گیلگمش به تو اهانت کرد،
و بدی‌ها و اعمال آلوده‌ات را بازشمرد.
ایشتار زبان به سخن گشود و به (انو) گفت: ای پدر برای من گاوی آسمانی بیافرین تا گیلگمش را نابود کند، و اگر از آفریدن گاو آسمانی امتناع ورزی، درب عالم زیرین را در هم خواهم شکست،
و هر دو لنگه‌اش را باز خواهم کرد و مردگان را اجازه می‌دهم تا برخیزند و زندگان را بخورند،
و شمارِ مردگان بیش از زندگان شود،
انو دهان گشود و به ایشتار شکوهمند پاسخ داد:
اگر آنچه را خواهانی به انجام برسانم، هفت سال خشک‌سالی خواهد آمد که هیچ محصولی باقی نخواهد ماند.
آیا تو به ‌قدر کافی محصول برای مردم گرد آورده‌ای؟
و آیا علوفه‌ای برای چهارپایان به انبار گذاشته‌ای؟
ایشتار دهان گشود و پدرش انو را پاسخ داد: خرمن‌های غلات برای مردم و علوفه برای چهارپایان انبار کرده‌ام،
و اگر هفت سال بی‌حاصل فرا آید، حبوبات و علوفه به‌قدر کافی برای مردم و حیوانات هست
[1]

در قرآن نیز آمده است: «وَرَاوَدَتْهُ الَّتِی هُوَ فِی بَیتِهَا عَن نَّفْسِهِ وَغَلَّقَتِ الْأَبْوَابَ وَقَالَتْ هَیتَ لَک قَالَ مَعَاذَ اللهِ إِنَّهُ رَبِّی أَحْسَنَ مَثْوَای إِنَّهُ لَا یفْلِحُ الظَّالِمُونَ» (و آن [زن] كه وى در خانه‌اش بود خواست از او كام گيرد، و درها را [پياپى‌] بست و گفت: بيا كه از آنِ توام! [يوسف‌] گفت: پناه بر خدا! او آقاى من است به من جاى نيكو داده است قطعاً ستمكاران رستگار نمى‌شوند).[2]

«قَالَ تَزْرَعُونَ سَبْعَ سِنِینَ دَأَبًا فَمَا حَصَدتُّمْ فَذَرُوهُ فِی سُنبُلِهِ إِلَّا قَلِیلًا مِّمَّا تَأْکلُونَ * ثُمَّ یأْتِی مِن بَعْدِ ذَلِک سَبْعٌ شِدَادٌ یأْکلْنَ مَا قَدَّمْتُمْ لَهُنَّ إِلَّا قَلِیلًا مِّمَّا تُحْصِنُونَ * ثُمَّ یأْتِی مِن بَعْدِ ذَلِک عَامٌ فِیهِ یغَاثُ النَّاسُ وَفِیهِ یعْصِرُونَ»
(گفت هفت سال با جدیت زراعت می‌کنید و آنچه را درو کردید، جز کمی که می‌خورید در خوشه‌های خود باقی بگذارید [و ذخیره کنید]. بعد از آن، هفت سال سخت و دشوار می‌آید که آنچه را برای آن [سال‌ها] ذخیره کرده‌اید، مگر اندکی که نگهداری می‌کنید می‌خورید. سپس سالی فرامی‌رسد که باران فراوان نصیب مردم می‌شود؛ و در آن سال مردم عصاره [میوه‌ها و دانه‌های روغنی را] می‌گیرند).[3]

کور باد چشمى که تو را نبیند که تو بر آن مراقب هستى، زیانبار باد داد و ستد بنده‌ای که از محبت خویش به او بهره‌اى نداده‌اى. خدایا! مرا به رجوع به آثار فرمان دادی؛ پس در پوششى از انوار و هدایتی بصیرت‌جو به‌ سوی خود بازگردان تا پس از دیدن آثار به‌ سویت بازگردم همچنان که از راه آنها به بارگاهت بار یافتم، به‌طوری که درونم را از نگاه به آنها نگاه‌دارم و همتم از اتکا به آن‌ها خالی باشد، که به راستى تو بر هر چیز توانایى.

  • تاریخ انتشار پیام در صفحه فیس‌بوک سید احمد الحسن(ع): 22 دسامبر 2012

پی‌نوشت‌ها:
[1]. حماسۀ گیلگمش، طه باقر.
[2]. یوسف، 23
[3]. یوسف، آیات ۴۷ تا ۴۹.

نوشته های مشابه

دکمه بازگشت به بالا