دلایل دعوت یمانیدلایل دعوت یمانی برای خداناباوران

آیا برای اثبات خداوند می‌توان از شکاف‌های علمی استفاده کرد؟

شاید کسی بگوید که احمدالحسن ضمن انکار تفاسیر موجود نزد علما‌ی ادیان، با آگاهی قابل توجه خود به علوم، بنا دارد تا از شکاف‌ها‌ی علمی استفاده کند و از این طریق به اثبات وجود خداوند بپردازد. ما در این نوشتار سعی داریم تا با بازگویی کلام ایشان، درستی یا نادرستی این تصور را بسنجیم.

هدف احمدالحسن از بررسی فرضیه‌های پیدایش هستی

احمدالحسن در این خصوص در دیدار با دکتر دیراوی این‌چنین روشنگری می‌کنند: «دربارۀ فرضیه‌های پیدایش هستی، باید گفت: آنجایی که در کتاب توهم بی‌خدایی، فرضیه‌های مطرح‌شده حول پیدایش را به‌ صورت مفصل بررسی کردم، هدفم رد احتمال پیدایش، یعنی پیدایش حیات نیست؛ بلکه هدفی که از بررسی فرضیه‌های پیدایش به دنبالِ بیانِ آن بودم این بود که هیچ نظریۀ کاملی وجود ندارد.  همچنین پاسخی بود به آنچه پروفسور ریچارد داوکنیز در کتاب خود ساعت‌ساز نابینا دربارۀ احتمال پدیدار شدن پیدایش از حیث ریاضی مطرح کرده است، و با حساب‌های ریاضی تبیین نمودم که چنین چیزی بر اساس فرضیاتی که اکنون مطرح شده، بعید و دور از ذهن است.

 و در کتاب توهم بی‌خدایی بلافاصله پس از بررسی فرضیه‌های پیدایش به روشنی بیان کردم که هدف من از این بررسی، رد احتمال پیدایش زندگانی در صورتی که ماده و شرایط و زمان مهیا باشد، نیست.

همچنین به شخصه ناتوانی دانشمندان زیست‌شناسی تکاملی یا دیگران در ارائۀ یک نظریۀ کامل را پیرامون پیدایش دلیلی بر وجود خداوند نمی‌دانم. هرگز این مطلب را نگفتم. بلکه نهایت چیزی که در این باره گفتم این بود که: ناتوانی آنان در ارائۀ یک نظریۀ کامل پیرامون پیدایش، این فرصت را برای ما یا هر فرد دیگری باقی می‌گذارد که برای تفسیر ایجاد پیدایش -در کنار فرض‌های مشکلی که تحققشان دشوار است- دخالت غیب یا دخالت خداوند را فرض بگیریم، این همۀ چیزی بود که من گفتم. و اگر فردی سخنم را خوانده و از آن چنین برداشت کرده که آن مطلب، دلیلِ من بر وجود خداوند در کتاب توهم بی‌خدایی است، این فرد اشتباه کرده است.»

پس احمدالحسن برای اثبات خداوند چه مسائلی را مطرح می‌کند؟

احمدالحسن نسبت به اصل کلام خود در کتاب توهم بی خدایی چنین توضیح می‌دهد: «اما اگر کسی می‌خواهد دلیلی را که برای اثبات وجود خداوند در کتاب توهم بی‌خدایی، در ارتباط با زندگانی زمینی مطرح نمودم بداند، آن دلیل این است که تکامل هدفمند است. این دلیل را در کتاب توهم بی‌خدایی توضیح دادم و تبیین کردم که چگونه هدف از تکامل، به ‌وجود آوردن ابزار هوشمندی برتر است؛ زیرا هوشمندی، برترین ابزار بقاست که نسبت به دیگر سلاح‌های بیولوژیکی بقا برتری دارد.

  برای اینکه سخن را طولانی نکنم، خلاصۀ مسئله این است: همیشه هرگاه که در دوره‌ای از تاریخِ تکاملِ حیات، در ما جهش ژنی رخ داده، باید سلول‌هایی به وجود بیاید که حس می‌کند و محیط اطراف را حس می‌کند. یعنی مثلاً سلولی به وجود می‌آید که نور را تشخیص می‌دهد و سلول دیگر صدا را تشخیص می‌دهد و سلول دیگر موقع لمس اجسام، آن را تشخیص دهد… الی آخر.

 این مسئله حتمی است؛ یعنی چنانچه وقت کافی برای جهش‌های مناسب در شرایطِ مناسبِ تثبیت این صفات در مجموعه ژنی وجود داشته باشد، حتماً تکامل به آنجا می‌رسد‌.

همچنین چنانچه فرصت کافی وجود داشته باشد، جهش ژنی ابزاری را به وجود می‌آورد که برخی از آن‌ها عملکردِ برخی از این حسگرها را تنظیم کنند. این ابزار، همان ابزار هوشمندی است. و تا زمانی که فرصت کافی در اختیار داشته باشد، تکامل ادامه خواهد یافت… در نوعی به نوع دیگر متوقف نمی‌شود … فقط تکثیر می‌شود…»

احمدالحسن در این کتاب راجع به ایثار حقیقی نیز توضیح دادند و تبیین می‌کنند هدفشان از مطرح‌کردن این موضوع، همچون نظریات پیرامون پیدایش، اثبات وجود خداوند نیست؛ بلکه صرفاً فرضی قابل تصور را از وجود غیب مطرح کرده است.

ایشان می‌فرماید: «اما دربارۀ ایثار حقیقی بی‌طرفانه؛ در کتاب توهم بی‌خدایی به ‌طور مفصل بررسی نموده‌ام. در این خصوص هم هدفم از بررسی و تبیین اشتباه در نظرات پروفسور ریچارد داوکینز، این نیست که خداوند را اثبات کنم آن هم به این دلیل که ایثار حقیقی بی‌طرفانه را از لحاظ بیولوژیکی یا حتی فرهنگی در طبیعت نمی‌توان تفسیر نمود! هرگز منظور من این نیست. منظورم فقط این است که تمامی نظریاتی که در تفسیر این نوع ایثار مطرح شده، نادرست است؛ از جمله نظریۀ میم‌ها که داوکینز در کتابش مطرح نموده است. 

  و از نظر من، همین مقدار کافی است؛ یعنی همین که ایثار بی‌طرفانه غیر قابل تفسیر است، چه از نظر بیولوژیکی تکاملی یا بیولوژی اجتماعی. راه را برای ورود چیز دیگری به معادله که خارج از حدود ماده است باز گذاشتم. یعنی راه را برای یک فرض غیبی باز گذاشتم یا به ‌طور خلاصه، فرض ورود نفس انسانی.

 این فرض حق ماست؛ چون ما اثبات کردیم که تفسیر مادیِ ایثار حقیقی بی‌طرفانه غیر ممکن است. و من تنها به طرح این فرض بسنده نکردم، بلکه پس از آن دلایلی را آوردم که فرضی را که مطرح کردیم، تأیید می‌کند و ترجیح می‌دهد که آن فرض، مفسر مسئلۀ ایثار حقیقی باشد و این مسئله با بررسی فرهنگ انسانی آغازين انجام شده، مخصوصاً فرهنگ سومری که این فرهنگی است که دین بخش وسیعی از آن را فرا می‌گیرد. 

  الواح گلینِ سومری بر این حقیقت تأکید دارد که علتِ فرهنگ آنان و تکامل آن و رفتار اخلاقی ایثاری آنان، دخالت خداوند و دین است. بنابراین ما مطالبی داریم که سومری‌ها در الواح گلین خود دربارۀ منبع فرهنگشان و جهش تمدنی و فرهنگیِ بی‌سابقه شان، گفته و نوشته‌اند.

  طبیعتاً فردی که می‌خواهد دربارۀ نوشته‌های سومری‌ها این‌گونه بیندیشد که این نوشته‌ها فاقد ارزش حقیقی و غیر واقعی و صرفاً تخیلات و اوهام است، این به خودش مربوط است! ولی ما نمی‌پذیریم که به مردمی که به انسان‌ها، نوشتن و پایه‌ریزی تمدن و تکنولوژی و ریاضیات را آموزش دادند، چنین نگاهِ ساده‌لوحانه و پر از تکبر و برتری‌طلبی داشته باشیم.»[1]

منبع: بخشی از دیدار دکتر دیراوی با احمدالحسن در پالتاک.

سخن پایانی

آنچه در این نوشتار مطرح شد، توضیحی از چگونگی مواجهۀ احمدالحسن با موضوعات علمی است.


[1]. http://youtu.be/O2ottFGdRLE

نوشته های مشابه

یک دیدگاه

دکمه بازگشت به بالا