يـوسف الأنصار
Guest
بسم الله الرحمن الرحیم
و الحمد لله رب العالمین
و صلی الله علی محمد و آل محمد الأئمة و المهدیین و سلم تسلیما
ظاهراً اهل باطل چیزی ندارند جز آوردن فهم غلط و اشتباه در مورد روایات تا بوسیله آن با روایات قطعی الصدور به ستیز بر خیزند، بسیاری درباره این شبهه سؤال کردند، و در صدد آن شدیم که این پاسخ را تهیه نماییم؛ و از خداوند سبحان مسئلت داریم که مایه ی سودمندی باشد و باطل خواهان را توفیق هدایت دهد.متن روایت بطور کامل:
الشيخ الطوسي: أخبرني جماعة، عن أبي المفضل محمد بن عبد الله بن محمد بن عبيد الله بن المطلب رحمه الله، قال: حدثنا أبو الحسين محمد بن بحر بن سهل الشيباني الرهني، قال: أخبرنا علي بن الحارث، عن سعد بن المنصور الجواشني، قال: أخبرنا أحمد بن علي البديلي، قال: أخبرني أبي، عن سدير الصيرفي، قال: (دخلت أنا والمفضل بن عمر وداود بن كثير الرقي وأبو بصير وأبان بن تغلب على مولانا الصادق (ع) فرأيناه جالساً على التراب، وعليه مسح خيبري مطرف بلا جيب مقصر الكمين، وهو يبكي بكاء الوالهة الثكلى ذات الكبد الحري، قد نال الحزن من وجنتيه، وشاع التغير في عارضيه، وأبلى الدمع محجريه، وهو يقول: "[سيدي] غيبتك نفت رقادي، وضيقت عليّ مهادي، وابتزت مني راحة فؤادي. سيدي، غيبتك أوصلت مصائبي بفجائع الأبد وفقد الواحد بعد الواحد بفناء الجمع والعدد، فما أحس بدمعة ترقأ من عيني وأنين يفشا من صدري". قال سدير: فاستطارت عقولنا ولهاً، وتصدعت قلوبنا جزعاً من ذلك الخطب الهائل والحادث الغائل، فظننا أنه سمت لمكروهة قارعة، أو حلت به من الدهر بائقة، فقلنا: لا أبكى الله عينيك يا بن خير الورى من أية حادثة تستذرف دمعتك، وتستمطر عبرتك؟ وأية حالة حتمت عليك هذا المأتم؟ قال: فزفر الصادق (ع) زفرة انتفخ منها جوفه، واشتد منها خوفه؛ فقال: ويكم إني نظرت صبيحة هذا اليوم في كتاب الجفر المشتمل على علم البلايا والمنايا وعلم ما كان وما يكون إلى يوم القيامة الذي خص الله تقدس اسمه به محمداً والأئمة من بعده (ع)، وتأملت فيه مولد قائمنا (ع) وغيبته وإبطاءه وطول عمره وبلوى المؤمنين (من) بعده في ذلك الزمان، وتولد الشكوك في قلوب الشيعة من طول غيبته، وارتداد أكثرهم عن دينه، وخلعهم ربقة الإسلام من أعناقهم التي قال الله (عز وجل): [وكل إنسان ألزمناه طائره في عنقه] يعني الولاية، فأخذتني الرقة، واستولت عليّ الأحزان. فقلنا: يا بن رسول الله، كرمنا وفضلنا بإشراكك إيانا في بعض ما أنت تعلمه من علم ذلك؟ قال: إن الله تعالى ذكره أدار في القائم منا ثلاثة أدارها لثلاثة من الرسل، قدر مولده تقدير مولد موسى (ع)، وقدر غيبته تقدير غيبة عيسى (ع)، وقدر إبطاءه تقدير إبطاء نوح (ع)، وجعل له من بعد ذلك عمر العبد الصالح - أعني الخضر (ع) - دليلاً على عمره. فقلنا: أكشف لنا يا بن رسول الله (ص) عن وجوه هذه المعاني. قال: أما مولد موسى (ع) فإن فرعون لما وقف على أن زوال ملكه على يده، أمر بإحضار الكهنة، فدلوا على نسبه وأنه يكون من بني إسرائيل، فلم يزل يأمر أصحابه بشق بطون الحوامل من نساء بني إسرائيل حتى قتل في طلبه نيفاً وعشرون ألف مولود، وتعذر عليه الوصول إلى قتل موسى (ع) بحفظ الله تعالى إياه. كذلك بنو أمية وبنو العباس لما أن وقفوا على أن [به] زوال مملكة الأمراء والجبابرة منهم على يدي القائم منا، ناصبونا للعداوة، ووضعوا سيوفهم في قتل أهل بيت رسول الله (ص) وإبادة نسله طمعاً منهم في الوصول إلى قتل القائم (ع)، فأبى الله أن يكشف أمره لواحد من الظلمة إلا أن يتم نوره ولو كره المشركون. وأما غيبة عيسى (ع) فإن اليهود والنصارى اتفقت على أنه قتل فكذبهم الله (عز وجل) بقوله: [وما قتلوه وما صلبوه ولكن شبه لهم]. كذلك غيبة القائم فإن الأمة ستنكرها لطولها فمن قائل يقول: إنه لم يولد، وقائل يفتري بقوله: إنه ولد ومات، وقائل يكفر بقوله: إن حادي عشرنا كان عقيماً، وقائل يمرق بقوله: إنه يتعدى إلى ثالث عشر فصاعداً [وما عدا]، وقائل يعصي الله بدعواه: إن روح القائم (ع) ينطق في هيكل غيره).[SUB]الغيبة - للشيخ الطوسي: ص167 – 170 ح129.[/SUB]
و در بعضی منابع با لفظ (ما عدا) آمده است. از آنها: مجمع النورين للشيخ أبو الحسن المرندي: ص 340 – 342، إلزام الناصب في إثبات الحجة الغائب: ج1 ص259 – 260.
شیخ طوسی: جماعتی از ابی مفضل محمد بن عبد الله بن محمد بن عبید الله بن المطلب (ره) گوید: ابو حسین محمد بن بحر بن سهل شیبانی رهنی گوید: علی بن حارث از سعد بن منصور جواشنی گوید: احمد بن علی بدیلی گوید: پدرم از سدیر صیرفی نقل می کند که گفته است: (من و مفضل بن عمر و ابان بن تغلب بر مولايمان امام صادق عليه السلام وارد شديم و ديديم كه بر خاک نشسته و مانند مادر فرزند مرده شيدای جگر سوخته ای می گريست و اندوه تا وجناتش رسيده و گونه هايش دگرگون شده و می گويد: «مولای من! غيبت تو خواب از ديدگانم ربوده و بسترم را بر من تنگ ساخته و آسايش قلبم را از من سلب نموده است. مولای من! غيبت تو اندوه مرا به فجايع ابدی پيوند داده و فقدان يكی پس از ديگری جمع و شمار را نابود كرده است. من ديگر احساس نمی كنم اشكی را كه از ديدگانم بر گريبانم روان است و ناله ای را كه از مصائب و بلايای گذشته از سينه ام سر می كشد، جز آنچه را كه در برابر ديدگانم مجسم است و از همه گرفتاری ها بزرگتر و جانگدازتر و سخت تر و نا آشناتر است، نا ملايماتی كه با غضب تو در آميخته و مصائبی كه با خشم تو عجين شده است».
سدير گويد چون امام صادق عليه السلام را در چنين حالي ديديم كه از شدت وله عقل از سرمان پريد و قلبمان چاک چاک گرديد و گفتيم: اي فرزند بهترين خلايق! چشمانتان گريان مباد! از چه حادثه ای اشكتان روان است؟ امام صادق عليه السلام نفس عميقی كشيد كه بر اثر آن درونش بر آمد و هراسش افزون شد و فرمود: وای بر شما امروز در كتاب جفر می نگريستم – همان كتابی كه خداوند آن را به محمد صلي الله عليه و آله و ائمه پس از او عليهم السلام اختصاص داده – و در فصولی از آن می نگريستم ، ميلاد قائم ما و غيبتش و تأخير كردن و طول عمرش و بلوای مؤمنان در آن زمان و پيدايش شكوک در قلوب آنها به واسطه طول غيبت و مرتد شدن آنها از دينشان و بركندن رشته اسلام از گردنهايشان كه خدای تعالي فرموده [و كارنامه هر انسانى را به گردن او بستهايم]. كه مقصود از آن ولايت است و پس از آن كه در آن فصول نگريستم، رقتی مرا گرفت و اندوه بر من چیره شد.
عرض کردیم: ای فرزند رسول الله ما را با آگاهی نسبت به برخی اموری که می دانستید، کرامت و شرافت بخشیدید. حضرت فرمودند: همانا خداوند تبارک و تعالی در قائم ما سه سنت از سه تن از رسولان خویش را تکرار کرده. همانا ولادت او را همچون ولادت موسی (ع) مقدر داشته و غیبت او را همچون غیبت عیسی و طولانی امر او را همچون امر نوح قرار داده و بعد از آن عمر عبد الصالح –مقصودم خضر نبی- را برای او مقدّر داشته است. پس عرض کردیم: ای فرزند رسول الله ما را از وجوه این معانی آگاه سازید. حضرت فرمودند: و اما تولد موسی (ع) همانا هنگامی که فرعون دانست حکومت و سلطنت او بدست موسی به پایان می رسد کاهنان را مأمور به جستجو و تفحص کرد. پس به نسب او پی بردند که از بنی اسرائیل می باشد پس از بیم تولد آن نوزاد، لشکرش را به دریدن شکم های زنان باردار و قتل نوزدانشان دستور داد تا نزدیک به ده ها هزار نوزاد را به قتل رساندند پس زمانی که تولد موسی (ع) نزدیک گشت، خداوند او را محفوظ داشت. و چنین است حال بنی امیه و بنی عباس. هنگامی که دانستند زوال و نابودی حکومت و امیران ظالم و ستمکار بدست قائمی از ما خواهد بود، با ما به دشمنی و ستیز، برخاستند؛ پس شمشیرهای خود را برای قتل اهل بیت رسول الله (ص) از نیام درآورند تا به قتل قائم ما واقف آیند. پس خداوند ابا داشت امر او را برای احدی از ظالمان، آشکار گرداند جز اینکه نورش را در گسترۀ آفاق بیفشاند هر چند مشرکان کراهت داشته باشند. و اما در غیبت عیسی عیله السلام، به درستی که یهودیان و مسیحیان هم داستان شدند بر این که او کشته شده، ولی خداوند عز و جل آنان را تکذیب نمود و فرمود: [او را نکشتند و به دار نیاویختند ولی مطلب بر آنان مشتبه شد].
غیبت قائم علیه السلام نیز همین گونه است که سر انجام، این امت آن را انکار می ورزند در اثر طولانی شدن آن، بعضی از هدایت نیافتگان قائل می شوند که آن حضرت اصلاً متولد نشده، و برخی دیگر خواهند گفت که او متولد شد، و از دنیا رفت و گروهی کافر می شوند، به خاطر این که می گویند یازدهمین نفر از ما بدون فرزند بوده و کسانی دیگر سر کش خواهند شد به خاطر این اعتقاد که امامت را به سیزده نفر و بیشتر سرایت دهند و بعضی هم خداوند عز و جل را عصیان و نافرمانی می کنند به این که می گویند روح امام قائم علیه السلام در پیکر شخصی دیگر وارد شده و سخن می گوید).
مناقشه از جهت سند روایت
روایت بر حسب مبانی علم رجال، که به آن معتقد و پایبند آن هستند، سند بسیار ضعیفی دارد، پس آیا بر اساس روایات ضعیف عقائد خود را بنا می سازید، و در برابر روایات متواتر مهدیین (ع) با یک روایت ضعیف و شاذ به ستیز می ایستید؟
ضعف آن از جهت: محمد بن عبدالله بن محمد بن عبیدالله بن المطلب، و محمد بن بحر الرهنی، و علی بن الحارث، و سعد بن منصور الجواشنی، و احمد بن علی البدیلی، و علی البدیلی. پس روایت بر اساس راه و روش قوم، از هرگونه استدلال، بی اعتبار است. و شیخ صدوق آن را از محمد بن علی حاتم النوفلی معروف به الکرمانی، از ابی العباس احمد بن عیسی الوشاء البغدادی، از احمد بن طاهر (قمی) روایت کرده است؛ سپس محمد بن بحر و بقیۀ سند شیخ طوسی یکی هستند. و طریق شیخ صدوق به محمد بن بحر الرهنی به سبب احمد بن عیسی الوشاء، و احمد بن طاهر، سپس بقیه سند شیخ طوسی که نیز ضعف دارد، ضعیف می باشد.
مناقشه روایت
در حقیقت کسانی که با این روایت بر ما اعتراض می کنند در نهایت جهل و نادانی به سر می برند.
همه این روایت از عدم وجود امام مهدی (ع) یا وفات ایشان سخن می گوید... همچنین دلیل بر آنچه گفتیم دلالت می کند، و این گفته های باطل را رد می کند، بعضی از فرموده های امام صادق (ع) است. لذا به گفته هایی که در روایت آمده است، دقت کنید.
1- (فمن قائل بغير هدى بانه لم يولد)، (بعضی از هدایت نیافتگان قائم می شوند که آن حضرت اصلاً متولد نشده). یعنی اینکه آنان کلاً از عدم وجود ولادت امام مهدی (ع) سخن می گویند.
2- (وقائل يقول انه ولد ومات)، (و برخی دیگر خواهند گفت که او متولد شد، و از دنیا رفت). یعنی اینکه آنان نیز از عدم وجود امام مهدی (ع) در دوران غیبتش سخن می گویند.
3- (وقائل يكفر بقوله ان حادي عشرنا كان عقيماً)، (و گروهی کافر می شوند، به خاطر این که می گویند یازدهمین نفر از ما بدون فرزند بوده). یعنی اینکه امام حسن عسکری (ع) عقیم (قدرت بچه دار شدن نداشت) بوده و نیز نتیجه این است که این گفته به عدم وجود امام مهدی (ع) در دوران غیبت دلالت می کند.
4- (وقائل يمرق بقوله انه يتعدى الى ثالث عشر فصاعدا)، (و کسانی دیگر سر کش خواهند شد به خاطر این اعتقاد که امامت را به سیزده نفر و بیشتر سرایت دهند). و در اینجا نیز یعنی امامت به سیزدهم و الی آخر سرایت کرد، یعنی نتیجه این است که دلالت بر انکار وجود و امامت امام مهدی (ع) در دوران غیبتش دارد، پس تمام این روایت منصوب به منکران وجود امام مهدی (ع) در دوران غیبت کبری می باشد.
5- (وقائل يعصي الله عز وجل بقوله ان روح القائم عليه السلام ينطق في هيكل غيره)، (و بعضی هم خداوند عز و جل را عصیان و نافرمانی می کنند به این که می گویند روح امام قائم علیه السلام در پیکر شخصی دیگر وارد شده و سخن می گوید). و این نیز بدان معناست که روح قائم در کالبدی دیگر، حلول کرده و سخن می گوید، و این گفته نیز باطل است، و این گفته بدان معناست که حجت شخصی دیگر غیر از امام مهدی (ع) می باشد، یعنی اینکه حجت آن کسی است که روح قائم (ع) در او بوده و در او سخن می گوید.
6- سپس این روایت در برخی کتب با این لفظ آمده است: (وقائل يمرق بقوله انه يتعدى الى ثالث عشر وما عدا)، (و کسی که در کلامش تجاوز کرده، گوید به سیزدهمی و بعد از او پیش رفته). و این بدان معناست که، امامت در غیبت قائم (ع) از ایشان منتقل نشده و به نفر سیزدهم رسیده است، و قطعاً کسی که بگوید امامت به کسی غیر از امام مهدی (ع) رسیده و ایشان در دوران غیبت خویش، وفات یافته اند، متجاوزگر و مارق است.
و فرموده ایشان (و ما عدا) یعنی امامت هنوز در نزد امام مهدی (ع) در دوران غیبتش می باشد، و ایشان حجت حق بر تمامی خلق است. و قطعاً منعی بر اینکه، برای ایشان وصی یا نائب باشد، وجود ندارد؛ زیرا گفتن به وجود وصی به معنای انتقال یافتن امامت یا رسیدن آن به وصی، نیست.
امام علی (ع) در دوران زندگی رسول الله (ص) وصی و جانشین برای ایشان (ص) بود، اما هرگز کسی نگفت که حجیت بر خلق مطلقاً به امام علی (ع) سرایت کرد، مگر بعد از وفات رسول الله (ص). و همچنین امام حسن و حسین (ع)، آنان اوصیای امام علی (ع) در دوران زندگی ایشان بودند، اما بدان معنا نبود که امامت از امام علی (ع) به دست آنها رسید، مگر بعد از وفات امام علی (ع). و همچنین حال تمامی ائمه علیهم السلام اینگونه بود، که اوصیای آنها (ع) حضور داشتند، اما به معنای واگذاری مطلق امامت و حجیت از قبلی به بعدی نبوده مگر با وفات امام قبلی. و گمان می کنم که این امر نزد ما بسیار بدیهی بوده و نیازمند توضیح و تفصیل بسیار نیست.
پس ما اکنون نمی گوییم که امامت از امام مهدی (ع) بطور مطلق به وصیش سید احمد الحسن (ع) انتقال یافته است؛ بلکه می گوییم حجت تام بر سید احمد الحسن (ع) و بر تمام خلق، امام مهدی محمد بن الحسن عسکری (ع) می باشد، و حجیّت سید احمد الحسن (ع) بدان سبب است که ایشان، وصی و فرستاده ای از جانب امام مهدی (ع) می باشد، و اینکه سید احمد الحسن ممکن نیست از اوامر و نواهی حضرت امام مهدی (ع) سرپیچی کند، بلکه سید احمد الحسن (ع) به صراحت اعلام کرد که ایشان نقل کننده ای از جانب امام مهدی (ع) بوده و مردم را بسوی حضرت (ع) فرا می خواند و برای قیام مقدس، زمینه سازی می کند.
آنچه معلوم است این است که امام حسین (ع) در زمان رسول الله (ص) و امام علی (ع) و امام حسن (ع) وصی و امام بود، با استناد به فرموده رسول الله (ص) که فرمود: (حسن و حسین چه برخیزند و چه نشینند، دو امام هستند). ولیکن اقرار به امامت امام حسین (ع) بدان معنا نیست که حجیت بر خلق از رسول الله محمد (ص) یا امام علی (ع) یا امام حسن (ع) به امام حسین (ع) انتقال داده شد، بلکه حجیت انتقال نمی پذیرد مگر با دو حالت فقط! یا بعد از وفات آنها (ع) انجام می پذیرد، یا هنگامی که امام حسین (ع) بعنوان نائب یا فرستاده از طرف رسول الله (ص) یا امام علی (ع) یا امام حسن (ع) تعیین شود.
و نیز آنچه معلوم می باشد این است که علی بن ابی طالب (ع) در زمان رسول الله (ص) حجت بود، و آن هنگامی که رسول الله (ص) حضور نداشته باشد، یا هنگامی که به امری معین مکلف شود، مانند فرستادن ایشان به طرف اهل یمن. اما این به معنای سرایت یا انتقال حجیت از رسول الله (ص) به امام علی (ع) به طور کلی نیست، بلکه آن به نحو نیابت است، و حجیت به طور کلی منتقل نمی شود مگر بعد از وفات رسول الله (ص).
و شیخ طوسی در کتاب (غیبت ص 228) ذکر کرد که چنین فرقه ای در ابتدای غیبت، منقرض شد: (... على أنّ هذه الفرق كلها قد انقرضت بحمد الله ولم يبق قائل يقول بقولها، وذلك دليل على بطلان هذه الأقاويل). (... به حمد لله تمامی این فرقه ها منقرض شد و هرگز کسی از آنها باقی نماند که اعتقاد آنها را داشته باشد، و این دلیل راسخی بر بطلان این گفته ها می باشد).
پس کلام امام صادق (ع) تحقق یافته و آن مطابقت با آن فرقه ای دارد که به مرگ امام مهدی (ع) و انتقال امامت به فرزندش در دوران غیبت، اعتقاد داشت، و کلام امام صادق (ع) هیچ ارتباطی با نفی ذریه و اوصیاء برای امام مهدی (ع) ندارد.
و گمان می کنم تا به اینجا، این امر مانند خورشید در سینه آسمان روشن و آشکار شده باشد.
نتیجه: روایت بر اساس قواعد علم رجال، دارای سندی بسیاری ضعیف است، و معنا و مفهومش به کسانی مربوط می شود که غیبت و امامت امام مهدی (ع) را انکار کرده و به ائمه بعد از ایشان معتقد می باشند؛ (وما عدا) یعنی زمان آنان فرا نرسیده است... اما در مورد چنگ جستن به مفهوم نفی مطلق وجود حجت ها بعد از امام مهدی (ع) آن را شاذ و بیگانه فرض می کند و به آن عمل نمی شود، به این دلیل که در برابر آن روایات بسیار متواتر بر امامت و حجیت مهدیین (ع) از فرزندان امام مهدی (ع) قرار می گیرند.
و الحمد لله وحده، وحده، وحده
آخرین ویرایش توسط مدیر: