اشعار احمدی
مدیر بخش
یا امام جوالاد الائمه ع
پسرم ، ای نگار دلبندم!
ای جوادم ، دلیلِ لبخندم
دم به دم شکر یار می گفتی
از طراوت ، بهار میگفتی
نور جان رضا ، جواد پدر
دیو در خانه ات شده همسر!
همدم بی وفا نصیب تو شد
غربتی آشنا نصیب تو شد
بی لیاقت به زَر تو را بفروخت
نزد شیطان چه فتنه ها آموخت
غربت و بی کسی فزون دیدی
دست هایی به رنگ خون دیدی
پسرم دردت ، آشنای رضاست
آتشی در دلت چنان برپاست
جگرت را ز ظلمِ خود خون کرد
سینه ام را عجیب محزون کرد
زهر کین سوخت تا به جان تو را
آن چنان که بُرَد امانِ تو را ...
عطش آمد ، ز درد نالیدی
آشنا را غریبه تر دیدی
یار بی مهر و بی حیا گفتا
بر کنیزان ، بساط ساز و نوا
همچو جدت حسین لب تشنه
شد امامی شهید از فتنه
آسمان تیره از عزای تو شد
داغدارت دل رضای تو شد
@ashaar13
پسرم ، ای نگار دلبندم!
ای جوادم ، دلیلِ لبخندم
دم به دم شکر یار می گفتی
از طراوت ، بهار میگفتی
نور جان رضا ، جواد پدر
دیو در خانه ات شده همسر!
همدم بی وفا نصیب تو شد
غربتی آشنا نصیب تو شد
بی لیاقت به زَر تو را بفروخت
نزد شیطان چه فتنه ها آموخت
غربت و بی کسی فزون دیدی
دست هایی به رنگ خون دیدی
پسرم دردت ، آشنای رضاست
آتشی در دلت چنان برپاست
جگرت را ز ظلمِ خود خون کرد
سینه ام را عجیب محزون کرد
زهر کین سوخت تا به جان تو را
آن چنان که بُرَد امانِ تو را ...
عطش آمد ، ز درد نالیدی
آشنا را غریبه تر دیدی
یار بی مهر و بی حیا گفتا
بر کنیزان ، بساط ساز و نوا
همچو جدت حسین لب تشنه
شد امامی شهید از فتنه
آسمان تیره از عزای تو شد
داغدارت دل رضای تو شد
@ashaar13